در اصطلاح عروض) ’ مضفی، عروضی متکلف به جای فاع متحرکی ودو ساکن بر فاعلاتن افزوده و آن را فاعلییاتان کرده و این تغییر را تضفیت نام نهاده و اصل آن از ضفو است به ضاد معجمه و گویند درع ضاف، یعنی زرهی تمام و این متکلف از این فعل بناء تفعیلی بکرده است فاعلییاتان را ضرب مضفی خوانده یعنی تمام کرده و این هم تصرفی نامعلوم است...’. (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 39)
در اصطلاح عروض) ’ مضفی، عروضی متکلف به جای فاع متحرکی ودو ساکن بر فاعلاتن افزوده و آن را فاعلییاتان کرده و این تغییر را تضفیت نام نهاده و اصل آن از ضفو است به ضاد معجمه و گویند درع ضاف، یعنی زرهی تمام و این متکلف از این فعل بناء تفعیلی بکرده است فاعلییاتان را ضرب مضفی خوانده یعنی تمام کرده و این هم تصرفی نامعلوم است...’. (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 39)
مخالف. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). کل مضاد مخالف است، ولی کل مخالف مضاد نیست. (از اقرب الموارد). حریف و خصم و دشمن و معارض و مخالف. (ناظم الاطباء). و رجوع به مضاده و مضادت و ضد شود
مخالف. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). کل مضاد مخالف است، ولی کل مخالف مضاد نیست. (از اقرب الموارد). حریف و خصم و دشمن و معارض و مخالف. (ناظم الاطباء). و رجوع به مضاده و مضادت و ضد شود
آنکه می برد و نابود میکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بی زاد و بی ستور و درویش. (ناظم الاطباء). قوم بی توشه و بی ستور. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چاه خشک و بی آب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آنکه می برد و نابود میکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بی زاد و بی ستور و درویش. (ناظم الاطباء). قوم بی توشه و بی ستور. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چاه خشک و بی آب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
چیزی است که ستور را در آن علف دهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اصل (و لغتی است در محتد) ، بن کوهان شتر، نقش و نگار جامه، قصر سلطان. ج، محافد. (منتهی الارب)
چیزی است که ستور را در آن علف دهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اصل (و لغتی است در محتد) ، بن کوهان شتر، نقش و نگار جامه، قصر سلطان. ج، محافد. (منتهی الارب)
چیزی است که ستور را در آن علف دهند، کنارۀ جامه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نگار جامه. (مهذب الاسماء) ، پیمانه و آن قدحی باشد، زنبیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
چیزی است که ستور را در آن علف دهند، کنارۀ جامه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نگار جامه. (مهذب الاسماء) ، پیمانه و آن قدحی باشد، زنبیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
پر ونیده (پرون کامل) تمام کرده کامل شده، و همان عروضی متکلف بجای فاع (فاعلاتن) متحرکی و دو ساکن بر فاعلاتن افزوده است و آنرا فاعلییاتان کرده و این تغییر را تضفیت نام نهاده و اصل آن از ضفوست بضاد معجمه و گویند درع ضاف یعنی زرهی تمام و این متکلف ازین فعل بنا تفعیلی بکرده است و فاعلییاتان را ضرب مضفی خوانده یعنی تمام کرده و این هم تصرفی نامعلوم است
پر ونیده (پرون کامل) تمام کرده کامل شده، و همان عروضی متکلف بجای فاع (فاعلاتن) متحرکی و دو ساکن بر فاعلاتن افزوده است و آنرا فاعلییاتان کرده و این تغییر را تضفیت نام نهاده و اصل آن از ضفوست بضاد معجمه و گویند درع ضاف یعنی زرهی تمام و این متکلف ازین فعل بنا تفعیلی بکرده است و فاعلییاتان را ضرب مضفی خوانده یعنی تمام کرده و این هم تصرفی نامعلوم است