جمع واژۀ شیخ. (منتهی الارب) (بحر الجواهر) (اقرب الموارد) (محیطالمحیط) ، در اصطلاح اهل حدیث و درایه ’مشیخه’ عده ای از شیوخ را گویند که احادیثی از آنها نقل شده باشد، یا فقیهی است که اسانید او مستند به روات باشد که از آنها روایت کند. (از درایه از فرهنگ علوم نقلی)
جَمعِ واژۀ شیخ. (منتهی الارب) (بحر الجواهر) (اقرب الموارد) (محیطالمحیط) ، در اصطلاح اهل حدیث و درایه ’مشیخه’ عده ای از شیوخ را گویند که احادیثی از آنها نقل شده باشد، یا فقیهی است که اسانید او مستند به روات باشد که از آنها روایت کند. (از درایه از فرهنگ علوم نقلی)
رفتار و نوعی از رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج). نوع رفتن و هیئت رفتن ورفتار. (ناظم الاطباء). نوعی رفتار. یقال: ’مشی مشیهسریعه’، و آن خوبی رفتار است. (از اقرب الموارد)
رفتار و نوعی از رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج). نوع رفتن و هیئت رفتن ورفتار. (ناظم الاطباء). نوعی رفتار. یقال: ’مشی مشیهسریعه’، و آن خوبی رفتار است. (از اقرب الموارد)
مؤنث مشیّع. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط) ، گوسپندی که از باعث ضعف و لاغری محتاج آن باشد که کسی تابع و پیرو آن باشد تا از پس براند و بدون آن رفتن نتواند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
مؤنث مشیَّع. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط) ، گوسپندی که از باعث ضعف و لاغری محتاج آن باشد که کسی تابع و پیرو آن باشد تا از پس براند و بدون آن رفتن نتواند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
مسیح. نزد یهودها آخرین روحی است که خداوند در قالب انسانی خواهد دمید، پیش ازآنکه کلیۀ ارواح به زمین فرودبیایند مسیح به وجود نخواهد آمد. (یشتها ج 1 ص 590). و رجوع به مسیح شود
مسیح. نزد یهودها آخرین روحی است که خداوند در قالب انسانی خواهد دمید، پیش ازآنکه کلیۀ ارواح به زمین فرودبیایند مسیح به وجود نخواهد آمد. (یشتها ج 1 ص 590). و رجوع به مسیح شود
رملۀ سفیدی است در بلاد اسد و حنظله. (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان). پشته ای است، سمیت بها لبیاضها. (منتهی الارب). ریگستانی است سپید به بلاد اسد و حنظله. (منتهی الارب)
رملۀ سفیدی است در بلاد اسد و حنظله. (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان). پشته ای است، سمیت بها لبیاضها. (منتهی الارب). ریگستانی است سپید به بلاد اسد و حنظله. (منتهی الارب)
اسم فاعل. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط) ، گوسپندی که از باعث لاغری به گوسپندان نرسد و همواره خود را تابع و پیرو سازد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد)
اسم فاعل. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط) ، گوسپندی که از باعث لاغری به گوسپندان نرسد و همواره خود را تابع و پیرو سازد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد)
آتون و مشیمه. (ناظم الاطباء). آتون. بچه دان. یاره. پرده ای که بر روی جنین است متصل به پوست تن او و بر روی آن پوستی است که بچه در وی باشد. ج، مشیم، مشائم. (یادداشت مؤلف) : اندر مشیمۀ عدم از نطفۀ وجود هر دو مصورند ولی نامصورند. ناصرخسرو. وز آن پس در مشیمه چونکه افتاد فکندش اوستاد چرخ بنیاد. ناصرخسرو. بهر دوباره زادن جانت ز امهات زین واپسین مشیمۀ دیگر گذشتنی است. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 528). پردۀ فقرم مشیمه دست لطفم قابله خاک شروان مولد و دارالادب منشای من. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 323). جنین را سه غشاءاست یکی مشیمه است دوم غشایی است که آن را به تازی لفایفی گویند سیم غشای رقیق است و مماس اوست و اما مشیمه دو تا باشد و هر دو رقیق باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حکیم بارخدایی که صورت گل خندان درون غنچه ببندد چو در مشیمه جنین را. سعدی. - مشیمۀ دنیا، کنایه از آسمان است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). - ، کنایه از آفتاب هم هست. (برهان) (آنندراج). - مشیمۀ شب، شب که مانند زنی آبستن است. تشبیه شب به غشائی که کودکان هنگام تولد در آن قرار دارند و آفتاب به کودک: برشکافد صبا مشیمۀ شب طفل خونین به خاور اندازد. خاقانی. - مشیمۀ عالم، کنایه از آسمان است. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). - ، در بیت زیر کنایه از این دنیا است: پیوند دین طلب که بهین دایۀ تو اوست آن دم که از مشیمۀ عالم شوی جدا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 3). - ، کنایه از آفتاب هم هست. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
