جدول جو
جدول جو

معنی مصاته - جستجوی لغت در جدول جو

مصاته(ضَ)
منازعت و خصومت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). صتاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به صتاه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصاصه
تصویر مصاصه
آنچه مکیده شود
فرهنگ فارسی عمید
(مُصَوْ وِ تَ)
مؤنث مصوت: حروف مصوته، حرفهای صدادار. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به مصوت شود
لغت نامه دهخدا
(ماتْ تَ)
مؤنث مات (ت ت) . (از اقرب الموارد). حرمت و پیوند و وسیلت. ج، موات. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
دشمن داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). دشمن گرفتن. مقت. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). مبغوض واقع شدن. مورد دشمنی مردم واقع شدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به مقت و ممقوت شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ عَ)
پیکار نمودن با کسی. عتات. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مخاصمت کردن با کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ جَ)
حمله کردن بر حریف خود و زیادتی نمودن. (منتهی الارب مادۀ ص ول) (آنندراج). صول. صیال. صولان. (منتهی الارب). صال. صول. (ناظم الاطباء). رجوع به صال و صول شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
ابن حبوس مکناسی. امیر بربری در نیمۀدوم قرن سوم هجری. وی همه قبایل بربر را به زیر سلطۀ خویش درآورد و در استیلای مهدی بر مغرب از بزرگترین سرکردگان او بود. مهدی او را به ولایت تاهرت و مغرب اوسط گماشت و او به سوی اقصی رفت. و بر فارس و سجلماسه استیلا یافت و در سال 312 هجری قمری به دست محمد بن خزر زناتی کشته شد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 128)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مَ لَ)
آب که از پنیر برآید از فشردن بعد پختن. (منتهی الارب مادۀ م ص ل). آبی که از پنیر برآید بواسطۀ فشردن. (ناظم الاطباء) ، آب که از سوزمه یعنی ماست بیرون تراود. (منتهی الارب). آبی که از ماست برون تراود. (ناظم الاطباء) ، آنچه از خم و زخم بزهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مایع سفید یا زرد رنگ که از جراحت تراوش کند
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
مصام. ایستادنگاه اسب. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به مصام شود
لغت نامه دهخدا
(مَصْ صا نَ)
کلمه دشنام است که به زن گویند ’یا مصانه’، یعنی ای مکندۀ تلاق مادر. (ناظم الاطباء). و رجوع به مصان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
شیشۀ خرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، چینه دان بزرگ مرغ. (ناظم الاطباء). (اما معنی اخیر در فرهنگهای در دسترس نبود)
لغت نامه دهخدا
(مُ صَمْ مَ تَ)
مؤنث مصمت. (ناظم الاطباء) ، حروف مصمته، سوای شش حرف ’مربنفل’ است. (منتهی الارب). تمام حروف عرب است جز شش حرف ذلق (یعنی ب، ر، ف، ل، م، ن) و عبارتند از: ا ت ث ج ح خ د ذ ز س ش ص ض ط ظ ع غ ق ک و ه ی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ضَ طَ)
دردمند و مصیبت زده کردن. (منتهی الارب) ، رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). مصاب
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ)
مصیبت. (منتهی الارب) ، آفت. سختی. شدت نازله. مصاب. مصوبه. (اقرب الموارد). عاهت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
اکراه کردن کسی را بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کسی را به دشواری بر کاری داشتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
جای تک برآوردن اسب. (منتهی الارب مادۀ م ص ر) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَصْ صا صَ)
مصاصه. دواهایی که اشک چشم روان سازد. (از بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(مُ صَ)
هر آنچه مکیده شود. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آنچه در خوردن و نوشیدن جذب بدن شود. مکیدنی: چون نحل از هریک آنچ خلاصۀ لطافت و مصاصۀ حلاوت بود با خلیۀ خاطر بردم. (مرزبان نامه ص 5) ، چیز خرد و اندک. (ناظم الاطباء). حریری آن را در معنی چیز اندک به کار برده است. (از اقرب الموارد)
واحد مصاص که گیاهی است. (از اقرب الموارد) ، بارهنگ
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
صف بسته ایستادن. (منتهی الارب) (آنندراج). صف بسته ایستادن در جنگ. (ناظم الاطباء). با قوم صف کشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی) ، صفه را برابر صفه بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صفه را برابرصفه ساختن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شُ تَ)
سخت گردیدن، سخت گرم شدن روز. محت یومنا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خردمند و تیزخاطر شدن، خالص و بی آمیغ گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ رَتْ)
آواز کردن و بانگ برآوردن. (منتهی الارب). فریاد برآوردن. آواز دادن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مصوته
تصویر مصوته
مصوته در فارسی مونث مصوت: آوا دار مونث مصوت، جمع مصوتات
فرهنگ لغت هوشیار
مصاصه در فارسی: بار هنگ از گیاهان مصاصه در فارسی: شیره چکیده گواریده مکیدنی بارهنگ آنچه که در خوردن و نوشیدن جذب بدن شود: چون نحل بر هرشکوفه از افنان عبارات نشستم و از هریک آنچ خلاصه لطافت و مصاصه حلاوت بود با خلیه خاطر بردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاصه
تصویر مصاصه
((مُ صِ یا صَ))
آن چه که در خوردن و نوشیدن جذب بدن شود
فرهنگ فارسی معین
ماندگاه، پاتوق
فرهنگ گویش مازندرانی