جدول جو
جدول جو

معنی مضبیٔ - جستجوی لغت در جدول جو

مضبیٔ
(مُ بِءْ)
مضبی ٔعلیه، خاموش بودۀ پنهان دارندۀ چیزی را در دل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ دَبْ بِءْ)
پوشنده و پنهان کننده. (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُبِءْ)
ماده شتری که هنگام زادن آن نزدیک باشد. ج، ملابی ٔ. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملابی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَبْ بِءْ)
ناقه ملبی ٔ، ماده شتری که در پستان آن فله پدید آمده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ بِءْ)
آب اندک و سپری شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ نِءْ)
مردی که دارای مواشی بسیار باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
دوسیدۀ به زمین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضی ی ْٔ / مُ ضِءْ)
از ’ض وء’، روشن شونده و روشن کننده، اسم فاعل از ’اضأت’ که لازم و متعدی است. (غیاث). روشن و تابان و درخشان و روشنی دهنده. (ناظم الاطباء). فروزان. روشن. روشن کرده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
قدر او چرخ بلند و رای او شمس مضی ٔ
قدر او بحر محیط و جود او ابر مطیر.
سنایی.
پیشکار ضمیر و رای تواند
جرم مهر مضی ٔ و ماه منیر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا