جدول جو
جدول جو

معنی مصبوغ - جستجوی لغت در جدول جو

مصبوغ
رنگ کرده شده
تصویری از مصبوغ
تصویر مصبوغ
فرهنگ فارسی عمید
مصبوغ
(مَ)
رنگ کرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). جامۀ رنگ کرده. (مهذب الاسماء). رنگ کرده. رزیده. مصبغ. صبیغ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
مصبوغ
رنگ کرده شده
تصویری از مصبوغ
تصویر مصبوغ
فرهنگ لغت هوشیار
مصبوغ
((مَ))
رنگ کرده شده
تصویری از مصبوغ
تصویر مصبوغ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدبوغ
تصویر مدبوغ
ویژگی پوست پیراسته شده، دباغت شده، کنایه از گرسنه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ بِ)
خرمابنی که غورۀ آن به پختن درآمده باشد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آنکه او را جهت کشتن بازداشته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). محبوس. زندانی. (یادداشت مؤلف) ، مجموع در یک جا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ صَبْ بَ)
مصبغه: ثوب مصبغ، جامۀ رنگین. (ناظم الاطباء). رزیده. رنگ کرده. رنگ شده. مصبوغ. صبیغ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ بُوو)
وزیده شده از باد صبا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ریخته شده، گداخته شده، هم آهنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پرشیر و نیکو گردیدن رنگ پستان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شتر که بر صدغ وی داغ و نشان کرده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) : بعیر مصدوغ، شتری که در صدغ وی داغ باشد. (ناظم الاطباء). بعیر مصدغ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ریخته. (منتهی الارب). ریخته شده. (ناظم الاطباء) : ماء مصبوب،آبی ریخته. (مهذب الاسماء). مسفوح. (یادداشت مؤلف) ، محوشده و نابودگشته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جلد مدبوغ، پوست پیراسته. (مهذب الاسماء). دباغت یافته. دباغی شده. دبیغ. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
متکبر. (منتهی الارب). متکبر و مغرور و خودبین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ)
تأنیث مصبوغ. صبیغ. رنگ کرده. رزیده. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مصبوغ و صبیغ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مصبوع
تصویر مصبوع
رنگ شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدبوغ
تصویر مدبوغ
دباغت شده: دباغی گشته پوست پیراسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدبوغ
تصویر مدبوغ
((مَ))
دباغت شده، دباغی گشته
فرهنگ فارسی معین