جدول جو
جدول جو

معنی مشیران - جستجوی لغت در جدول جو

مشیران
(مُ)
دهی از دهستان یافت است که در بخش هوراند شهرستان اهر واقع است و 328 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمیران
تصویر شمیران
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی و جزو سپاه پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیران
تصویر شیران
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میران
تصویر میران
(پسرانه)
امیران، میر (امیر) + ان (پسوند جمع فارسی)، نام روستایی در استان آذربایجان شرقی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عشیران
تصویر عشیران
از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرانه
تصویر شیرانه
شیر مانند مانند شیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیربان
تصویر شیربان
نگهبان شیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمشیرزن
تصویر شمشیرزن
کسی که در جنگ کردن با شمشیر و در شمشیر زدن مهارت دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حزیران
تصویر حزیران
از ماه های سریانی یا رومی، بین ایار و تموز، ماه ششم تقویم شمسی بعضی از کشورهای عربی، مطابق ماه ژوئن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انیران
تصویر انیران
در آیین زردشتی فرشتۀ موکل بر نکاح، روز سی ام از هر ماه خورشیدی، برای مثال سفندارمذماه رفته تمام / به روزی که خوانی انیرانش نام ی در این روز زردشت پاکیزه دین / درآمد سوی حد ایران زمین (زراتشت بهرام - لغت نامه - انیران)
غیر ایرانی، غیر ایران
فرهنگ فارسی عمید
(اَ عَ)
اسکتان یا دو کرانۀ فرج. (تاج العروس). و رجوع به اشعر شود
لغت نامه دهخدا
نام محلی است. حمدالله مستوفی در ذکر مسافت طرق آرد: از سنگان تا جوی مرغ کهتر شش فرسنگ، از او تا اشقران هفت فرسنگ، ازو تا تیران هفت فرسنگ، ازو تا جوی کوشک شش فرسنگ، ازو تا شهر اصفهان چهار فرسنگ. (نزهه القلوب ص 72). بنابراین محل مزبور در 20فرسنگی اصفهان واقع است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش شهرستان خرم آباد با 240 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان تولم بخش مرکزی شهرستان فومن. سکنۀ آن 420 تن. آب آن از رود خانه جمعه بازار معروف به قلعه رودخان و محصول آن برنج، توتون سیگاری، کنف و ابریشم است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خسروشاه بخش اسکو شهرستان تبریز، واقع در 25هزارگزی باختر اسکو با 124 تن سکنه، آب آن از تلخه رود و چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
صفت فاعلی بیان حالت از ریشه مادۀ ’میر’ و صفت حالیۀ مصدر مردن، در حال مردن، (از یادداشت مؤلف)، و رجوع به میرا و مردن شود
لغت نامه دهخدا
عزالدین محمد، دومین از حکام بنگاله (602- 605 هجری قمری)، وی پس از محمد بختیار خلجی بحکومت رسید، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
احمد کسروی درباره کلمه شمیران آرد: شمیران که خود نام چند دز و آبادی است و همچنین سمیرم که دزی استوار میانۀ سپاهان و فارس بوده و شمیرم که باز دزی بوده در هرات و دیهی بوده در ساوه و سمیران که دزی و کوره ای بوده در فارس و نیز شمیران ایران را در برخی از کتابهای عربی سمیران و در کتابهای ارمنی شمیرام می نویسند و شمیلان که دزی بوده در نزدیکی طوس و یاقوت حموی از آن نام می برد، اگرچه در ظاهر اندک اختلافی با هم دارند، ولی همگی یک کلمه اند و این تفاوت ظاهراً از اختلاف لهجه برخاسته است، زیرا تبدیل یافتن میم و نون به یکدیگر و سین و شین به یکدیگر و افتادن الف از کلمه ها و یا تبدیل آن به واو در زبانهای ایران بسیار عادی و شایع می باشد. باید دانست که هر کدام ازاین نامها از دو کلمه ترکیب می یابد که کلمه نخستین (شمی) یا (سمی) و کلمه دومین (ران) یا (رام) یا (لان) یا (رم) می باشد. این مطلب را به چند دلیل می توان ثابت کرد: 1- (شمی) در ’شمیدیزه’ و ’شمیهن’، (ران) (و رام) در ’لنکران’، ’خیلام’ و ’پارام’ نیز آمده. 2- بیشتر نامهای آبادیهای ایران از دو کلمه ترکیب یافته اند، مانند: اردبیل، مارالان، دماوند و جز آن. کلمه (ران) که علاوه بر موارد بالا به صورت (اران) یا (آران) در کلمه های بسیاری مانند: خابران، و به صورت (الان) در (مارالان) و (سبلان) و غیره دیده میشود از روی قاعده زبانشناسی بی تردید (ران) و (اران) و (الان) همگی یک کلمه و به یک معنی است و چنانکه در کلماتی از قبیل (نمکلان) که بمعنی نمکزار است و (لانه) را هم می دانیم که از معنی جایگاه خالی نیست و (اران) نیز در زبان ارمنی معنی (دان) فارسی را در آخر کلمه ها دارد، مانند: (قراق اران) که بمعنی منقل و آتشدان است، از اینجا درمی یابیم که در نامهای آبادیها نیز این دو کلمه را بمعنی (دز) و (شهر) و (دیه) می توان گرفت، زیرادرباره نام آبادیهایی که از دو کلمه ترکیب یافته اند می دانیم که کلمه دومی در بیشتر آنها بمعنی جا، سرزمین، بوم، شهر و دیه است و از اینجا برای ’مادران’ و ’مارلان’ معنایی جز معنی دز یا دیه مادان (قوم ماد) نمی توان پنداشت، ولی برای ’شمی’ در هیچیک از زبانهای باستانی یا لهجه های بومی معروف معنایی به دست نمی آید، اما (شمیرانها) را که می شناسیم می دانیم عموماً در نقاط سردسیر قرار دارند، از اینجا می توان گفت که (شمی) به معنی سرد و شمیران بمعنی سردستان یا سردگاه است و چنانکه می دانیم (زم) در کلمه زمستان و زمهریربه معنی سرما است و (زمی) با اندک اختلافی در اغلب زبانهای سنسکریت، یونانی، لاتینی، ارمنی و روسی بمعنی زمستان است. در سنسکریت ’هیما’، در لاتین hiems، در یونانی ’خیمون’، در ارمنی ’جمیر’ و در روسی ’زیما’ است و ’هیما’ در سنسکریت بمعنی برف نیز هست و این خود دلیل دیگری است بر اینکه زمی جز بمعنی سرد نمی باشد وهرگز نمی توان پنداشت که این همه نامها برای زمستان اتفاقی باشد و مناسبت معنی در کار نباشد. این نیز یقین است که (شمی) یا (سمی) در شمیران و سمیرم و غیره با آن کلمه ها یکی است چه تبدیل سین و شین به همدیگر و زا و جیم به همدیگر و سین و ها به همدیگر از امرهای عادی زبانهای هند و ایرانی است، پس نتیجه می گیریم که (زمی) بمعنی سرد است و (شمی) نیز شکل دیگر آن می باشد و (ران) و جز آن نیز بمعنی آبادی و دیه و دز و در نتیجه معنی همه آنها (سردستان) یا (سردگاه) است. (از نامهای شهرها و دیه های ایران تألیف کسروی صص 15-16). ناحیتی است کوهستانی به شمال تهران با هوای ییلاقی دارای قرایی چند، از جمله تجریش، قلهک، دزآشوب، نیاوران، حصار بوعلی، سلطنت آباد و رستم آباد و امامزاده قاسم و جماران، ونک، درکه و غیره، و مرکز آن تجریش است. حد شمالی: لواسانات و رودبار. شرقی: لواسانات.جنوبی: غار و حومه تهران. غربی: کن. طول آن از مشرق به مغرب (از گردنۀ جاجرود تا فرحزاد) 25هزار گز وعرض آن از شمال به جنوب (از قلعۀ توچال تا قصر) 12هزار متر است. در شمال آن کوه شمیران تشکیل قوسی داده که دیه های مختلف شمیران در دره های آن کوه واقع شده و درۀ مرکزی پرجمعیت تر است. عده قرای شمیران 84 است و تقریباً همه آن قراء گردشگاه و تفرجگاه مردم تهران در تابستان است. (از یادداشت مؤلف). دره های شمیران از مغرب به مشرق عبارت است از: 1- درۀ فرحزاد که دیه مهم آن فرحزاد است. 2- درۀ درکه که روستاهای آن درکه و اوین و در جنوب آنها ونک است. 3- درۀ پس قلعه و دربند که مهمترین قرای آن تجریش - مرکز حکومت شمیرانات - و قصر ییلاقی سلطنتی سعدآباد در این دره واقع است و دیه های دیگر آن زرگنده و قلهک می باشد. 4-درۀ امامزاده قاسم که در سرپل تجریش به درۀ دربندمتصل می شود و قریۀ مهم آن امامزاده قاسم است. 5- درۀ دارآباد که آبهای سیلاب آن از مشرق تهران می گذرد و روستاهای مهم آن دارآباد است، بین امامزاده قاسم ودارآباد قرای دزاشیب، رستم آباد، نیاوران، دروس و ضرابخانه واقع است و قصر سلطنتی صاحبقرانیه در نیاوران قرار دارد. جاده های بسیاری آبادیهای شمیران را به تهران متصل می سازد. (از جغرافیای سیاسی کیهان صص 362 -363). ناحیه ای از ولایت ری که در دامنۀ کوه البرز واقع شده. (ناظم الاطباء). امروزه با توسعۀ تهران از سمت شمال قسمتهای زیادی از آبادیها و زمینهای شمیران جزء شهر تهران شده است و نیز در تداول مردم تهران غالباً از مرکز بخش به جای تجریش با کلمه شمیران نام می برند، یعنی نام بخش را به مرکز آن اطلاق می کنند
لغت نامه دهخدا
به یونانی خصی الکلب است. (فهرست مخزن الادویه) ، سخت گردیدن گوشت ناقه ومحکم شدن پیوستگی الواح آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). سخت شدن گوشت ناقه و پیوستگی الواح آن، و پر شدن گوشت و بهبود یافتن و فربه شدن آن. (قطر المحیط) ، بسیارشیر شدن ناقه. (منتهی الارب) ، شکستن چیزی، نرم کردن چیزی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، انبوهی کردن قوم با یکدیگر. (از قطر المحیط). تنگ بر یکدیگرآوردن. انبوهی کردن بعضی بر بعضی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ده از دهستان زهان بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 159تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، بینایی چشم. (غیاث) (از فرهنگ نظام).
- بصارت افروز، روشن کننده دیده:
روزی ز خوشی بصارت افروز
خوشترز هزار عید نوروز.
نظامی (الحاقی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل، واقع درسی هزارگزی خاور اردبیل و سه هزارگزی شوسه اردبیل به آستارا. دارای 359 تن سکنه، آب آن از رودخانه و محصول غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. در آنجا بنای خرابۀ تاریخی بنام قوشه گنبد وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
قصبۀ ولایت طارم است و به کنارشهر قلعه ای بلند بنیادش بر سنگ خاره نهاده است و سه دیوار بر گرد او کشیده و کاریزی بمیان قلعه فروبرده تا کنار رودخانه. (سفرنامۀ ناصرخسرو). نام قلعه ای. حمداﷲ مستوفی گوید: دوم به طارم سفلی توابع قلعۀ شمیران پنجاه پاره دیه و مزرعه بوده است. الون، خورنق، شرزورلرد و کلچ از معظمات آن است. (نزهه القلوب ج 3 ص 65). رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ذیل ص 373 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش دشتیاری شهرستان جیرفت، سکنۀ آن 120 تن، آب آن از چشمه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی از بخش مرکزی شهرستان اردبیل، سکنۀ آن 966 تن، آب آن از چشمه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
اشتران دهکده ای است در درۀ خرم رود واقع مابین تویسرکان و همدان مسافت آن تا نهاوند هشت نه فرسخ است. اشتران حاصل خیز و جای خوبی است. (از مرآت البلدان ج 1 ص 41). و رجوع به تاریخ گزیده ص 696 و 699 شود. و در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است: اشتران، قصبۀ مرکز دهستان خرمرود شهرستان تویسرکان، 18000گزی شمال باختری تویسرکان و 7000گزی شمال باختری کرزان. کوهستانی، سردسیر، دارای 1470 تن سکنۀ شیعه و فارسی زبان می باشد. آب آن از قنات و رود خانه خرم رود. محصول آنجا غلات، انگور، توتون، تریاک، لبنیات، گردو و مختصر میوه ها. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی قالی باقی. راه آنجا مالرو است. تابستان از طریق گردنۀ سوتلق و ولاشجرد میتوان اتومبیل برد. دبستان، سه مسجد، 20 باب دکان و خانه های اربابی مرغوبی دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام یکی از قنوات شهر تهران، در سمت شمال است و مقدار آب آن سه سنگ و مسافت مادرچاه تا شهر 3 فرسنگ است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 363)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شمیران شاه. نام پادشاه هرات در زمان جمشید، و در نوروزنامه آمده که شراب را اول بار او شناخته است و فردوسی از زبان بهرام گور گوید:
ز مادر نبیره ی شمیران شهم
ز هم گوهری با خرد همرهم.
(یادداشت مؤلف).
نام جد مادر بهرام گور. (فرهنگ لغات ولف). اندر تواریخ نبشته اند که به هرات پادشاهی بود کامگار و فرمانروا با گنج و خواستۀ بسیار و لشکری بیشمار و هم خراسان در زیر فرمان او بود و از خویشان جمشید بود نام او شمیران و این دز شمیران که به هرات است و هنوز بر جای است آبادان او کرده است... روزی شاه شمیران بر منظره نشسته بود و بزرگان پیش او و پسرش باذام پیش پدر، قضا را همایی بیامد و بانگ می داشت و برابر تخت پاره ای دورتر به زیر آمد و بر زمین نشست، شاه شمیران نگاه کرد ماری دید در گردن همای بپیچیده... باذام... تیری بینداخت، چنانکه سر مار در زمین بدوخت. قضا را در سال دیگر همین روز شاه شمیران بر منظره نشسته بود آن همای بیامد چیزی از منقار بر زمین نهاد... شاه نگاه کرد دانه ای سخت دید، پس شاه تخم را به باغبان خویش داد و گفت در گوشه ای بکار... باغبان چنین کرد... نوروز ماه بود تا شاخکی از این تخمها برجست و خوشه خوشه به مثال گاورس از او درآویخت. چون خوشه بزرگ کرد و دانه های غوره به کمال رسید... همانجا در باغ خمی نهادند و آب انگور بگرفتند و خم پر کردند... شاه شمیران را معلوم شد شراب خوردن و بزم نهادن آیین آورد. (از نوروزنامه صص 65-70 از سبک شناسی ج 2 صص 169-172). رجوع به مزدیسنا و ادب پارسی صص 270 و 272 شود
نام حاکم شکن که افراسیاب او را به یاری پیران ویسه در جنگ طوس فرستاد. (ناظم الاطباء). (فرهنگ فارسی معین). نام یک سردار تورانی. (فرهنگ لغات ولف) :
شمیران و شکنی سرافراز دهر
پراکنده بر نیزه و تیغ زهر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نام شعبه ای از بوسلیک، که یکی از پرده های موسیقی است. (از غیاث اللغات) ، شعبه پنجم از شعب بیست وچهارگانه موسیقی که قدما آن را جزو ’حسینی’ میدانستند، ولی حسینی امروزه از قطعات ’نوا’ است. (فرهنگ فارسی معین از مجمعالادوار). عشیرا. عشرا. و رجوع به عشیرا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از انیران
تصویر انیران
خارجی، غیر ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزیران
تصویر حزیران
ماه نهم از سال سریانی بین ایار و تموز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکران
تصویر بشکران
بوشکرانه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشیر، سگالشگران رایزنان نمارندگان جمع مشیر در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه پارسی است ودرست آن: اژیران اژیر هوشمند و زیرک شعبه پنجم از شعب بیست و چهار گانه موسیقی که قدما آن را جزو حسینی می دانستند ولی حسین امروزه از قطعات نوا است شعبه ای از بوسلیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیران
تصویر انیران
نام فرشته ای در دین زردشتی، نام روز سی ام از هر ماه خورشیدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حزیران
تصویر حزیران
((حَ))
ماه نهم از سال سریانی، بین ایار و تموز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیران
تصویر انیران
غیر ایرانی
فرهنگ فارسی معین