جدول جو
جدول جو

معنی مطرد - جستجوی لغت در جدول جو

مطرد
نیزۀ کوتاه، علم، درفش
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
فرهنگ فارسی عمید
مطرد
عام، شامل، روان، جاری
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
فرهنگ فارسی عمید
مطرد
روان و جاری
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
فرهنگ لغت هوشیار
مطرد
((مِ رَ))
نیزه کوتاه، پرچم، درفش، جمع مطارد
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
فرهنگ فارسی معین
مطرد
((مُ طَّ رِ))
تاریک و تیره شونده، پی یکدیگر شونده، راست روان
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
فرهنگ فارسی معین
مطرد
((مُ طَ رَّ))
دور کرده شده، تبعید شده، کشیده شده (تازیانه)، دراز، طولانی، مفصل
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
فرهنگ فارسی معین
مطرد
دراز، طولانی
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مطرده
تصویر مطرده
میانه راه، رانش انگیز انگیزه راندن مونث مطرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
آهنجیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مورد
تصویر مورد
باره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مفرد
تصویر مفرد
یگانه، تکین، تکتا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مطرود
تصویر مطرود
رانده شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اطرد
تصویر اطرد
باریک ابرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطرف
تصویر مطرف
جامۀ دوخته شده از خز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرود
تصویر مطرود
رانده شده، دور کرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارد
تصویر مارد
گردنکش، سرکش، بلند، مرتفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبرد
تصویر مبرد
داروی خنک کننده و سرد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثرد
تصویر مثرد
کاسه یا طاسی که در آن ترید می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرب
تصویر مطرب
به طرب آورنده، نوازنده، خواننده، رقاص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرز
تصویر مطرز
نقش و نگاردار، گل و بوته دار، حاشیه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرق
تصویر مطرق
چکش، پتک، چوبی که با آن پشم یا پنبه بزنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورد
تصویر مورد
موضوع، مسئله، محل ورود، جای فرود آمدن، آبشخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورد
تصویر مورد
درختچه ای همیشه سبز با گل های سفید و میوای اسانس دار و گوشتی که مصرف دارویی دارد،، آس، آسمار، مرسین
مورد اسپرم: در علم زیست شناسی نوعی مورد با برگ های پهن و زرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبرد
تصویر مبرد
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ، نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرح
تصویر مطرح
طرح شده، موردبحث قرار گرفته، محل طرح کردن، محل انداختن، جای افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرز
تصویر مطرز
کسی که کارش نقش و نگار دادن به پارچه و جامه باشد، رفوگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرف
تصویر مطرف
آغاز و اول چیزی
اسبی که سر و دم او سیاه یا سفید باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارد
تصویر مارد
گردنکش، سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
سوهان سرد کن خنک کن، فرو نشاننده سبب خنکی بدن و جز آن. سوهان. سرد کننده خنک کننده، پایین آورنده درجه حرارت بدن، کاهنده تمایلات جنسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثرد
تصویر مثرد
از ریشه پارسی ترید خوری آوندی که در آن ثرید سازند
فرهنگ لغت هوشیار
برهنه، عریان، تنها، مرد بی زن، بی زوجه، یکه و تنها، مقابل مادی و جسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
کج کننده خماننده بلند گردانده بر آورده، کج خمیده، ریسمان تافته، زه ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
چنبری چنبره دار حلقه حلقه (زره) : باسش چون نسج عنکبوت کند روی جوشن خر پشته را و درع مزرد... (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسرد
تصویر مسرد
درز افراز درزی افراز زره بافته، درز دوخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطرود
تصویر مطرود
رانده، دور کرده شده، مردود شده
فرهنگ لغت هوشیار