جدول جو
جدول جو

معنی مصاهرات - جستجوی لغت در جدول جو

مصاهرات
(مُ هََ)
جمع واژۀ مصاهره. (یادداشت مؤلف). رجوع به مصاهره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصاهرت
تصویر مصاهرت
داماد شدن، خویشی پیدا کردن با کسی از طریق زن گرفتن یا زن دادن
فرهنگ فارسی عمید
شاخه ای از زبان سانسکریت که در جنوب هندوستان متداول است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، زبانی است ’هند و آریائی’ که در نواحی بمبئی متداول است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کَلْءْ)
مصاهره. داماد کردن و خسر کردن، و این از هردو جهت باشد. (غیاث). دامادی کردن. خسری کردن. (یادداشت مؤلف). نسبتی است که به توسط نکاح پیدا شود. (قاموس کتاب مقدس). دامادی. (ناظم الاطباء). ختونت. ختون. خویشی سببی. وصلت. پیوند. خسرگانی. خسری. دامادپدرزنی. دامادی. (یادداشت مؤلف)، به نکاح با کسی خویشی کردن. (یادداشت مؤلف). با کسی به نکاح وصلت کردن. (المصادر زوزنی). رابطه که بوسیلۀ ازدواج بین زوج و زوجه و خویشان هر یک از آنها ایجاد شود: مدتی او را و لشکر او را مواجب و اخراجات و علوفات مهیا داشتند و با وی اتصال مصاهرت ساختند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 93). میان هر دو مملکت معاقد مشابکت و مصاهرت مستمر گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 277). ملک نوح... به مواصلت و مصاهرت اینجانب رغبت فرماید. (ترجمه تاریخ یمینی). سلطان می خواست این موالات به مجاهرت رسد و این مصافات به مصاهرت پیوندد. (ترجمه تارخ یمینی ص 388). مسلم از مصاهرت معز و مواصلت او بر استعفا بود و او را نمی شناخت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 401). به یمن مظاهرت و مصاهرت و معاضدت رای و رویت او مزاحمان و منازعان ملک را جواب باز داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 11). و رجوع به مصاهره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
جمع واژۀ مصادره. (یادداشت مؤلف) : بوسهل زوزنی بود آن میانه کار و بار همه وی داشت و مصادرات و مواضعات مردم... همه او می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145). بیشتر خلوتها با بوسهل زوزنی بود و صارفات او می برید و مرافعات را وی می نهاد و مصادرات او می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 87). عمال تاش را که بر سر اعمال خراسان بودند بگرفت وهر یک را به مواقفات و مصادرات سنگین تسبیب کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 79) ، (اصطلاح منطق) مبادی تصدیقیه است که متعلم در صحت آنها تردید ندارد. مبادی تصدیقی خاصی است که ’بینهالثبوت’ باشد بنفسه و متعلم از معلم با شک و عناد و انکار می گیرد و وجه نامگذاری آن مبادی به مصادرات از آن جهت است که منشاء صدور و اثبات مسائل علم است. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی تألیف سجادی). و رجوع به مصادره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ)
جمع واژۀ مشاهره: مشاهرات و میاومات ایشان رایج می رسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 423). و رجوع به مشاهره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشاجرات
تصویر مشاجرات
جمع مشاجره، پتکاری ها همستیزی ها جمع مشاجره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشاعره، ویچستاران جمع مشاعره: و مشاعرات او با استاد ابوبکر خوارزمی مشهور و در یتیمه الدهر مستوفی ذکر آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصادمات
تصویر مصادمات
جمع مصادمه، به هم زدن ها، به هم خوردن ها،کوست ها، همکوبی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهرات
تصویر متجاهرات
جمع متجاهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاورات
تصویر مشاورات
جمع مشاوره، اوسکارش ها رایزنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشاهده، دیدها جمع مشاهده: و اما فلکیات چون یک قسمت مهم آن مبنی است بر تجربیات و مشاهدات لذا آن هم از حد فلسفه خارج میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذاکرات
تصویر مذاکرات
گفتگوها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخابرات
تصویر مخابرات
خبرهایی که مابین دو نفر رد و بدل گردد، شاخه ای از علوم ارتباطات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاضرات
تصویر مخاضرات
جمع مخاضرت (مخاضره)، جمع مخاضره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاطرات
تصویر مخاطرات
جمع مخا طره، سیجیدن ها گرو بستن ها (مصدر واسم) جمع مخاطره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاورات
تصویر محاورات
جمع محاورت (محاوره)
فرهنگ لغت هوشیار
گواه بودنها جنگ های تن به تن سخنرانی ها داد خواهی ها جمع محاضره معلومات ادبی و تاریخی که در مجالس علما رد و بدل شود. یافن (علم) محاضرات. فنی (علمی) است که بدان ملکه ای حاصل شود که سخنی از دیگری آورند که از جهت معانی وصفی و یا از باب ترکیب خاصی که دارد با مقام مناسب افتد غرض از آن کسب این ملکه و فایده آن پرهیز از خطا در تطبیق آن سخن است با مقتضای مقام تخاطب از جهت معانی اصلی و از جهت ترکیب خاصی که آن سخن دارد. فرق میان این علم و علم معانی در آنست که علم معانی عبارت است از اینکه متکلم سخن خود را بر مقتضای حال و مقام و سخن منقول از دیگری را با خصوصیاتی مناسب بحال خود تطبیق دهد و محاضرات عبارت از بکار بردن سخن بلغاست در اثنای سخن بطریقی که در جایی مناسب بر سبیل حکایت ایراد گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهدات
تصویر مجاهدات
جمع مجاهدت (مجاهده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تظاهرات
تصویر تظاهرات
جمع تظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاثرات
تصویر متاثرات
جمع متاثره، سنهیدگان جمع متاثره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاخرات
تصویر متاخرات
جمع متاخره، پسینیان واپسینیان درنگ کنندگان جمع متاخره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجاهرات
تصویر تجاهرات
جمع تجاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاهرات
تصویر مشاهرات
جمع مشاهره (مشاهرت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواهرات
تصویر جواهرات
جمع جواهر جج. جوهر
فرهنگ لغت هوشیار
داماد شدن شوهر دختر یا خواهر کسی گردیدن، باکسی خویشی کردن بوسیله زن دادن و زن گرفتن، دامادی: ایلگ خان از سلجوقیان خایف شده بود پیش محمود بحکم مصاهرت و مصادقت که از جانبین سلسله و داد و اتحاد منعقد بودکسی فرستاد، رابطه و علاقه ایست که میان زن وشوی واقرباء یکدیگر ایجاد میشود که موجب حرمت نکاح عده ای میگردد مثلا زن هر یک از پدر وپسر بر دیگری حرام میشود و مادر زن یا دختر زنی که موطوئه باشند بر شخص حرام میگردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصادرات
تصویر مصادرات
جمع مصادره، باز گیری ها تاوان گیری ها جمع مصادره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصادقات
تصویر مصادقات
جمع مصادقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاهرت
تصویر مصاهرت
((مُ هَ رَ))
داماد شدن، خویشی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مذاکرات
تصویر مذاکرات
گفتگوها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشاهدات
تصویر مشاهدات
دیده ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جواهرات
تصویر جواهرات
گوهر افزار، گوهران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تضاهرات
تصویر تضاهرات
راهپیمایی، نمود ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تظاهرات
تصویر تظاهرات
راهپیمایی
فرهنگ واژه فارسی سره
دامادی، مصاهره، داماد شدن، داماد اختیار کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد