- مصلصل(مُ صَ صِ)
خر سخت آواز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خری سخت بانگ. (مهذب الاسماء)
معنی مصلصل - جستجوی لغت در جدول جو
- مصلصل(مُ صَ صَ)
مهتر کریم بزرگ حسب خالص نسب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مصلّل. (منتهی الارب)
- مصلصل(ضَ)
بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب). صلصله، بازگردانیدن آواز را در حلق. (منتهی الارب). صلصله. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فاخته، پرنده ای خاکی رنگ، کوچکتر از کبوتر با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج و سستی اعضا مفید است، ورقا، کوکو، کالنجه، کبوک
(تِ)
لغت نامه دهخدا
بازگردانیدن آواز را در حلق، خشک شدن گل و لای غدیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بانگ کردن زیور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صدا کردن زیور. (از اقرب الموارد)
(مُ تَ صَ صِ)
لغت نامه دهخدا
بانگ کرده. و تندر غرنده و بانگ کننده، برگردانندۀ آواز در حلق، زیور صدا کننده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصلصل شود
(مِ)
لغت نامه دهخدا
طین مصلال، گل خشک شدۀ سخت گشته که بانگ می کند. (ناظم الاطباء). گل با بانگ و فریاد. (منتهی الارب) (آنندراج)
(صُ صُ)
لغت نامه دهخدا
در هفت میلی مدینه است. چون پیغمبر در عام الفتح از مدینه به مکه شد بدانجا نزول فرمود. (معجم البلدان)
موضعی است عمرو بن کلاب را. (معجم البلدان)
موضعی است عمرو بن کلاب را. (معجم البلدان)
(مُ صَلْ لِ)
لغت نامه دهخدا
مهتر کریم بزرگ حسب خالص نسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مصلصل. (منتهی الارب) ، باران نیکو، کفشگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
