- مطبوعات
- جمع مطبوعه، تافت ها انگیزه گزینش آن که: تافتن در پارسی برابر است با دمیدن یا بر آمدن و هم چنین روشن کردن جمع مطبوعه (مطبوع) نوشته های چاپی، روزنامه ها و مجلات
معنی مطبوعات - جستجوی لغت در جدول جو
- مطبوعات ((مَ))
- جمع مطبوعه، چاپ شده ها، اصطلاحاً به روزنامه ها و مجلاّت گفته می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تافتی منسوب به مطبوعات. مطبوع شمایل. دارای چهره ای زیبا نیکو صورت (معشوق) : حافظا، گر مدد از بخت بلندت باشد صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی. (حافظ)
جمع متبوعه، سالاران جمع متبوعه
جمع مطبوخه، پخته ها جمع مطبوخه (مطبوخ) پخته شده ها پخته ها
پژوهش ها
جمع محبوبه، تازان دلداران ریکایان جمع محبوبه
جمع مرجوعه، برگشته ها پس فرستاده ها مولیدگان جمع مرجوعه (مرجوع)
جمع مدفوعه، پلیدی جمع مدفوعه (مدفوع)
جمع مرفوعه (مرفوع)
جمع مسموعه، نیوشیدگان، شنودگان
چیزهای ساخته شده و اختراع شده
جمع مطعومه (مطعوم)
جمع مطروحه، جستاردگان جمع مطروحه (مطروح)
جمع مضبوطه، نگاهداشته ها، بایگانی شده ها
جمع مطلوبه (مطلوب)
مطالعات در فارسی، جمع مطالعه، باز خوانی ها آگاهیدن ها بررسی ها باز نگری ها جمع مطالعه: ... شامل فواید بسیار در مطالعات مربوط بتاریخ ادب پارسی است
جمع ملبوس، جامه ها، پوشاک ها
جمع مقبوله، پذرفتگان، خوشایند ها
جمع ممنوعه (ممنوع)
جمع موضوعه (موضوع)، کسوری که بابت پرداخت مزد ماموران محلی نظیر کدخدا و پاکار و دشتبان بمجموع محصول (قبل از تقسیم بین مالک و زارع) تعلق میگیرد
جمع منطبعه، چاپ شدگان
اطاعت کردن، فرمان برداری، موافقت کردن در امری
جمع طبیعت، نهاد ها خویها
جمع مبدعه، نو پدیدان آفریدگان، جمع مبدعه، نو یابان جمع مبدعه (مبدع) چیزهای تازه پدید آمده آفریده ها: و بعد از وقوف بر حقایق آن گرد دقایق مبدعات برآمدم، جمع مبدعه
جمع متبعه، جمع متبعه
جمع مربعه، چارینه ها چارتایی ها جمع مربعه (مربع)
جمع مسبعه (مسبع)
مطبوعه در فارسی مونث مطبوع بنگرید به مطبوع
اطاعت کردن
جمع مطوله، دراز ها درازنا ها جمع مطوله (مطول)
گوارا، دلنشین، دلپذیر
چاپ شده، چیزی که باب طبع انسان باشد