جدول جو
جدول جو

معنی مطرزی - جستجوی لغت در جدول جو

مطرزی
(مُ طَرْ رِ)
مکنی به ابوالفتح یا ابوالمظفر، ناصر بن ابی المکارم عبدالسید بن علی المطرزی الخوارزمی متولد رجب سال 538 هجری قمری در جرجانیۀ خوارزم و متوفی در همین شهر در روز سه شنبه 21 جمادی الاولی 616. مطرزی در سال 597 در راه زیارت مکه به بغداد آمده در 601 نیز در این شهر بوده و در آنجا حوزۀ درس تشکیل داد و احتمالاً کتاب المعرب خود را در همین شهر بنا بدرخواست هواداران خود در سال 598 مرتب کرده به نام المغرب فی ترتیب المعرب و در اختیار جویندگان قرار داده است. دوستداران او در سوگ وی بیش از سیصد مرثیه به فارسی و عربی سروده اند. مطرزی شاگرد ابوالمؤید الموفق بن احمد المکی، خطیب خوارزم است او راست: 1- ایضاح مقامات الحریری که کتابی است معروف در ادب عرب و در 536 تألیف شده است و نسخه ای از آن که مکتوب به خط مؤلف است در کتاب خانه خصوصی بارون رودلف ارلانژه، پدربارون لئو ارلانژه، در لندن موجود است. 2- الاقناع لماحوی تحت القناع که کتابی است ناشناخته در لغت عرب که قدیمی ترین نسخۀ آن در کتاب خانه اسکوریال اسپانیا است. 3- المصباح که کتاب مختصر و معروفی است در نحو زبان عربی و قدیمی ترین نسخۀ آن در کتاب خانه آکسفورد انگلستان است. 4- المغرب فی ترتیب المعرب که کتابی است معروف در تفسیر لغات مربوط به آئین حنفی و در 598 تألیف شده است. (یادداشت لغت نامه: از علی شریفیان رضوی نقل به اختصار). و رجوع به اعلام زرکلی شود
لغت نامه دهخدا
مطرزی
(مُ طَرْ / رِ زی ی)
نسبت است مر مطرز را که مربوط به دوخت و دوز اثواب ظریفه و دلربا است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مطرز
تصویر مطرز
نقش و نگاردار، گل و بوته دار، حاشیه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرز
تصویر مطرز
کسی که کارش نقش و نگار دادن به پارچه و جامه باشد، رفوگر
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
منسوب به مرز. مربوط به مرز: سپاه مرزی. قرارداد مرزی، مسائل مرزی. رجوع به مرز به معنی سرحد بین دو مملکت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طَرْ را)
مطرا. (ناظم الاطباء). چوب پرورده در بوی خوش که بدان بخور کنند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَرْ رَ)
دهی است از دهستان بهمن شیر بخش مرکزی شهرستان خرمشهر در خوزستان با 1700 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
آوازخوانی و سرودگویی و مغنی گری و ساززنی و رقاصی. (ناظم الاطباء). عمل خنیاگری و رامشگری:
بر گل نو زندواف مطربی آغاز کرد
خواند بالحان خوش نامۀ پا زند و زند.
سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
گفت من رقص ندانم بسزا
مطربی نیز ندانم بدرست.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 836).
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود از مهتر و کهتر بستانی.
عبید زاکانی
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ)
چون مطرق. منسوب به مطرق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، در طب، قسمی از نبض. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
نگارین زیور یافته گلدوخته گلدوزی شده جامه نگار گلدوز نقش و نگار داده. یا پارچه (جامهء) مطرز. پارچه (جامهء) نقش و نگار دار، مزین زینت داده: خطبه و سکه بنام او مطرز و مزین بود. آنکه در پارچه نقش و نگار ایجاد کند آنکه جامه را بخطوط و الوان زیبا بیاراید مانند قلابدوز: ... در آن ده مطرزی اوستاد بود که درآن ده مطرزگری کردی، رفوگر
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده رامشگری عمل و شغل مطرب مغنی گری: گفت: ای دل افروز همه سازهای مطربی دانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطرز
تصویر مطرز
((مُ طَ رَّ))
نقش و نگاردار
فرهنگ فارسی معین
خنیاگری، رامشگری، مغنی گری، نوازندگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
حدودٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
Bordering, Territorial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
frontière, territorial
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
国境の , 領土の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
سرحدی , علاقائی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
mpaka, wa eneo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
ติดกับชายแดน , พื้นที่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
সীমান্তবর্তী , আঞ্চলিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
גבול , טריטוריאלי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
边界的 , 领土的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
di confine, territoriale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
국경의 , 영토의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
sınırda, bölgesel
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
perbatasan, teritorial
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
सीमावर्ती , क्षेत्रीय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
fronterizo, territorial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
прикордонний , територіальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
пограничный , территориальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
graniczny, terytorialny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
angrenzend, territorial
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
fronteiriço, territorial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
grens-, territoriaal
دیکشنری فارسی به هلندی