- مصحف
- مجموعه اوراقی که در یک جلد جای دهند، مجلد، کتاب و نیز بمعنی قرآن هم آمده
معنی مصحف - جستجوی لغت در جدول جو
- مصحف ((مُ صَ حَّ))
- کلمه ای که خطا نوشته شده، کلمه ای که خطا خوانده شده، کلمه ای که به واسطه کاستن یا افزودن نقطه های حروف تغییر یافته مانند، باد، یاد، روز، زور
- مصحف ((مُ حَ))
- نامه ها و اوراقی که در یک جلد مفرد کرده باشند، قرآن مجید، مفرد مصاحف
- مصحف
- نامه ها و اوراقی که آن ها را در یک جلد جمع کرده باشند، کتاب، قرآن مجید
- مصحف
- تصحیف، خطا کردن در نوشتن، تغییر دادن کلمه با کم یا زیاد کردن نقطه های آن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گسارش، کاربرد، کارکرد
برنویس
کلمه ای که طور دیگر خواندن
صحیح شده، درست شده
تصنیف کننده، نویسندۀ کتاب
تصنیف شده، کتاب مرتب شده
جنگ، میدان جنگ، صف سپاه در میدان جنگ
صرف و خرج کردن، جای صرف و خرج کردن، محل خرج
مصحف ها، نامه ها و اوراقی که آن ها را در یک جلد جمع کرده باشند، کتاب ها، قرآنها، جمع واژۀ مصحف
تصحیح کننده، کسی که غلط های کتاب یا نوشته ای را بگیرد و آن را بی غلط کند
ارمغان دهنده
نادرست خوان
نزدیک شونده، آسیب رسان زیانرسان
غیژگاه مار جای خزیدن، جای ریزش
نویسنده کتاب، مرتب کننده کتاب، نگارنده جزوه و کتاب و رساله، تصنیف کننده
صرف کننده خرج و صرف
کتابها و کراسه ها، قرآن
جای تابستانی گرمسیر، آبراهه کژ
تصحیح و اصلاحی کننده
مصاف در فارسی، جمع مصف، رده گاهان، رزمگاه ها، در فارسی: جنگ رزم جمع مصف. محلهای صف زدن، میدانهای جنگ رزمگاه، جنگ کارزار (مفرد گیرند و جمع بندند) : کارزاردایم در مصافها نفس را بفنا سپارد، صف (مفرد گیرند)، یا مصاف اندر مصاف. صف در صف: ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف مرکبان داغ ناکرده قطاراندر قطار. (فرخی)، میدان عرصه: راست کاری پیشه کن کاندر مصاف رستخیز نیستند از خشم حق جز راستکاران رستگار. (کشف الاسرار)
ملحفه و ملافه در فارسی: چادر رکوک که زنان بر سر کنند، بستر آهنگ، زبر پوش
تحفه دهنده
Consumption
consumo