معنی مدبوغ - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مدبوغ
مدبوغ
- مدبوغ
- جلد مدبوغ، پوست پیراسته. (مهذب الاسماء). دباغت یافته. دباغی شده. دبیغ. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
مدموغ
- مدموغ
- آنکه سرش شکسته و جراحت به دماغش رسیده باشد، کسی که صدمه و آفت به مغز وی وارد شده، احمق، گول
فرهنگ فارسی عمید
مدموغ
- مدموغ
- سر شکسته، مغز تکان خورده گول کسی که سرش شکسته و زخم بدماغش رسیده آنکه بدماغش آسیب رسیده، احمق گول
فرهنگ لغت هوشیار