جدول جو
جدول جو

معنی مضفد - جستجوی لغت در جدول جو

مضفد
(مُ فَدد)
برآماسیده از خشم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اضفیداد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ ضَفْ فا)
در اصطلاح عروض) ’ مضفی، عروضی متکلف به جای فاع متحرکی ودو ساکن بر فاعلاتن افزوده و آن را فاعلییاتان کرده و این تغییر را تضفیت نام نهاده و اصل آن از ضفو است به ضاد معجمه و گویند درع ضاف، یعنی زرهی تمام و این متکلف از این فعل بناء تفعیلی بکرده است فاعلییاتان را ضرب مضفی خوانده یعنی تمام کرده و این هم تصرفی نامعلوم است...’. (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 39)
لغت نامه دهخدا
(مَ ضَ)
کینه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کینه و حقد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
طپانچه زدن بکسی. (منتهی الارب). زدن کسی را به کف دست. (منتخب اللغات). سیلی زدن. چک زدن
لغت نامه دهخدا
(مُ ضادد)
مخالف. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). کل مضاد مخالف است، ولی کل مخالف مضاد نیست. (از اقرب الموارد). حریف و خصم و دشمن و معارض و مخالف. (ناظم الاطباء). و رجوع به مضاده و مضادت و ضد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ضادد / مُ)
حریف. خصم و دشمن. معارض و مخالف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
آنکه می برد و نابود میکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بی زاد و بی ستور و درویش. (ناظم الاطباء). قوم بی توشه و بی ستور. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چاه خشک و بی آب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَفْ فَ)
شعر مضفر، موی بربافته بر سه تاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَفْ فِ)
آن که بطانه کند زره را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که آستر می کند زره را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
نعت فاعلی از ارفاد. رجوع به ارفاد شود، بازیگر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رفاده سازنده. (منتهی الارب). رجوع به رفاده شود
لغت نامه دهخدا
(مِ فَ)
قدح بزرگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کاسۀ بزرگ. (غیاث). صحن. رفد (ر / ر) . عسف. (یادداشت مرحوم دهخدا)، بالشچه ای که زنان لاغر بر سرین بندند تا کلان نماید. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ فِ)
چیزی است که ستور را در آن علف دهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اصل (و لغتی است در محتد) ، بن کوهان شتر، نقش و نگار جامه، قصر سلطان. ج، محافد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
کسی که می شتاباند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، شتر یا شترمرغ شتاب رونده، خدمتگاری که برای کردن کاری شتابان می رود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ فَ)
چیزی است که ستور را در آن علف دهند، کنارۀ جامه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نگار جامه. (مهذب الاسماء) ، پیمانه و آن قدحی باشد، زنبیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَعْوْ)
ضماد بستن بر سر. (منتهی الارب) (آنندراج) : مضد رأسه، لغه فی ضمده. (اقرب الموارد). مقلوب ضمد، ضماد بستن بر سر خود. (ناظم الاطباء). و رجوع به ضمد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از محفد
تصویر محفد
شتاباننده
فرهنگ لغت هوشیار
پر ونیده (پرون کامل) تمام کرده کامل شده، و همان عروضی متکلف بجای فاع (فاعلاتن) متحرکی و دو ساکن بر فاعلاتن افزوده است و آنرا فاعلییاتان کرده و این تغییر را تضفیت نام نهاده و اصل آن از ضفوست بضاد معجمه و گویند درع ضاف یعنی زرهی تمام و این متکلف ازین فعل بنا تفعیلی بکرده است و فاعلییاتان را ضرب مضفی خوانده یعنی تمام کرده و این هم تصرفی نامعلوم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاد
تصویر مضاد
مضاده مضادت در فارسی: نا سازی نا جوری
فرهنگ لغت هوشیار