با کسی خفتن. (تاج المصادر بیهقی). هم بستر کردن زن را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : ضاجع امرأته مضاجعهً و ضجاعاً، هم بستر خود کردن زن خود را. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
با کسی خفتن. (تاج المصادر بیهقی). هم بستر کردن زن را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : ضاجع امرأته مضاجعهً و ضجاعاً، هم بستر خود کردن زن خود را. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
با چیزی مانیدن. (زوزنی). با کسی مانیدن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر مانا و برابر گردیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مانا و برابرگردیدن با چیزی و مشابه وی شدن. (از ناظم الاطباء)
با چیزی مانیدن. (زوزنی). با کسی مانیدن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر مانا و برابر گردیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مانا و برابرگردیدن با چیزی و مشابه وی شدن. (از ناظم الاطباء)
جمع واژۀ مضجع. خوابگاهها. (غیاث) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : هو طیب المضاجع و کریم المضاجع، کما یقال: کریم المفارش و هی النساء. (الاساس از ذیل اقرب الموارد) :... و اهجروهن فی المضاجع... (قرآن 34/4). تتجافی جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفاً... (قرآن 16/32) ، قتلگاهها. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : لشکر سلطان عطفه کردند و همه را بر مضاجع قتل در خواب نوشین بخوابانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 324) ، گورها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : مضاجع پدرانت غریق باد به رحمت که چون تو عاقل و هشیار پرورید بنین را. سعدی. و رجوع به مضجع شود، مضاجع الغیث، جای افتادن باران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ مَضْجَع. خوابگاهها. (غیاث) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : هو طیب المضاجع و کریم المضاجع، کما یقال: کریم المفارش و هی النساء. (الاساس از ذیل اقرب الموارد) :... و اهجروهن فی المضاجع... (قرآن 34/4). تتجافی جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفاً... (قرآن 16/32) ، قتلگاهها. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : لشکر سلطان عطفه کردند و همه را بر مضاجع قتل در خواب نوشین بخوابانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 324) ، گورها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : مضاجع پدرانت غریق باد به رحمت که چون تو عاقل و هشیار پرورید بنین را. سعدی. و رجوع به مضجع شود، مضاجع الغیث، جای افتادن باران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
بازگردانیدن کسی را سخن. (از منتهی الارب). اعادۀ کلام. (از متن اللغه). با کسی سخن وا گردانیدن. (فرهنگ خطی) : راجعه الکلام، حاوره ایاه. (اقرب الموارد). و راجع الکلام مراجعه و رجاعاً، اعاده، و راجعه ایاه، عاوده. (متن اللغه) ، بازگردیدن ناقه از یک نوع سیرو رفتار به نوعی دیگر. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، با کسی واگردیدن در چیزی. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، زن را به خانه آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، زن مطلقه را بعد از طلاق رجوع کردن و به خود بازگرداندن. رجاع. (از متن اللغه). آوردن زن را به خانه بعد از آنکه طلاق داده شده است. (فرهنگ خطی)
بازگردانیدن کسی را سخن. (از منتهی الارب). اعادۀ کلام. (از متن اللغه). با کسی سخن وا گردانیدن. (فرهنگ خطی) : راجعه الکلام، حاوره ایاه. (اقرب الموارد). و راجع الکلام مراجعه و رجاعاً، اعاده، و راجعه ایاه، عاوده. (متن اللغه) ، بازگردیدن ناقه از یک نوع سیرو رفتار به نوعی دیگر. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، با کسی واگردیدن در چیزی. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، زن را به خانه آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، زن مطلقه را بعد از طلاق رجوع کردن و به خود بازگرداندن. رجاع. (از متن اللغه). آوردن زن را به خانه بعد از آنکه طلاق داده شده است. (فرهنگ خطی)
با یکدیگر شور و شغب کردن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر شور و غوغا نمودن و بانگ و فریاد کردن ونزاع و خصومت نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ضجاج شود
با یکدیگر شور و شغب کردن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر شور و غوغا نمودن و بانگ و فریاد کردن ونزاع و خصومت نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ضجاج شود
مضارعه و مضارعت در فارسی مانایی برابری، جناس خط، شرکت مالک بازارع است در تقسیم حاصل. روش مزبور عبارتست از در نظر گرفتن پنج عامل جهت به ثمر رسانیدن حاصل و آن پنج عبارتند از: زمین آب شخم کار گاو در زمینهایی که با آب دستی مشروب شوند
مضارعه و مضارعت در فارسی مانایی برابری، جناس خط، شرکت مالک بازارع است در تقسیم حاصل. روش مزبور عبارتست از در نظر گرفتن پنج عامل جهت به ثمر رسانیدن حاصل و آن پنج عبارتند از: زمین آب شخم کار گاو در زمینهایی که با آب دستی مشروب شوند
مراجعه و مراجعت در فارسی: باز گشت، سرزدن، باز گردانیدن، زن را به خانه آوردن رجوع کردن، باز گشتن، رجوع، بازگشت. توضیح بمعنی 2 و 4 غالبا مراجعت بکاررود جمع مراجعات، آنست که شاعر در یک مصراع یا یک بیت مطلبی را بطریق پرسش و پاسخ بیاورد سوال و جواب
مراجعه و مراجعت در فارسی: باز گشت، سرزدن، باز گردانیدن، زن را به خانه آوردن رجوع کردن، باز گشتن، رجوع، بازگشت. توضیح بمعنی 2 و 4 غالبا مراجعت بکاررود جمع مراجعات، آنست که شاعر در یک مصراع یا یک بیت مطلبی را بطریق پرسش و پاسخ بیاورد سوال و جواب
مجامعت در فارسی مرزش مایوت نیوتش - گای - گایش، هم آمیزی، آرمش جماع کردن مباشرت کردن: علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس و... گفتند: بمعنی مجامعت است، جماع آرمش: روا نباشد مرد را مجامعت زن
مجامعت در فارسی مرزش مایوت نیوتش - گای - گایش، هم آمیزی، آرمش جماع کردن مباشرت کردن: علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس و... گفتند: بمعنی مجامعت است، جماع آرمش: روا نباشد مرد را مجامعت زن