جدول جو
جدول جو

معنی مطبوعات - جستجوی لغت در جدول جو

مطبوعات
(مَ)
نوشتجات چاپی. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مطبوع. به معنی طبع شده. چاپ شده. کتاب ها و مجله ها و روزنامه های چاپ شده
لغت نامه دهخدا
مطبوعات
جمع مطبوعه، تافت ها انگیزه گزینش آن که: تافتن در پارسی برابر است با دمیدن یا بر آمدن و هم چنین روشن کردن جمع مطبوعه (مطبوع) نوشته های چاپی، روزنامه ها و مجلات
فرهنگ لغت هوشیار
مطبوعات
((مَ))
جمع مطبوعه، چاپ شده ها، اصطلاحاً به روزنامه ها و مجلاّت گفته می شود
تصویری از مطبوعات
تصویر مطبوعات
فرهنگ فارسی معین
مطبوعات
جراید، روزنامه ها، مجلات، نوشته های چاپی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
چیزهای منعشده و نهی شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مصنوعه. رجوع به مصنوعه شود، چیزهای ساخته شده و اختراع شده. (ناظم الاطباء). مصنوع کرده شده. ساخته شده. شکل و ترکیب یافته: رشید کاتب چون خواست تا دقایق صناعت اشعار تازی و پارسی بیان کند و در حقایق مصنوعات آن تألیفی سازد بنای کتاب حدائق السحرفی دقائق الشعر بر لغت پارسی نهاد. (المعجم ص 18)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسموعه. شنوده ها. شنیده ها. نیوشیده ها. مقابل مبصرات و ملموسات و مشمومات و مذوقات. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
در شاهد زیر ظاهراً بمعنی مقدار مالیاتی است که هر عامل و خراج گیر باید دریافت و سپس به خزانه تسلیم نماید. مقدار مالیاتی که در ابواب جمعی عاملی قرار دارد: اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال... باز گشتند و دست از زراعت کشیدند و وجوه معاملات متعذر و منکسر شد و مجموعات عمال به علت عجز به باقی بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جامه هایی که از آن لباس ساخته می شود و جامه های پوشیدنی. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ از تازی، جامه ها و پوشاکها و کسوتها. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ ملبوسه، مؤنث ملبوس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ملبوسات خلفا و رایات اسلام و مسند قضاه نه همه سیاه است ؟ (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 209). از مطعومات و ملبوسات و مشروبات... با خود روانه گردانید. (ترجمه محاسن اصفهان). و رجوع به ملبوس شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مرفوعه و مرفوع. رجوع به مرفوعه و مرفوع شود، در اصطلاح نحو عربی، مواردی که اسم در آن حالت مرفوع خوانده شود چون فاعل و نایب فاعل و مبتدا و خبر..
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ / لِ)
جمع واژۀ مطالعه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مطالعه و مطالعه و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مقطوعه. رجوع به مقطوعه شود، جأت الخیل مقطوعات، آمدند سواران شتابان از پی یگدیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خوردنیها و طعامها. جمع واژۀ مطعوم. (غیاث) (آنندراج). خوردنیها. (ناظم الاطباء) : از بغداد هر چه بدان احتیاج خواست داشت از مطعومات و ملبوسات و مشروبات تا آب و بقول و توابل... ترتیب کرده. (ترجمه محاسن اصفهان). و رجوع به مادۀ قبل ذیل معنی اول شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مطلوبات
تصویر مطلوبات
جمع مطلوبه (مطلوب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منطبعات
تصویر منطبعات
جمع منطبعه، چاپ شدگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع موضوعه (موضوع)، کسوری که بابت پرداخت مزد ماموران محلی نظیر کدخدا و پاکار و دشتبان بمجموع محصول (قبل از تقسیم بین مالک و زارع) تعلق میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممنوعات
تصویر ممنوعات
جمع ممنوعه (ممنوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقبولات
تصویر مقبولات
جمع مقبوله، پذرفتگان، خوشایند ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملبوسات
تصویر ملبوسات
جمع ملبوس، جامه ها، پوشاک ها
فرهنگ لغت هوشیار
مطالعات در فارسی، جمع مطالعه، باز خوانی ها آگاهیدن ها بررسی ها باز نگری ها جمع مطالعه: ... شامل فواید بسیار در مطالعات مربوط بتاریخ ادب پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضبوطات
تصویر مضبوطات
جمع مضبوطه، نگاهداشته ها، بایگانی شده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطروحات
تصویر مطروحات
جمع مطروحه، جستاردگان جمع مطروحه (مطروح)
فرهنگ لغت هوشیار
تافتی منسوب به مطبوعات. مطبوع شمایل. دارای چهره ای زیبا نیکو صورت (معشوق) : حافظا، گر مدد از بخت بلندت باشد صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبوعات
تصویر متبوعات
جمع متبوعه، سالاران جمع متبوعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطبوخات
تصویر مطبوخات
جمع مطبوخه، پخته ها جمع مطبوخه (مطبوخ) پخته شده ها پخته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبوبات
تصویر محبوبات
جمع محبوبه، تازان دلداران ریکایان جمع محبوبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجوعات
تصویر مرجوعات
جمع مرجوعه، برگشته ها پس فرستاده ها مولیدگان جمع مرجوعه (مرجوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفوعات
تصویر مدفوعات
جمع مدفوعه، پلیدی جمع مدفوعه (مدفوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرفوعات
تصویر مرفوعات
جمع مرفوعه (مرفوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسموعات
تصویر مسموعات
جمع مسموعه، نیوشیدگان، شنودگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصنوعات
تصویر مصنوعات
چیزهای ساخته شده و اختراع شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطعومات
تصویر مطعومات
جمع مطعومه (مطعوم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطالعات
تصویر مطالعات
((مُ لِ))
جمع مطالعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطالعات
تصویر مطالعات
پژوهش ها
فرهنگ واژه فارسی سره
مربوط به مطبوعات، منسوب به مطبوعات، مطبوعات چی، روزنامه نویسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد