جدول جو
جدول جو

معنی معادن - جستجوی لغت در جدول جو

معادن
معدن ها، مرکز چیزی ها، کان ها، جمع واژۀ معدن
تصویری از معادن
تصویر معادن
فرهنگ فارسی عمید
معادن
(مَ دِ)
جمع واژۀ معدن به معنی کان جواهر از زر و سیم و جز آن. (آنندراج). کانها. جمع واژۀ معدن که به معنی کان است. (غیاث) :
معادن پس نبات آنگاه حیوان
به هم بستند یکسر عهد و پیمان.
ناصرخسرو.
در او... اصناف معادن باشد. (کلیله و دمنه). چون خواست که در این عالم معادن و نبات و حیوان پدید آرد، ستارگان را بیافرید خاصه مر آفتاب و ماه را. (چهارمقاله ص 8). در دل سنگ کثیف جواهر معادن و فلزات بیافرید. (سندبادنامه ص 2).
دل خاقانی اگر کوه غم است
هم در آن کوه معادن تو کنی.
خاقانی.
و رجوع به معدن شود، در نزد فقها مالی است که در زیرزمین یافت شود چه آنکه معدن طبیعی باشد یا کنزی باشد که کفار دفن کرده باشند و سجود بر معادن روا نیست. (فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی)
لغت نامه دهخدا
معادن
جمع معدن، خداوند در دل سنگ معادن جواهر و فلزات بیافرید
تصویری از معادن
تصویر معادن
فرهنگ لغت هوشیار
معادن
((مَ دِ))
جمع معدن
تصویری از معادن
تصویر معادن
فرهنگ فارسی معین
معادن
کانها، کانسارها، معدنها
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معادی
تصویر معادی
دشمنی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاند
تصویر معاند
عناد کننده، ستیز کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاون
تصویر معاون
دستیار، کمک کننده، یاری کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معادل
تصویر معادل
برابر، هم ارز، همتا، هم وزن، هم چند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاند
تصویر معاند
عناد کننده و دشمن
فرهنگ لغت هوشیار
دشمنی کننده دشمن دشمنی کننده، دشمن عدو: سرش رسیده بماه بر ببلندی وان معادی بزیر ماهی پنهان. (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معادل
تصویر معادل
هم ارز
فرهنگ لغت هوشیار
دشمنی کردن با یکدیگر: و بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور روزگار مایه گرفته است، دشمنی کردن با کسی، دشمنی عداوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاین
تصویر معاین
دیده ور بچشم بیننده معاینه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاون
تصویر معاون
یاری کننده، دستگیر و مددکارو معینو یاورو یاریگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معادل
تصویر معادل
((مُ دِ))
برابر، هم وزن، مساوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معادی
تصویر معادی
((مُ))
دشمنی کننده، دشمن، عدو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاند
تصویر معاند
((مُ نِ))
ستیزکننده، عناد ورزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاون
تصویر معاون
((مُ وِ))
یاری کننده، کسی که مقامش در وزارتخانه یا اداره پس از وزیر یا رییس است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاون
تصویر معاون
دستیار، کاریار، یاور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معادل
تصویر معادل
هم ارز، برابر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معادل
تصویر معادل
Equivalent, Equivalent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معادل
تصویر معادل
équivalent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از معادل
تصویر معادل
ekuivalen
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از معادل
تصویر معادل
সমান , সমমান
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از معادل
تصویر معادل
समकक्ष , समान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از معادل
تصویر معادل
equivalente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از معادل
تصویر معادل
эквивалентный , эквивалент
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معادل
تصویر معادل
equivalente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از معادل
تصویر معادل
gelijkwaardig, equivalent
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معادل
تصویر معادل
еквівалентний , еквівалентний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معادل
تصویر معادل
równoważny, równorzędny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معادل
تصویر معادل
äquivalent, gleichwertig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معادل
تصویر معادل
equivalente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معادل
تصویر معادل
eşdeğer
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی