جدول جو
جدول جو

معنی مصطبه - جستجوی لغت در جدول جو

مصطبه
مکان مخصوصی که اندکی از سطح زمین یا کف اتاق بلندتر باشد و کسی بر آن بنشیند، سکو، تخت
فرهنگ فارسی عمید
مصطبه
(مِ / مَ طَ بَ / بِ)
مصطبه. میخانه. و به صاد و به ضاد هر دو آمده (یعنی مصطبه و مضطبه). (غیاث) (آنندراج). میخانه و میکده. (ناظم الاطباء). دکانی که آنجا نشینند و شراب خورند و به سین و صاد (یعنی مسطبه و مصطبه) هر دو آمده است. (یادداشت مؤلف) :
نی چون تو کسی که آب تتماج خورد
در مصطبه ها بغل زند کاج خورد.
سوزنی.
دل فرق نمی کند همی دانه ز دام
در مصطبه پخته به که درجامع خام.
انوری (دیوان چ نفیسی ص 614).
رخت کاول ز در مصطبه برداشته ایم
هم بر آن منزل برداشت فرودآر مرا.
خاقانی.
خورده به رسم مصطبه می در سفالین مشربه
قوت مسیح یکشبه در پای ترسا ریخته.
خاقانی.
شعر به من صومعه بنیاد شد
شاعری از مصطبه آزاد شد.
نظامی.
در مصطبه عور پاکبازیم
در میکده رند دردخواریم.
عطار.
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبی است.
حافظ.
بر بوی آنکه جرعۀ جامت به ما رسد
در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت.
حافظ.
در مصطبۀ عشق تنعم نتوان کرد
چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی.
حافظ.
به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد.
حافظ.
، مصطبه. سکو. دکان. جایگاهی که غریبان نشینند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
مصطبه
(مِ طَ بَ)
مصطبه. دکان (= سکو). (از تاج العروس). تخت (در معنی سکو). دکان مانندی که برای نشستن سازند، و به هندی چبوتره است. (آنندراج). دوکان مانندی که بر آن نشینند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). دوکان که بر آن نشینند. (لغت نامۀ مقامات حریری). دوکان. (دهار). سکو. سکو که بر آن نشینند. ج، مصطبات، مصاطب. (یادداشت مؤلف) ، محل اجتماع مردمان. ج، مصاطب. (ناظم الاطباء) ، جایگاه غربا، لغت بغدادی است. (مهذب الاسماء). جای غریبان. جایگاه گدایان. ایوانهای اطراف مسجد. (زمخشری). کاروانسرای غریبان. (لغت نامۀ مقامات حریری)
لغت نامه دهخدا
مصطبه
مصطبه در فارسی: سکو، میخانه سکویی که بر آن نشینند، مکانی که از سطح زمین یا کف اطاق اندکی بلندتر باشد و بر آن نشینند، جایگاه مردم محل اجتماع مردمان، جای غریبان جایگاه گدایان، دکانی بر در میخانه که برآن می نشستند و شراب میخوردند، میخانه میکده: شعر بمن صومعه بنیاد شد شاعری از مصطبه آزاد شد، (نظامی. گنجینه گنجوی)
فرهنگ لغت هوشیار
مصطبه
((مِ یا مَ طَ بِ))
سکو، تخت، محل اجتماع مردمان، جایگاه گدایان، میخانه، میکده
تصویری از مصطبه
تصویر مصطبه
فرهنگ فارسی معین
مصطبه
سکو، تخت، جایگاه ویژه، میکده، میخانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ طَب ب)
نعت مفعولی از اصطباب. ریخته شده و پراکنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ شَطْ طَ بَ)
أرض مشطبه، زمین که در آن سیل اندک خط کرده باشد، گلیم سطبر فکنده زده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ صَبْ بَ)
آبدستان. ج، مصبات. (مهذب الاسماء). رجوع به آبدستان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ)
مصیبت. (ازمنتهی الارب). تعزیت. (آنندراج). سوک. داغ آنچه موافق طبع نبود، مانند مرگ و جز آن. (از تعریفات جرجانی) ، مصیبت. سختی. رنج. سختی رسیده به کسی. اندوه رسنده به کسی. (منتهی الارب). ج. مصائب. (ازآنندراج) (ناظم الاطباء). کاری سخت که به کسی رسد. (ترجمان القرآن جرجانی ص 89) ، اندوه. (ناظم الاطباء) (آنندراج). غم و اندوه که بر مردم رسد. ج، مصائب، مصیبات. (مهذب الاسماء). و رجوع به مصیبت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طَ بِ)
صبوحی کننده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صبوح آشامیده. (یادداشت مؤلف) ، چراغ افروزنده. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه چراغ می افروزد. (ناظم الاطباء). برکننده و روشن کننده چراغ
