نیست و محو شونده و ناچیز و سست. (غیاث) (آنندراج). نیست و نابود و پراکنده و پریشان و منتشر و ناپدید و نابود و محو شده و برطرف شده و ناچیز. (ناظم الاطباء). - مضمحل شدن، نیست و نابود شدن: و از گرستن رطوبات زجاجی و ملحی، بحکم قوت حرارت غریزی منحل و مضمحل شد. (سندبادنامه ص 291). - مضمحل گرداندن، نابود گرداندن. نیست کردن: و بعضی را بخار شکل بطریق آه از راه نفس بیرون آردو بتدریج مضمحل گرداند. (سندبادنامه ص 15)
نیست و محو شونده و ناچیز و سست. (غیاث) (آنندراج). نیست و نابود و پراکنده و پریشان و منتشر و ناپدید و نابود و محو شده و برطرف شده و ناچیز. (ناظم الاطباء). - مضمحل شدن، نیست و نابود شدن: و از گرستن رطوبات زجاجی و ملحی، بحکم قوت حرارت غریزی منحل و مضمحل شد. (سندبادنامه ص 291). - مضمحل گرداندن، نابود گرداندن. نیست کردن: و بعضی را بخار شکل بطریق آه از راه نفس بیرون آردو بتدریج مضمحل گرداند. (سندبادنامه ص 15)
درازکرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مطول. (از اقرب الموارد) ، شیر ترشی گرفته و یا شیری که بر شیر خفته ریزند و خورند و نگذارند تا ترش گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شیر طعم بگشته. (مهذب الاسماء). شیر گیرنده مزۀ ترشی یا شیری که واداشته شده است در خیک و نمانده است که مزه بگیرد و آشامیده شده است. (از شرح قاموس)
درازکرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مطول. (از اقرب الموارد) ، شیر ترشی گرفته و یا شیری که بر شیر خفته ریزند و خورند و نگذارند تا ترش گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شیر طعم بگشته. (مهذب الاسماء). شیر گیرنده مزۀ ترشی یا شیری که واداشته شده است در خیک و نمانده است که مزه بگیرد و آشامیده شده است. (از شرح قاموس)
زمین خشک و بی آب و علف. (از شرح قاموس). زمین خشک سال رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زمینی که در آن گیاهی نباشد. محل. محله. محول. محوله. (از اقرب الموارد)
زمین خشک و بی آب و علف. (از شرح قاموس). زمین خشک سال رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زمینی که در آن گیاهی نباشد. مَحل. مَحله. مَحول. مَحوله. (از اقرب الموارد)