- مطلی
- سخت بیمار، بسیار بیمار، زندانی همیشگی: زندانی که امید رهایی اش نباشد ماله، لور کند تنگ (لور کند مسیل) روغن مالی شده، مذهب
معنی مطلی - جستجوی لغت در جدول جو
- مطلی
- روغن مالی شده، مذهب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چکش خورده کوفته: آهن
برزنی، بومی
یله، بی چون و چرا
آگاه
گفتار، نوشته
نمازخانه، نمازگاه
منسوب به رطل، آنکه رطل باده کشد
آزاد و رها، بی قید
نمازگزار، نمازخوان
جلادهنده، آشکار کننده
اسبی که در مسابقه از اسب های دیگر پیش بیفتد
اسبی که در مسابقه از اسب های دیگر پیش بیفتد
خاموش کننده، فرونشانندۀ آتش
زیور کرده شده، به زیور آراسته شده
معلا، برافراشته، بلند شده، بلندمرتبه
دانا و آگاه به کاری یا امری، با اطلاع
مولا، مالک، سرور، مهتر
دوست، دوستدار
بنده، بندۀ آزاد شده
دوست، دوستدار
بنده، بندۀ آزاد شده
مربوط به مال مثلاً کمک مالی
پر، لبریز
پر، لبریز
جای نماز خواندن، جای نماز و دعا، نمازگاه، محل مخصوص در خارج شهر که مردم در روزهای مخصوص برای نماز گزاردن به آنجا بروند
مسئله ای از علم، موضوع، مساله، جای طلب، مقصد
جای برآمدن، جا یا جهت طلوع ستارگان
آغاز کلام
در علوم ادبی نخستین بیت غزل یا قصیده
آغاز کلام
در علوم ادبی نخستین بیت غزل یا قصیده
چیزی که آن را با چیز دیگر اندود کرده باشند، اندود شده، روغن مالی شده، زراندود شده
مربوط به یک محل خاص مثلاً ترانۀ محلی، از مردم محل، بومی
پر کننده، پر شونده یونانی تازی گشته انگبین در تازی نیامده فرجامین ظینده ای
روشن کننده، آشکار و هویدا
جلا داده شده، آراسته شده و زینت داده شده، وصف کرده شده
خالی شده
آرامش دهنده، سیمین اسب: در اسپدوانی تسلی دهنده: سبب اعتبار و وسیلت تجربت و سرمایه معیشت ومسلی هموم و مفرح هر مغموم است، سومین اسب مسابقه
نمازگزار، نماز کننده
مقابل مقید و مشروط، آزاد و رها، بی شرط و بی قید رها شده، طلاق داده شده
جای طلوع و جای برآمدن آفتاب و جزآن دانا و آگاه بکاری
پاک شده زدوده نوشته محو کرده شده. پاک کننده نوشته
مقصد، مسئله از علم، منظور
بنگرید به مطلی: و فارسی گویان گمان کرده اند که این واژه با طلا در پیوند و همخانواده است از این روی آن را با زر اندود یا زر و مال برابر دانسته اند. طلا نادرست نویسی تلای پارسی است که همان زر است در تازی به تلا ذهب می گویند و این واژه باآرش یا مانک زر اندود یا اندوده در تازی نیامده است. اندود شده، فلزی که روی آن طلاکشیده باشند زراندود شده طلا کشیده. زرنگار، مذهب و پوشیده شده از طلا
مطفی در فارسی: فرو نشاننده خاموش کننده (آتش را)، مطففین، جمع مطفف در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)