لغت نامه دهخدا
(مُ طَ بِ)
نعت فاعلی از اصطبار. آنکه شکیبایی می کند. (ناظم الاطباء). شکیبایی کننده، درپی رونده. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه از پی می رود. (ناظم الاطباء) ، در پی قصاص رونده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خود را به ستم بازدارنده. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ بَ)
گول. (منتهی الارب) (آنندراج). گول و احمق. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ طَ بَ)
منطب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به منطب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ بَ)
قربه مصحبه، مشک پشم دار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به مصحب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
مصیبت و سختی و بدبختی. ج، مصاوب. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). مصیبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ صَوْ وَ بَ)
تأنیث مصوب، مصوب. مصدق. تصویب شده. تصدیق شده: قوانین مصوبۀ مجلسین سنا و شورای ملی. و رجوع به مصوب شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ طَ)
دردمند و مصیبت زده کردن. (منتهی الارب) ، رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). مصاب
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ)
مصیبت. (منتهی الارب) ، آفت. سختی. شدت نازله. مصاب. مصوبه. (اقرب الموارد). عاهت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ بَ)
گرسنگی، حاجت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ طَ بَ)
سندان آهنگران و حدادها. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چشمۀ انباشته. (منتهی الارب) ، آبهای ریزان و مندفق. (از اقرب الموارد) ، دوکانچۀ کوفته و هموار که بر وی نشینند. (منتهی الارب). دکان که بر آن نشینند، خان و کاروانسرای غریبان، و گویند جایی است که فقرا و سائلان در آن گرد می آیند، مجره. کهکشان. (از اقرب الموارد). مصطبه. (اقرب الموارد) (زمخشری). ج، مساطب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ بَ)
چاه آب شیرین میان چاههای آب شور. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زمین گیاه سبزناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَطْ طِ بَ)
تأنیث مرطّب که نعت فاعلی است از ترطیب. رجوع به مرطب و ترطیب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طِ بَ)
تأنیث مرطب که نعت فاعلی است از مصدر ارطاب. رجوع به ارطاب و مرطب شود، أرض مرطبه، زمین بسیارگیاه سبز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ طُبْ بَ)
چیزی که از کتان بیفتد. (منتهی الارب). مأخوذ از یونانی. (ناظم الاطباء). مشاقهالکتان، مانند اسطبه. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). و رجوع به اسطبه و اصطب و اشتب شود
لغت نامه دهخدا
مصوبه در فارسی مونث مصوب پذرفته پسندیده روا گشته مونث مصوب: هر قسمتی از مقررات قانون تفتیش اسعار مصوبه 6 اسفند ... 1308 که منافی با مقررات این قانون باشد ملغی است، جمع مصوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصیبه
تصویر مصیبه
مصیبت در فارسی: بتیاره پتیار موژ گزند سوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصطبر
تصویر مصطبر
شکیپا شکیبا، پیرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصغبه
تصویر مصغبه
گرسنگی، نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصطب
تصویر مصطب
سندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصوبه
تصویر مصوبه
((مُ صَ وَّ بِ یا بَ))
مؤنث مصوب، جمع مصوبات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصوبه
تصویر مصوبه
برنهاده
فرهنگ واژه فارسی سره