جدول جو
جدول جو

معنی مصلاد - جستجوی لغت در جدول جو

مصلاد(مِ)
ناقۀ کم شیر، شتر مادۀ بچه دار بی شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میلاد
تصویر میلاد
(پسرانه)
تولد، صورت دیگری از مهرداد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلیران ایرانی زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میلاد
تصویر میلاد
هنگام ولادت، روز تولد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقلاد
تصویر مقلاد
کلید، وسیله ای فلزی برای باز کردن قفل
فرهنگ فارسی عمید
(مُ لِ)
شیری که در شیردوشۀ چرمین دوشند و دارای کفک و سرشیر نباشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پشتۀ بلند، بالای کوه. ج، امصده، مصدان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بلندی سر کوه. (مهذب الاسماء) ، سخت تر و استوارتر جای از کوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، معقل. ج، امصده. مصدان. (ناظم الاطباء). و رجوع به معقل شود
لغت نامه دهخدا
ابن یزید نعیم. برادر شبیب خارجی و از شجاعان است و در بیشتر جنگها با برادر بود و بر در کوفه به دست خالد بن عتاب ریاحی کشته شد. (الاعلام زرکلی ج 3 ص 1041)
ابن ربیعه بن الحارث. از شجعان عرب است و از مبارزان در واقعۀ ’یوم المنفعه یا یوم کلاب ثانی’. رجوع به العقدالفرید ج 6 صص 83- 85 شود
ابن عبدالملک. برادراکدر است و در غزوۀ دومهالجندل به روزگار پیامبر اسلام حاضر بوده است. رجوع به امتاع الاسماع ص 465 شود
لغت نامه دهخدا
(صَلْ لا)
عود صلاد، چوب که آتش نگیرد. (منتهی الارب). لا ینقدح منه نار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
رجل مصراد، مرد توانا بر سرما. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مرد ضعیف بر سرما. (منتهی الارب) (آنندراج). (از لغات اضداد است). آنکه طاقت سرما ندارد. (مهذب الاسماء) ، سرما زده، سهم مصراد، تیر درگذرنده. زمین بی آب وگیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
رسنی که به آن بر درخت خرما برآیند. (منتهی الارب) (آنندراج). طنابی که بدان بر خرمابن برآیند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام پهلوان ایران. (غیاث). نام یکی از پهلوانان ایران که پدر گرگین بود. (ناظم الاطباء). نام پدر گرگین بوده. (انجمن آرا). نام یکی از پهلوانان ایران که چون کیکاووس به مازندران رفت ایران رابه او سپرد و گرگین پسر اوست. (برهان) :
ترا ایزد این فر و برزت نداد
نداری زگرگین میلاد یاد.
فردوسی.
بدانسو که گرگین میلاد بود
که با گرز و با تیغ فولاد بود.
فردوسی.
به میلاد بسپرد ایران زمین
کلید در گنج و تاج و نگین.
فردوسی.
چو آمد بر آن شارسان بزرگ
که میلاد خواندیش کید سترگ.
فردوسی.
ز نزدیک ایشان سواری برفت
به نزد سکندر به میلاد تفت.
فردوسی.
نسب ایشان [امراء آل سامان به گرگین میلاد رسد. (مجمل التواریخ و القصص ص 386). اندر عهد کیکاوس پیغمبر سلیمان بود... و جهان پهلوانی رستم و مبارزان و معروفان چون... میلاد و گودرز و کشواد... (مجمل التواریخ و القصص ص 91). میلادبن جرجین میلادجردبنا کرده است. (ترجمه تاریخ قم ص 79)
لغت نامه دهخدا
زمان ولادت، (غیاث)، وقت زادن، (منتهی الارب، مادۀ ول د) (السامی) (ناظم الاطباء)، ج، موالید، (مهذب الاسماء)، زمان ولادت و روز ولادت، (ناظم الاطباء)، زمان ولادت و وقت زادن، (آنندراج)، گاه زادن، وقت ولادت، (یادداشت مؤلف) :
در برجهاش بوده میقات پور عمران
میلاد پور مریم میعاد پورهاجر،
خاقانی،
چه بود آن نطق عیسی وقت میلاد
چه بود آن صوم مریم وقت اصغا،
خاقانی،
- میلاد مسیح، ولادت حضرت عیسی بن مریم، روز زادن حضرت مسیح، و آن برابر است با بیست و پنجم دسامبر ماه فرانسوی و یازدهم دی ماه جلالی و پنجم دی ماه شمسی، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
کلید. مقلید. ج، مقالید. (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن). کلید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : سه نام از نامهای بزرگ عز اسمه که... مقلاد خیرات و مفتاح حسنات است تحفه آورده. (سندبادنامه) ، گنجینه. ج، مقالید. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ناقه مصماد، ماده شتر پیوسته شیرده که در زمستان و خشکسالی شیر وی باقی باشد. ج، مصامد، و مصامید. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
زن باریک رش دست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرد رسای در امور. (منتهی الارب). ج، مصالیت. (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
خطیب بلیغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مسلاق. (یادداشت مؤلف). رجوع به مصقع و مصقل و مسلاق و مصلق شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
طین مصلال، گل خشک شدۀ سخت گشته که بانگ می کند. (ناظم الاطباء). گل با بانگ و فریاد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
زمین گیاه صلیان ناک. (منتهی الارب) (آنندراج) : ارض مصلاه، زمینی که در آن صلیان فراوان باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
دام. ج، مصالی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ صلد وصلد. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ / تِ شِ)
درشت گردیدن زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اصلاد ارض، صلب شدن آن. (از قطر المحیط) ، خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ صَلْ لا)
مصلی. نمازگاه و جای نماز. (ناظم الاطباء). جای نماز. (غیاث) مطلق جای نماز. (آنندراج). مسجد. (ناظم الاطباء) :
چون که اسلام منت یاد آید
از مصلام به زنار کشی.
