جدول جو
جدول جو

معنی مصراعی - جستجوی لغت در جدول جو

مصراعی
(مِ)
حالت و چگونگی مصرع یا صارع. برزمین افکندگی: بباید دانست که مصراعی نه ملکۀ نفسانی باشد که با وجود آن در قوت ادراک صارع صناعت کشتی گرفتن نیک داند و بر آن قادر بود و نه ملکۀ قوت تحریک که در اعضاء بسبب ادمان راسخ شده باشدو تحریک آن بر وجهی که مؤدی به مطلوب بود با وجود آن ملکه آسان باشد چه آن ملکه ها از نوع دوم بود از کیفیات بل هیأتی بود در اعضاء که با وجود آن قابل انعطاف و انحناء نباشد به آسانی. (اساس الاقتباس ص 45)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نصرانی
تصویر نصرانی
پیرو دین مسیح، مسیحی، عیسوی مذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاریع
تصویر مصاریع
مصراع ها، نیمه های از ابیات شعر، لنگه های در، جمع واژۀ مصراع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متداعی
تصویر متداعی
ویژگی کسی که با دیگری طرف دعوی باشد، در علم روانشناسی چیزی که چیز دیگر را به خاطر بیاورد، فراخواننده، داعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصراع
تصویر مصراع
یک نیمه از یک بیت شعر، یک لنگۀ در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصارعت
تصویر مصارعت
با هم کشتی گرفتن، کشتی گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراعی
تصویر مراعی
مراعات کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراعی
تصویر مراعی
گیاهان و سبزه ها، چراگاهها، جمع واژۀ مرعیٰ، جمع واژۀ مرعا
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
سبزه زارها که ستوران رادر آن چرانند. (غیاث اللغات). جمع واژۀ مرعی ̍. (دستورالاخوان). رجوع به مرعی شود: احوال مراعی و شکارگاهها ببین. (سیاستنامه از فرهنگ فارسی معین). که مراعی مساعی و مسارح مناجح عالمیان به قطار امطار این علوم سیراب می گردد. (تاریخ بیهق ص 4) ، چرانیده شدگان، رعایت ها. (غیاث اللغات) ، در اصطلاح مالیه، مالیات مرتع. (فرهنگ فارسی معین) ، مالیاتی که بابت میش ها و بزهای شیرده پرداخته می شود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نیمۀ در که به هندی کواراست. (منتهی الارب). یک لنگه از دو لنگۀ در. ج، مصاریع. (ناظم الاطباء). یک پاره از دو پارۀ دری دولختی. (المعجم ص 30)... تختۀ در را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). یک لت از دو لت در. لت. لخت. لنگۀ در. (یادداشت مؤلف). طبقه. طبق. ج، مصارع. (مجمل اللغه). مصراع و مصرع هر دو درست است به معنی یک تخته در که آن را لخت در و طبقۀ در نیز گویند. و به هندی کوار نامند. (از غیاث) (آنندراج) : در آتشکده بکندند و آن دو مصراع بودند از طلا و آن را برکندند و به پیش حجاج بردند. (ترجمه تاریخ قم ص 90) ، (اصطلاح عروض) نیم بیت. (دهار). نیم بیت شعر. (مهذب الاسماء). نیمۀ شعر. (منتهی الارب). یک لنگه از شعر. (ناظم الاطباء). هر نیمه از دو نیمۀ بیت که در متحرکات و سواکن به هم نزدیک باشند و هر یک را بی دیگری بتوان انشا و انشاد کرد. (المعجم ص 30). نیمۀ بیت را از آن جهت مصراع خوانند که همچنانکه از در دو طبقه هر کدام طبقه را که خواهند باز و فراز توان کرد بی دیگری نتواند بود و چون هر دو طبقه را به هم فرازکنند یک در باشد، از بیت نیز هر کدام مصراع را که خوانند بی دیگری بیت نتواند بود. (غیاث) (آنندراج). مصراع نصف بیت را گویند. در اصطلاح بلغا آن است که از سه قالب یا چهار قالب مرکب شده باشد، کمتر و بیشتر روانیست که آن از قبیل نظم نبود، اگرچه منقول است که بزرگی یک مصراع برحسب قانون و مصراع دوم دراز گفته:
مصراع اول:
آب را و خاک را بر سر زنی سر نشکند.
مصراع دوم:
آب را و خاک را یک جا و اندر هم کنی خشتی پزی...
(از کشاف اصطلاحات الفنون).
