جدول جو
جدول جو

معنی مظاهر - جستجوی لغت در جدول جو

مظاهر
(پسرانه)
جلوه ها، نشانه ها
تصویری از مظاهر
تصویر مظاهر
فرهنگ نامهای ایرانی
مظاهر
مظهرها، محل ظهورها، جاهای آشکار شدن، جمع واژۀ مظهر
تصویری از مظاهر
تصویر مظاهر
فرهنگ فارسی عمید
مظاهر
(مُ هَِ)
یارمندی کننده. (آنندراج). حمایت کننده و پشت به پشت دهنده. نگهبان و دستگیر و مددکار. (ناظم الاطباء) ، آنکه با اهل خود ظهار کند و گوید انت علّی کظهر امی. (از تفسیر ابوالفتوح رازی، سورۀ احزاب ص 259). کسی که زن خود را ظهار می کند. زوجی که ظهار را صورت خارجی میدهد. و رجوع به ظهار در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
مظاهر
(مَ هَِ)
جمع واژۀ مظهر. رجوع به مظهر شود
لغت نامه دهخدا
مظاهر
حمایت کننده و پشت به پشت دهنده جمع مظهر، محلهای ظهور و آشکار شدن
تصویری از مظاهر
تصویر مظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
مظاهر
((مُ هِ))
حمایت کننده، پشتیبان
تصویری از مظاهر
تصویر مظاهر
فرهنگ فارسی معین
مظاهر
((مَ هِ))
جمع مظهر
تصویری از مظاهر
تصویر مظاهر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مظاهرت
تصویر مظاهرت
یکدیگر را یاری و پشتیبانی کردن، هم پشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تظاهر
تصویر تظاهر
آشکار شدن، خودنمایی کردن، خود را به داشتن حالت یا صفتی وانمود کردن، هم پشت شدن، یکدیگر را یاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متظاهر
تصویر متظاهر
تظاهر کننده، ظاهرساز
فرهنگ فارسی عمید
(مُ هَِ)
دامادخسری کننده، خویش سببی: آنگه اسماعیل را و قبیلۀ جرهم را حج فرمود و مناسک بیاموخت و ایشان مصاهران اسماعیل بودند. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و رجوع به مصاهرت و مصاهره و مصاهره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ)
گوشت سینۀ مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ)
شب زنده دار. رجوع به مساهره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
یارمند شونده با هم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). پشت به پشت پیوسته و یکدیگر را معاونت و یاری کرده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پشت کننده به یکدیگر (ضد معنی اول). (از تاج العروس) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) ، به پشت درآورنده. (از منتهی الارب). و رجوع به تظاهر شود، در تداول، خودنما. تظاهرکننده. ظاهرساز. فریبا
لغت نامه دهخدا
(بَج ج)
هم پشت شدن. (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). یارمند شدن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یکدیگر را یاری نمودن. مددگاری و با هم پشت دادگی. (ناظم الاطباء). باهم پشتی دادن و مددگاری کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، به پشت درآوردن (از لغات اضداد است). (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، نمودن. (زوزنی). وانمود کردن. وانمودن. نمودن چیزی را بی آنکه او را اصلی باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بِ هَِ)
ظاهراً و آشکارا و بطور وضوح. (ناظم الاطباء). و رجوع به ظاهر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ)
زن زناکار و معاهره مانند آن است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مرد زناکار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ / هَِ رَ)
پشتی و حمایت و دستگیری. (ناظم الاطباء). پشتی دادن و حمایت کردن. (غیاث). موافقت. پشتی. هواداری. هواخواهی. مساعدت. معاضدت. یاری. همپشتی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : معونت و مظاهرت خویش را پیش وی دارم و شرایط یگانگی بجای آرم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 132). در فطرت کاینات به وزیر و مشیر و به معاونت و مظاهرت محتاج نگشت. (کلیله ودمنه). مرغان... به مظاهرت او (سیمرغ) قوی دل گشتند. (کلیله و دمنه). تشفی و تلافی خلل جز به مظاهرت و مضافرت آن دولت ممکن نگردد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 67). نصر تا دماوند به استقبال او بیامد و به مظاهرت و معاونت او قیام نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 268). مادام که میان شما برادران مظاهرت ظاهر باشد. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مظاهره شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ کَ)
پشت به پشت آوردن و یارمندی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). ظهار. (ناظم الاطباء). هم پشت شدن. (دهار) (ترجمان القرآن). هم پشت بودن. (تاج المصادربیهقی). و رجوع به مظاهرت شود، از زن ظهار کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، مرد مر زن خودرا انت علی ّ کظهر امی گفتن. (آنندراج). و رجوع به ظهار و مظاهر شود، دو جامه به هم در پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
آشکار کننده، بانگ زننده، کینه توز، دشنامگوی، رو به رو شونده: در جنگ مجاهرت در فارسی: آشکار کردن، بانگ زدن، کینه توزی، دشنامگویی، جنگ رو با روی کارراه انداز، بازر گان توانگر، گنجور، منگیا گر (قمار باز) با کسی روبرو جنگ کننده، دشمنی کننده، دشنام دهنده، آواز بلند کننده، آشکار کننده جمع مجاهرین
فرهنگ لغت هوشیار
مظاهرت و مظاهره در فارسی: پشتیبانی یاری دادن کسی را پشتیبانی کردن، حمایت یاری: بر سبیل مخامرت پادشاهان آن طرف بمظاهرت مجاهرت نموده و بحبل طاعت و تباعت اعتصام کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساهر
تصویر مساهر
شب زنده دار شب زنده دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاهر
تصویر معاهر
جهمرز جاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متظاهر
تصویر متظاهر
تظاهر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مظاهرت
تصویر مظاهرت
یکدیگر را یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بظاهر
تصویر بظاهر
آشکارا، ظاهراً
فرهنگ لغت هوشیار
خود نمایی، فرانمودی پس گرگ سخن نمی گفت و چنان فرا می نمود که من بی تحقیق قدم در کاری ننهم (کلیله و دمنه) هوختن، هم پشتی آشکار شدن خود نمایی کردن، چیزی را ظاهرا بخود بستن خود را بداشتن صفتی وانمود کردن، هم پشت شدن یکدیگررا یاری کردن، خود نمایی، عوام فریبی، تظاهر کردن،جمع تظاهرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تظاهر
تصویر تظاهر
((تَ هُ))
خودنمایی کردن، پشت هم شدن، یکدیگر را یاری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متظاهر
تصویر متظاهر
((مُ تَ هِ))
تظاهرکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاهر
تصویر مجاهر
((مُ هِ))
با کسی روبه رو جنگ کننده، دشمنی کننده، دشنام دهنده، آواز بلند کننده، آشکار کننده، جمع مجاهرین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساهر
تصویر مساهر
((مُ هِ))
شب زنده دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مظاهرت
تصویر مظاهرت
((مُ هِ رَ))
پشتیبانی، حمایت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متظاهر
تصویر متظاهر
وانمودگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تظاهر
تصویر تظاهر
وانمود، خودنمایی، دگر فریبی، پدیداری، خود نمایی، آشکار شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
امداد، پشت گرمی، پشتیبانی، حمایت، کمک، مدد، مساعدت، معاضدت، هواداری، یارمندی، یاری، یاری کردن، پشتیبانی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد