بازگردیدن کار. (منتهی الارب). صیر. صیروره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازگشتن. (ترجمان القرآن جرجانی ص 89) (آنندراج). رجوع به صیر و صیرورت شود. (غیاث) ، گشتن از حیّز به جنبانیدن. (المصادر زوزنی) ، گشتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، میل کردن به سوی کسی. (منتهی الارب)
بازگردیدن کار. (منتهی الارب). صیر. صیروره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازگشتن. (ترجمان القرآن جرجانی ص 89) (آنندراج). رجوع به صیر و صیرورت شود. (غیاث) ، گشتن از حیّز به جنبانیدن. (المصادر زوزنی) ، گشتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، میل کردن به سوی کسی. (منتهی الارب)
دهی است از دهستان موگوئی بخش آخورۀ شهرستان فریدن واقع در 25هزارگزی باختر آخوره با 672 تن جمعیت. آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان موگوئی بخش آخورۀ شهرستان فریدن واقع در 25هزارگزی باختر آخوره با 672 تن جمعیت. آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
بازگشتن گاه، جای بازگشتن، محل صدور، در دستور زبان کلمه ای که آخر آن «تن» یا «دن» باشد به شرط آنکه هرگاه نون را از آخر آن حذف کنند بن ماضی بشود، مثل گفتن، رفتن، زدن
بازگشتن گاه، جای بازگشتن، محل صدور، در دستور زبان کلمه ای که آخر آن «تَن» یا «دَن» باشد به شرط آنکه هرگاه نون را از آخر آن حذف کنند بن ماضی بشود، مثل گفتن، رفتن، زدن
کم کردن و کم دادن دهش را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کم کردن چیزی و بتدریج کاستن دهش را یا عطا کردن اندک اندک. یقال: مصر علیه العطاء اذا قلله . (از اقرب الموارد) ، شهر ساختن جای و فراهم آوردن اهل آن را در وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شهرقرار دادن جای را. یقال: مصر الامصار کما یقال مدن المدائن. (از اقرب الموارد) ، اندک شیر گردیدن ماده بز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کند شیرده شدن میش. (از اقرب الموارد) ، به گل سرخ رنگ کردن جامه را. (از اقرب الموارد)
کم کردن و کم دادن دهش را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کم کردن چیزی و بتدریج کاستن دهش را یا عطا کردن اندک اندک. یقال: مصر علیه العطاء اذا قلله ُ. (از اقرب الموارد) ، شهر ساختن جای و فراهم آوردن اهل آن را در وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شهرقرار دادن جای را. یقال: مصر الامصار کما یقال مدن المدائن. (از اقرب الموارد) ، اندک شیر گردیدن ماده بز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کند شیرده شدن میش. (از اقرب الموارد) ، به گل سرخ رنگ کردن جامه را. (از اقرب الموارد)