عطار.
، حصیر و بوریایی که بر آن نماز میخوانند. (ناظم الاطباء). آن پارچه یا فرش یا زیلو یا حصیر که بر آن جانماز بگسترند و بنشینند و نماز خوانند. سجاده. مصلای نماز. مصلی نماز. جانمازی، سجاده. جانمازی از زیلو یا قالی یا حصیر که بر آن نشینند و جانماز نیز بر آن گسترند و نماز خوانند. (یادداشت مؤلف) : از جهرم مصلای نماز خیزد. (حدود العالم). و ازناحیت گیلان جاروب و حصیر و مصلای نماز و ماهی ماهه افتد که به جهان ببرند. (حدود العالم). از او (از بخارا) بساط و فرش و مصلای نماز خیزد نیکوی پشمین. (ازحدود العالم). از وی (از ورقان) زیلوها و مصلای نماز خیزد. (از حدود العالم). بسیار غارت و کشتن رفت چنانکه بازنمودند که چندین از زهاد و پارسایان بر مصلای نماز نشسته و مصحفها در کنار بکشته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 471). پس از آن که امیر را دید به دیوان آمد و مصلای نماز افکنده بودند. (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 153). سجده نمود و بسیار بگریست و مصلای نماز خواست و دو رکعت نماز کرد و فرمود تا این میخ را برداشتند و برنشست و بایستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 198). مصلای نماز افکنده بودند نزدیک صدر از دیبا و پیروزه. (تاریخ بیهقی). در شهر طبریه حصیر سازند که مصلای نمازی از آن در همانجا به پنج دینار مغربی بخرند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 30). مصلای نمازی حصیر دیدم آنجا که گفتند امیرالجیوش که بندۀ سلطان مصراست فرستاده است. (سفرنامۀ ناصرخسرو ایضاً ص 58، 59). نقل است که ذوالنون مصری شیخ را مصلایی فرستاد. (تذکرهالاولیای عطار)، عیدگاه. (ناظم الاطباء). عیدگاه هر شهر. (غیاث) (آنندراج). جایی که مردم در عید فطر و قربان در آن نماز گزارند، سیرگاه. (ناظم الاطباء). و این معنی مترتب بر معنی قبلی است، چه مصلی ها بعدها گردشگاه مردم شده است، نمازگاه در کعبه:
از دست آنکه داور فریادرس نماند
فریاد در مقام و مصلا برآورم.
خاقانی.
پس از میقات حج و طوف کعبه
جمار و سعی و لبیک و مصلا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از مصلا
تصویر مصلا
رسم الخطی است در فارسی بجای مصلی نمازگاه و جای نماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاد
تصویر ملاد
قلعه، پناهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
زایش زاد روز زمان زاییده شدن هنگام ولادت روزتولد. یا میلادتر سایان. یامیلادمسیح. روز تولد عیسی مسیح. زمان ولادت، وقت زادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصلاه
تصویر مصلاه
دام دام شکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلاد
تصویر میلاد
زمان تولد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میلاد
تصویر میلاد
زادروز
فرهنگ واژه فارسی سره
کلید، مفتاح
متضاد: قفل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تولد، زایش، ولادت، روز تولد، هنگام ولادت، سالروز ولادت
متضاد: رحلت، ممات، وفات
فرهنگ واژه مترادف متضاد