- مصطلح
- کلمه ای که در زبان جمعی از مردم غیر از معنی حقیقی خودش برای موضوع خاصی متدال شده است
معنی مصطلح - جستجوی لغت در جدول جو
- مصطلح ((مُ طَ لَ))
- اصطلاح شده، واژه ای که بین مردم غیر از معنی حقیقی خود برای موضوع خاصی متداول شده باشد
- مصطلح
- کلمه ای که در زبان جمعی از مردم غیر از معنی حقیقی خودش برای موضوع خاصی متداول شده باشد، اصطلاح شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مصطلحه در فارسی مونث مصطلح: زبانزد مونث مصطلح، جمع مصطلحات
صلح کننده، سازش کننده
مستاصل مستاصل کننده در مانده از بیخ کنده بر کننده از بیخ بر کننده
خیرکار، آنچه موجب آسایش و سود باشد، لوازم ساختمان که جهت بکار بردن آن لازم میباشد
((مَ لِ))
فرهنگ فارسی معین
جمع مصلحت، آن چه مایه سود و صلاح است
مصالح ساختمانی: آن چه شایسته و سزاوار است که در ساختمان به کار رود
مصالح ساختمانی: آن چه شایسته و سزاوار است که در ساختمان به کار رود
مصلحتها، جمع واژۀ مصلحه
کنایه از چیزهایی که برای انجام کاری یا ساختن چیزی لازم است
مقابل مفاسد، امور شایسته و خوب
مصالح ساختمانی: موادی مانند سیمان، چوب، آجر، گچ، آهن و امثال آنکه در ساختمان سازی به کار می رود
کنایه از چیزهایی که برای انجام کاری یا ساختن چیزی لازم است
مقابل مفاسد، امور شایسته و خوب
مصالح ساختمانی: موادی مانند سیمان، چوب، آجر، گچ، آهن و امثال آنکه در ساختمان سازی به کار می رود
اصلاح کننده، به صلاح آورنده، نیکو کننده، آشتی دهنده، شایسته، نیکوکار
بصلاح و نیکویی آورنده
زمین بی گیاه برهوت، خرمنگاه
Moralist
moralista
Moralist
moralista
моралист
мораліст
moraalist
moralista
moraliste
moralista
नैतिकतावादी
নৈতিকবাদী
moralistis
ahlakçı
מוסרני
mtaalamu wa maadili
นักศีลธรรม