جدول جو
جدول جو

معنی معاتبه - جستجوی لغت در جدول جو

معاتبه
به یکدیگر عتاب کردن، به کسی خشم گرفتن و او را سرزنش کردن، درشت گویی
تصویری از معاتبه
تصویر معاتبه
فرهنگ فارسی عمید
معاتبه
(ضُ)
با کسی عتاب کردن. (تاج المصادر بیهقی). خشم گرفتن و ملامت کردن یا خشم گرفتن همدیگر را. عتاب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). خشم گرفتن همدیگر را. (آنندراج). عتاب. ملامت کردن. (از اقرب الموارد). و رجوع به عتاب و معاتبت و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
معاتبه
(مُتَ بَ / تِ بِ)
خشم گرفتن. عتاب کردن. ملامت کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاتبه و معاتبت شود
لغت نامه دهخدا
معاتبه
بیکدیگر عتاب کردن، درشت گویی
تصویری از معاتبه
تصویر معاتبه
فرهنگ لغت هوشیار
معاتبه
((مُ تَ بَ یا تِ بِ))
سرزنش کردن، پرخاش کردن
تصویری از معاتبه
تصویر معاتبه
فرهنگ فارسی معین
معاتبه
تشر، تندی، توپ، سرزنش، عتاب، ملامت، سرکوفت، نکوهش، سرزنش کردن، عتاب کردن، خشم گرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکاتبه
تصویر مکاتبه
به یکدیگر نامه نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاتب
تصویر معاتب
مورد عتاب قرار گرفته، سرزنش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاتب
تصویر معاتب
عتاب کننده، سرزنش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
با کسی صحبت داشتن، هم صحبتی، همدمی، جلسه ای رسمی که در آن شخصی به پرسش هایی که از او می شود پاسخ می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(ضَوْءْ)
نبرد کردن درفخر و فزونی. عباب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
معاب و معابه اسمند به معنی عیب. ج، معایب. یقال مافیه معاب و معابه ای عیب. و گویند موضع عیب. (ازمحیطالمحیط). و رجوع به معاب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
ملامت کرده شده و سرزنش شده. (ناظم الاطباء). عتاب کرده شده. (غیاث) :
بزرگوارا من خود معاتبم ز خرد
چه باشد ارتو نباشی بر این خطا عاتب.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 31).
و ما را به کرد خویش مأخوذ و متهم و معاتب و معاقب گرداند. (سندبادنامه ص 79). و رجوع به معاتبه و معاتبت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
ملامت کننده و سرزنش کننده. (ناظم الاطباء). عتاب کننده. (غیاث) :
با روح دو بسدش معاشر
با عقل دو نرگسش معاتب.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 1 ص 34).
و رجوع به معاتبه و معاتبت شود
لغت نامه دهخدا
رد کردن. (از منتهی الارب). رد کردن و منع نمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ / تِ بَ)
عتاب کردن. (غیاث). سرزنش کردن. خشم گرفتن. ملامت کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگاه که از جانب سلطان در آن معاتبت مبالغه رفتی از وزارت استعفا خواستی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 359)
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ بَ)
ابل معاقبه، شتر که گاهی گیاه شور و گاهی گیاه شیرین چرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ بَ / قِ بِ)
عقاب. عقوبت کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاقبت و معاقبه شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ عَ)
عقاب. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). عقوبت کردن. (ترجمان القرآن). شکنجه کردن کسی رابه سبب گناهی که کرده است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شکنجه کردن. (آنندراج) ، از پی کسی درآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). از پس کسی آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، همدیگر به نوبت سوار شدن بر راحله. (منتهی الارب) (آنندراج). به نوبت سوار شدن بر اسب. (از اقرب الموارد) : عاقب زید عمرواً، زید و عمرو به نوبت سوار شدند. و گویند مطلق در نوبت استعمال شود و اختصاص به سوار شدن ندارد. (از ناظم الاطباء) ، در پی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، عاقب بین شیئین، یکی از آن دو چیزرا پس دیگر آورد. (ناظم الاطباء) ، غنیمت یافتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). وقوله تعالی: فعاقبتم، ای فغنمتم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (در اصطلاح عروض) نوعی از تصرفات عروض را گویند و آن معاقبت است بین یاء و نون از مفاعیلن یعنی وقتی یکی از آن دو ساقط شود دیگری بماند و ساقط شدن آن دو با هم جایز نیست. (از منتهی الارب). نوعی از تصرفات عروض است. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به معاقبت شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ عَ)
پیکار نمودن با کسی. عتات. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مخاصمت کردن با کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَحَ)
رجوع به معتب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از معابه
تصویر معابه
معابه در فارسی عیب: آک عیب، جمع معایب
فرهنگ لغت هوشیار
سرزنش شده سرزنشگر عتاب شده سرزنش شده: بزرگوارا، من خود معاتبم ز خرد چه باشد ار تو نباشی بر این خطا عاتب. (عثمان مختاری) ملامت کننده سرزنش کننده: با روح دو بسدش معاشر با عقل دو نرگسش معاتب. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاتبه
تصویر مکاتبه
مکاتبه و مکاتبت در فارسی: نامه نویسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاتبت
تصویر معاتبت
عتاب کردن یکدیگر سرزنش کردن هم، عتاب سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
معاقبه و معاقبت در فارسی: کیفر دادن، از پشت آمدن، پشت کسی نشستن، به پستا سوار شدن (پستا نوبت) سزای عمل بد کسی را دادن عقاب دادن، از پی کسی درآمدن پشت سرکسی سوار شدن، بنوبت سوار شدن، آنست که سقوط دوحرف از و زنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری بر قرار باشد و شاید که هیچ دو ساقط نشوند اما نشاید که هر دو با هم بیفتند و این اسم از مناوبت دو شریک گرفته اند که در سفری یک مرکوب دارند و بنوبت بر نشینند و آنرا در عربیت معاقبت خوانند... بدانک معاقبت است میان یاء و نون مفاعیلن در بحر هزج اگر یاء بیفتد نشاید که نون بیفتد و همچنین معاقبت است میان نون فاعلاتن و الف فاعلن و فاعلاتن دیگر که از پس آن آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعالبه
تصویر ثعالبه
فرقه ای از خوارج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاتب
تصویر معاتب
((مُ تِ))
سرزنش کننده، ملامت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکاتبه
تصویر مکاتبه
((مُ تَ بَ یا تِ بِ))
به یکدیگر نامه نوشتن، نامه نگاری، جمع مکاتبات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
گفتگو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مکاتبه
تصویر مکاتبه
هم نویسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
جنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
شمارش، برآورد
فرهنگ واژه فارسی سره
نامه نگاری، نامه نویسی، عریضه نگاری، مکتوب نویسی، نامه پرانی
متضاد: مکالمه، مناظره
فرهنگ واژه مترادف متضاد