- مطرد
- نیزۀ کوتاه، علم، درفش
معنی مطرد - جستجوی لغت در جدول جو
- مطرد
- عام، شامل، روان، جاری
- مطرد
- روان و جاری
- مطرد ((مِ رَ))
- نیزه کوتاه، پرچم، درفش، جمع مطارد
- مطرد ((مُ طَّ رِ))
- تاریک و تیره شونده، پی یکدیگر شونده، راست روان
- مطرد ((مُ طَ رَّ))
- دور کرده شده، تبعید شده، کشیده شده (تازیانه)، دراز، طولانی، مفصل
- مطرد
- دراز، طولانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
میانه راه، رانش انگیز انگیزه راندن مونث مطرد
آهنجیده
باره
یگانه، تکین، تکتا
رانده شده
باریک ابرو
جامۀ دوخته شده از خز
رانده شده، دور کرده شده
گردنکش، سرکش، بلند، مرتفع
داروی خنک کننده و سرد کننده
کاسه یا طاسی که در آن ترید می کردند
به طرب آورنده، نوازنده، خواننده، رقاص
نقش و نگاردار، گل و بوته دار، حاشیه دار
چکش، پتک، چوبی که با آن پشم یا پنبه بزنند
موضوع، مسئله، محل ورود، جای فرود آمدن، آبشخور
درختچه ای همیشه سبز با گل های سفید و میوای اسانس دار و گوشتی که مصرف دارویی دارد،، آس، آسمار، مرسین
مورد اسپرم: در علم زیست شناسی نوعی مورد با برگ های پهن و زرد
مورد اسپرم: در علم زیست شناسی نوعی مورد با برگ های پهن و زرد
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ، نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند
طرح شده، موردبحث قرار گرفته، محل طرح کردن، محل انداختن، جای افکندن
کسی که کارش نقش و نگار دادن به پارچه و جامه باشد، رفوگر
آغاز و اول چیزی
اسبی که سر و دم او سیاه یا سفید باشد
اسبی که سر و دم او سیاه یا سفید باشد
گردنکش، سرکش
سوهان سرد کن خنک کن، فرو نشاننده سبب خنکی بدن و جز آن. سوهان. سرد کننده خنک کننده، پایین آورنده درجه حرارت بدن، کاهنده تمایلات جنسی
از ریشه پارسی ترید خوری آوندی که در آن ثرید سازند
برهنه، عریان، تنها، مرد بی زن، بی زوجه، یکه و تنها، مقابل مادی و جسمانی
کج کننده خماننده بلند گردانده بر آورده، کج خمیده، ریسمان تافته، زه ستبر
چنبری چنبره دار حلقه حلقه (زره) : باسش چون نسج عنکبوت کند روی جوشن خر پشته را و درع مزرد... (منوچهری)
درز افراز درزی افراز زره بافته، درز دوخته
رانده، دور کرده شده، مردود شده