یک نیمۀ شعر. نصف یک بیت، چنانکه ’چو ایران نباشد تن من مباد’ یک مصراع است و مصراع دوم آن ’بدین بوم و بر زنده یک تن مباد’ باشد که جمعاً یک بیت اند و مصراع صحیح است و به این معنی ظاهراً ’مصرع’ در عربی نیامده است. (یادداشت مؤلف). صاحب آنندراج گوید: رنگین، موزون، تند، شوخ، بلند، رسا، برجسته از صفات و انگشت، سر، نخل، کوچه از تشبیهات مصراع است. (از آنندراج) : چنانکه بیشتر فهلویات که اغلب ارباب طبع مصراعی از آن بر مفاعیلن مفاعیلن فعولن که از بحر هزج است می گویند و مصراعی بر فاعلاتن مفاعیلن فعولن که بحر مشاکل است از بحور مستحدث می گویند. (المعجم ص 28)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نگهبانی کننده. رعایت کننده. (غیاث اللغات) (آنندراج). حارس. نگهبان. حافظ. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از مراعات. رجوع به مراعات و مراعاه شود: آواز ناعی به سمع آن شاه مراعی رسید. (لباب الالباب از فرهنگ فارسی معین).
هر دو رکنند راعی دل من
عمران بین مراعی عمار.
خاقانی.
، بیننده. ناظر. رجوع به مراعاه شود، دستگیر. مددکار. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود، چراننده. (غیاث اللغات). رجوع به مراعات شود
لغت نامه دهخدا
در تازی نیامده کشتنی منسوب به مزروع زراعت شده: املاک مزروعی اراضی مزروعی
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل میراب، حقی که به جهت تقسیم آب بمیرابها دهند، دایره میاه
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده رخنی مانداکی رخنیک منسوب به میراث، ارث برنده وارث مرد میراثی چه داند قدر مال ک رستمی جان کند مجان یافت زال. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقراضی
تصویر مقراضی
بریده، پرند (پارچه مقراضی) منسوب به مقراض، نوعی حلواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصارعت
تصویر مصارعت
کشتی گرفتن یکدیگر را بر زمین کوفتن، کشتی گیری
فرهنگ لغت هوشیار
مصارعه و مصارعت در فارسی: کشتی بر زمین کوفتن: یکدیگر را کشتی گرفتن یکدیگر را بر زمین کوفتن، کشتی گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاریع
تصویر مصاریع
جمع مصراع، لنگه ها بندها جمع مصراع: (در تعریف شعر) گفتند متساوی تا فرق باشد میان بیتی تمام و میان مصاریع مختلف هر یک بروزن دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مصراع، بند ها جمع مصراع: و چون در اثنا اساجیع عرب مصراعات موزون می افتاد یعرب بقوت فطنت وذکا قریحت آنرا دریافت
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده رود ها سازهای زهی زخمه خور، تور انبانی پرنده ای که در تور انبان گرفتار افتد منسوب به مضراب: سازهایی که آنها را بوسیله مضراب (زخمه) نوازند، مرغی که در مضراب گرفتار شده: ز آسیب تو از فلک فرو ریزند انجم چو کبوتران مضرابی. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصروعین
تصویر مصروعین
جمع مصروع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصنوعی
تصویر مصنوعی
در تازی نیامده ساختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرابی
تصویر محرابی
مهرابی گونه ای شمشیر منسوب به محراب: ، مسجد، نوعی شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متراغی
تصویر متراغی
همفریاد هم بانگ
فرهنگ لغت هوشیار
دشمن پیش آینده، دیوارشکسته، هما ویز، همچم، خواهان هم را خواننده، آنکه با دیگری دعوی و مرافعه دارد، معنیی که معنی دیگر را بخاطر آورد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرعی، چراگاه ها، واستر باژ ها (واستر مرتع)، دام باژ ها نمیدنده تیمار دار در نگرنده جمع مرعی چراگاهها: احوال مراعی و شکارگاهها ببین، مالیات مرتع، مالیاتی که بابت میشها و بزهای شیرده پرداخته میشد. مراعات کننده: ... و آواز ناعی بسمع آن شاه مراعی رسید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصراع
تصویر مصراع
نیم بیت شعر را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
نصرانی در فارسی یونانی تازی گشته ترسای ترسا منسوب به ناصره، مسیحی عیسوی (بمناسبت انتساب بمولد عیسی مسیح) جمع نصاری نصرانیان: و چون آهنگ دعا کردند. عالم نصرانیان با ایشان گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصراع
تصویر مصراع
((مِ))
یک لنگه از دو لنگه در، یک نیمه از یک بیت شعر، جمع مصاریع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراعی
تصویر مراعی
((مَ))
جمع مرعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراعی
تصویر مراعی
((مُ))
مراعات کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصنوعی
تصویر مصنوعی
ساختگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مصرانه
تصویر مصرانه
پایمردانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهرازی
تصویر مهرازی
معماری
فرهنگ واژه فارسی سره
لت، مصرع، نیم بیت، یک لنگه در
فرهنگ واژه مترادف متضاد