چوبی که بدان پشم زنند. (منتهی الارب) (آنندراج). چوبی که بدان پشم یاپنبه زنند. (ناظم الاطباء). چوب پنبه زن. (مهذب الاسماء). چوبی که بستردوز (نجاد) بدان پشم زند. مطرقه. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) ، آلتی از آهن و مانند آن که بدان آهن و نظایر آن را کوبند. ج، مطارق. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). خایسک. (مهذب الاسماء). چکش. رجوع به مطرقه شود
چوبی که بدان پشم زنند. (منتهی الارب) (آنندراج). چوبی که بدان پشم یاپنبه زنند. (ناظم الاطباء). چوب پنبه زن. (مهذب الاسماء). چوبی که بستردوز (نجاد) بدان پشم زند. مِطرَقَه. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) ، آلتی از آهن و مانند آن که بدان آهن و نظایر آن را کوبند. ج، مَطارِق. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). خایسک. (مهذب الاسماء). چکش. رجوع به مطرقه شود
آن زن که کودکش به دشوار بیرون آید. (مهذب الاسماء). ناقه مطرق، ماده شتری که دشوار زاید و کذا امراءه مطرق. (ناظم الاطباء). امراءه مطرق، زن که زه بر او دشوار شده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناقه و زن و هر بارداری که دشوار زاید. (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، قطاه مطرق، مرغ سنگخواری که هنگام خروج بیضه اش فرا رسیده باشد. (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
آن زن که کودکش به دشوار بیرون آید. (مهذب الاسماء). ناقه مطرق، ماده شتری که دشوار زاید و کذا امراءه مطرق. (ناظم الاطباء). امراءه مطرق، زن که زه بر او دشوار شده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناقه و زن و هر بارداری که دشوار زاید. (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، قطاه مطرق، مرغ سنگخواری که هنگام خروج بیضه اش فرا رسیده باشد. (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
کوپین چکچ کوتینک کوبن چکش چکش، پتک، چوبی که بوسیله آن پنبه یا پشم را بزنند، جمع مطارق. پوشیده ملبس: ای باغ روی دوست بنسرین مغرقی و ز نوبهار باغ ارم برده رونقی... گه چون فلک بتاج مرصع متوجی گه چون چمن بقرطه رنگین مطرقی. (احمد بن محمد) توضیح باین معنی در عربی نیامده و ظاهرااین کلمه را از طریقه (نهالی دراز از پشم و جز آن بافته و گستردنی از موی و پشم بافته گرفته اند. نسخه بدل آن مقرطی آمده که با قوافی دیگر سازگار نیست
کوپین چکچ کوتینک کوبن چکش چکش، پتک، چوبی که بوسیله آن پنبه یا پشم را بزنند، جمع مطارق. پوشیده ملبس: ای باغ روی دوست بنسرین مغرقی و ز نوبهار باغ ارم برده رونقی... گه چون فلک بتاج مرصع متوجی گه چون چمن بقرطه رنگین مطرقی. (احمد بن محمد) توضیح باین معنی در عربی نیامده و ظاهرااین کلمه را از طریقه (نهالی دراز از پشم و جز آن بافته و گستردنی از موی و پشم بافته گرفته اند. نسخه بدل آن مقرطی آمده که با قوافی دیگر سازگار نیست
خایسک آهنگران. (منتهی الارب) (آنندراج). پتک و چکش آهنگران که به هندی هتورا و گهن گویند. (غیاث). خایسک. (مهذب الاسماء) (لغت نامه اسدی) (زمخشری). چکوچ. (فرهنگ اسدی نخجوانی). چکش. کوبیازه و کوبین و خایسک آهنگری و مسگری و چکش و پتک. (ناظم الاطباء). مطرق: تا شرط شغل سوزن و سوزنگری به عرف آخر بود به مشقیه اول به مطرقه بادا سرت به مطرقۀ هجو سوزنی تا جایگاه درد شقیقه به مشققه. سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، چوبی که بدان پنبه زنند. (منتهی الارب). چوب پنبه زنی. (مهذب الاسماء). چوبی که بدان پشم زنند. چوب پنبه زنی. چوبک ندافی. معدکه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
خایسک آهنگران. (منتهی الارب) (آنندراج). پتک و چکش آهنگران که به هندی هتورا و گهن گویند. (غیاث). خایسک. (مهذب الاسماء) (لغت نامه اسدی) (زمخشری). چکوچ. (فرهنگ اسدی نخجوانی). چکش. کوبیازه و کوبین و خایسک آهنگری و مسگری و چکش و پتک. (ناظم الاطباء). مطرق: تا شرط شغل سوزن و سوزنگری به عرف آخر بود به مشقیه اول به مطرقه بادا سرت به مطرقۀ هجو سوزنی تا جایگاه درد شقیقه به مشققه. سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، چوبی که بدان پنبه زنند. (منتهی الارب). چوب پنبه زنی. (مهذب الاسماء). چوبی که بدان پشم زنند. چوب پنبه زنی. چوبک ندافی. معدکه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
سپر توبرتو ساخته شده، مانند نعل مطرقه که توبرتو دوخته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). سپری که تو بر تو از چندین قطعه چرم ساخته باشند. نعل مطرقه، نعلی که تو بر تو دوخته باشند. (ناظم الاطباء)
سپر توبرتو ساخته شده، مانند نعل مطرقه که توبرتو دوخته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). سپری که تو بر تو از چندین قطعه چرم ساخته باشند. نعل مطرقه، نعلی که تو بر تو دوخته باشند. (ناظم الاطباء)