جدول جو
جدول جو

معنی مصطلح

مصطلح((مُ طَ لَ))
اصطلاح شده، واژه ای که بین مردم غیر از معنی حقیقی خود برای موضوع خاصی متداول شده باشد
تصویری از مصطلح
تصویر مصطلح
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مصطلح

مصطلح

مصطلح
کلمه ای که در زبان جمعی از مردم غیر از معنی حقیقی خودش برای موضوع خاصی متدال شده است
فرهنگ لغت هوشیار

مصطلح

مصطلح
کلمه ای که در زبان جمعی از مردم غیر از معنی حقیقی خودش برای موضوع خاصی متداول شده باشد، اصطلاح شده
فرهنگ فارسی عمید

مصطلح

مصطلح
اصطلاح شده. و معنای لفظی سوای معنی اصلی آن که همه مردم بر آن اتفاق دارند. (ناظم الاطباء). معنایی شایع نزد گروهی از مردم غیر از معنی حقیقی کلمه. مقرر. (یادداشت مؤلف). اصطلاح شده: و دیگر آنکه اطلاق به حسب اصل صناعتی بود و آن را مصطلح خوانند چنانک اطلاق لفظ قدیم بر کهنه به وضع و برآنچه وجودش را اولی نبود بحسب اصطلاح. (اساس الاقتباس ص 12)، معنایی که در محاورات مردم معمول باشد. معنای متداولی. (ناظم الاطباء).
- غلط مصطلح، واژه ای که مردم آن را به صورت غیرصحیح تلفظ کنند. اصطلاحی که تلفظیا کتابت آن به غلط در میان مردم متداول است مانند مصمم (م ُ ص َم ْ م ِ) که به غلط مصمم (م ُ ص َم ْ م َ) گویند یا ثُبات بجای ثَبات. رجوع به اصطلاح شود
لغت نامه دهخدا

مصطلم

مصطلم
مستاصل مستاصل کننده در مانده از بیخ کنده بر کننده از بیخ بر کننده
فرهنگ لغت هوشیار

مصطلحه

مصطلحه
مصطلحه در فارسی مونث مصطلح: زبانزد مونث مصطلح، جمع مصطلحات
مصطلحه
فرهنگ لغت هوشیار

مصالح

مصالح
خیرکار، آنچه موجب آسایش و سود باشد، لوازم ساختمان که جهت بکار بردن آن لازم میباشد
فرهنگ لغت هوشیار