جمع مطبوعه، تافت ها انگیزه گزینش آن که: تافتن در پارسی برابر است با دمیدن یا بر آمدن و هم چنین روشن کردن جمع مطبوعه (مطبوع) نوشته های چاپی، روزنامه ها و مجلات
جمع مطبوعه، تافت ها انگیزه گزینش آن که: تافتن در پارسی برابر است با دمیدن یا بر آمدن و هم چنین روشن کردن جمع مطبوعه (مطبوع) نوشته های چاپی، روزنامه ها و مجلات
جمع واژۀ مصنوعه. رجوع به مصنوعه شود، چیزهای ساخته شده و اختراع شده. (ناظم الاطباء). مصنوع کرده شده. ساخته شده. شکل و ترکیب یافته: رشید کاتب چون خواست تا دقایق صناعت اشعار تازی و پارسی بیان کند و در حقایق مصنوعات آن تألیفی سازد بنای کتاب حدائق السحرفی دقائق الشعر بر لغت پارسی نهاد. (المعجم ص 18)
جَمعِ واژۀ مصنوعه. رجوع به مصنوعه شود، چیزهای ساخته شده و اختراع شده. (ناظم الاطباء). مصنوع کرده شده. ساخته شده. شکل و ترکیب یافته: رشید کاتب چون خواست تا دقایق صناعت اشعار تازی و پارسی بیان کند و در حقایق مصنوعات آن تألیفی سازد بنای کتاب حدائق السحرفی دقائق الشعر بر لغت پارسی نهاد. (المعجم ص 18)
در شاهد زیر ظاهراً بمعنی مقدار مالیاتی است که هر عامل و خراج گیر باید دریافت و سپس به خزانه تسلیم نماید. مقدار مالیاتی که در ابواب جمعی عاملی قرار دارد: اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال... باز گشتند و دست از زراعت کشیدند و وجوه معاملات متعذر و منکسر شد و مجموعات عمال به علت عجز به باقی بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358)
در شاهد زیر ظاهراً بمعنی مقدار مالیاتی است که هر عامل و خراج گیر باید دریافت و سپس به خزانه تسلیم نماید. مقدار مالیاتی که در ابواب جمعی عاملی قرار دارد: اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال... باز گشتند و دست از زراعت کشیدند و وجوه معاملات متعذر و منکسر شد و مجموعات عمال به علت عجز به باقی بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358)
جامه هایی که از آن لباس ساخته می شود و جامه های پوشیدنی. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ از تازی، جامه ها و پوشاکها و کسوتها. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ ملبوسه، مؤنث ملبوس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ملبوسات خلفا و رایات اسلام و مسند قضاه نه همه سیاه است ؟ (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 209). از مطعومات و ملبوسات و مشروبات... با خود روانه گردانید. (ترجمه محاسن اصفهان). و رجوع به ملبوس شود
جامه هایی که از آن لباس ساخته می شود و جامه های پوشیدنی. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ از تازی، جامه ها و پوشاکها و کسوتها. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ ملبوسه، مؤنث ملبوس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ملبوسات خلفا و رایات اسلام و مسند قضاه نه همه سیاه است ؟ (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 209). از مطعومات و ملبوسات و مشروبات... با خود روانه گردانید. (ترجمه محاسن اصفهان). و رجوع به ملبوس شود
جمع واژۀ مرفوعه و مرفوع. رجوع به مرفوعه و مرفوع شود، در اصطلاح نحو عربی، مواردی که اسم در آن حالت مرفوع خوانده شود چون فاعل و نایب فاعل و مبتدا و خبر..
جَمعِ واژۀ مرفوعه و مرفوع. رجوع به مرفوعه و مرفوع شود، در اصطلاح نحو عربی، مواردی که اسم در آن حالت مرفوع خوانده شود چون فاعل و نایب فاعل و مبتدا و خبر..
خوردنیها و طعامها. جمع واژۀ مطعوم. (غیاث) (آنندراج). خوردنیها. (ناظم الاطباء) : از بغداد هر چه بدان احتیاج خواست داشت از مطعومات و ملبوسات و مشروبات تا آب و بقول و توابل... ترتیب کرده. (ترجمه محاسن اصفهان). و رجوع به مادۀ قبل ذیل معنی اول شود
خوردنیها و طعامها. جَمعِ واژۀ مطعوم. (غیاث) (آنندراج). خوردنیها. (ناظم الاطباء) : از بغداد هر چه بدان احتیاج خواست داشت از مطعومات و ملبوسات و مشروبات تا آب و بقول و توابل... ترتیب کرده. (ترجمه محاسن اصفهان). و رجوع به مادۀ قبل ذیل معنی اول شود