- مظاهر (پسرانه)
- جلوه ها، نشانه ها
معنی مظاهر - جستجوی لغت در جدول جو
- مظاهر
- مظهرها، محل ظهورها، جاهای آشکار شدن، جمع واژۀ مظهر
- مظاهر
- حمایت کننده و پشت به پشت دهنده جمع مظهر، محلهای ظهور و آشکار شدن
- مظاهر ((مَ هِ))
- جمع مظهر
- مظاهر ((مُ هِ))
- حمایت کننده، پشتیبان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یکدیگر را یاری و پشتیبانی کردن، هم پشتی
مظاهرت و مظاهره در فارسی: پشتیبانی یاری دادن کسی را پشتیبانی کردن، حمایت یاری: بر سبیل مخامرت پادشاهان آن طرف بمظاهرت مجاهرت نموده و بحبل طاعت و تباعت اعتصام کرده
یکدیگر را یاری کردن
وانمود، خودنمایی، دگر فریبی، پدیداری، خود نمایی، آشکار شدن
وانمودگر
آشکارا، ظاهراً
خود نمایی، فرانمودی پس گرگ سخن نمی گفت و چنان فرا می نمود که من بی تحقیق قدم در کاری ننهم (کلیله و دمنه) هوختن، هم پشتی آشکار شدن خود نمایی کردن، چیزی را ظاهرا بخود بستن خود را بداشتن صفتی وانمود کردن، هم پشت شدن یکدیگررا یاری کردن، خود نمایی، عوام فریبی، تظاهر کردن،جمع تظاهرات
تظاهر کننده، ظاهرساز
آشکار شدن، خودنمایی کردن، خود را به داشتن حالت یا صفتی وانمود کردن، هم پشت شدن، یکدیگر را یاری کردن
تظاهر کننده
آشکار کننده، بانگ زننده، کینه توز، دشنامگوی، رو به رو شونده: در جنگ مجاهرت در فارسی: آشکار کردن، بانگ زدن، کینه توزی، دشنامگویی، جنگ رو با روی کارراه انداز، بازر گان توانگر، گنجور، منگیا گر (قمار باز) با کسی روبرو جنگ کننده، دشمنی کننده، دشنام دهنده، آواز بلند کننده، آشکار کننده جمع مجاهرین
شب زنده دار شب زنده دار
جهمرز جاف
((مُ هِ))
فرهنگ فارسی معین
با کسی روبه رو جنگ کننده، دشمنی کننده، دشنام دهنده، آواز بلند کننده، آشکار کننده، جمع مجاهرین
کار آزموده، چیره دست
آشکار، نما، رویه، نمایان
نمودگاه، نماد
محل ظهور، جای آشکار شدن
استاد، زبردست، حاذق، کار آزموده
پیدا، آشکار، هویدا، نمایان، از نام های خداوند
ظاهر ساختن: آشکار کردن، نمایان ساختن، ظاهر کردن
ظاهر شدن: آشکار گشتن، نمایان شدن، کنایه از تحقق یافتن
ظاهر کردن: آشکار کردن، نمایان ساختن
ظاهر گشتن: آشکار گشتن، نمایان شدن، کنایه از تحقق یافتن، ظاهر شدن
ظاهر و باطن: کنایه از همه چیز
ظاهر ساختن: آشکار کردن، نمایان ساختن، ظاهر کردن
ظاهر شدن: آشکار گشتن، نمایان شدن، کنایه از تحقق یافتن
ظاهر کردن: آشکار کردن، نمایان ساختن
ظاهر گشتن: آشکار گشتن، نمایان شدن، کنایه از تحقق یافتن، ظاهر شدن
ظاهر و باطن: کنایه از همه چیز
آشکار، واضح، روشن، هویدا، معلوم
استاد کار در کار خویشتن، حاذق در هر کاری
آشکار شده، آشکار کرده، پیدا، محل ظهور