آتون و مشیمه. (ناظم الاطباء). آتون. بچه دان. یاره. پرده ای که بر روی جنین است متصل به پوست تن او و بر روی آن پوستی است که بچه در وی باشد. ج، مَشیم، مَشائم. (یادداشت مؤلف) : اندر مشیمۀ عدم از نطفۀ وجود هر دو مصورند ولی نامصورند. ناصرخسرو. وز آن پس در مشیمه چونکه افتاد فکندش اوستاد چرخ بنیاد. ناصرخسرو. بهر دوباره زادن جانت ز امهات زین واپسین مشیمۀ دیگر گذشتنی است. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 528). پردۀ فقرم مشیمه دست لطفم قابله خاک شروان مولد و دارالادب منشای من. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 323). جنین را سه غشاءاست یکی مشیمه است دوم غشایی است که آن را به تازی لفایفی گویند سیم غشای رقیق است و مماس اوست و اما مشیمه دو تا باشد و هر دو رقیق باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حکیم بارخدایی که صورت گل خندان درون غنچه ببندد چو در مشیمه جنین را. سعدی. - مشیمۀ دنیا، کنایه از آسمان است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). - ، کنایه از آفتاب هم هست. (برهان) (آنندراج). - مشیمۀ شب، شب که مانند زنی آبستن است. تشبیه شب به غشائی که کودکان هنگام تولد در آن قرار دارند و آفتاب به کودک: برشکافد صبا مشیمۀ شب طفل خونین به خاور اندازد. خاقانی. - مشیمۀ عالم، کنایه از آسمان است. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). - ، در بیت زیر کنایه از این دنیا است: پیوند دین طلب که بهین دایۀ تو اوست آن دم که از مشیمۀ عالم شوی جدا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 3). - ، کنایه از آفتاب هم هست. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
از ’ش ی م’، آتون، و آن پوستی است که بچه در وی باشد در رحم. ج، مشیم، مشایم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). پوست رقیق که بر بچه وقت ولادت پیچیده می باشد. (غیاث). آن پوست که بچه در آن بود. (مهذب الاسماء). غشاء نوزاد انسان است که هنگام تولد با آن از بطن مادر خارج می شود. (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود، نام پردۀ ششم از هفت پرده های چشم. (غیاث) (آنندراج). رجوع به مشیمیه و مادۀ بعد شود
از ’ش ی م’، آتون، و آن پوستی است که بچه در وی باشد در رحم. ج، مشیم، مشایم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). پوست رقیق که بر بچه وقت ولادت پیچیده می باشد. (غیاث). آن پوست که بچه در آن بود. (مهذب الاسماء). غشاء نوزاد انسان است که هنگام تولد با آن از بطن مادر خارج می شود. (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود، نام پردۀ ششم از هفت پرده های چشم. (غیاث) (آنندراج). رجوع به مشیمیه و مادۀ بعد شود
از ’ش ی ٔ’، خواستن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن). مشیه. (ناظم الاطباء). شأه یشأه شیئاً و مشیئه و مشاءه و مشائیه. خواستن. (از اقرب الموارد). و رجوع به مشیت و مشیه شود. - مشیئهاﷲ، عبارت از تجلی ذات و عنایت سابق پروردگار است برای ایجاد معدوم و یا اعدام موجود. و اراده عبارت از تجلی اوست برای ایجاد معدوم. پس مشیئه و اراده، عموم و خصوص من وجه است. (از تعریفات جرجانی). - مشیئه الهی بر چیزی قرار گرفتن، مقدر کردن آن. (از اقرب الموارد)
از ’ش ی ٔ’، خواستن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن). مشیه. (ناظم الاطباء). شأه یشأه شیئاً و مشیئه و مشاءه و مشائیه. خواستن. (از اقرب الموارد). و رجوع به مشیت و مشیه شود. - مشیئهاﷲ، عبارت از تجلی ذات و عنایت سابق پروردگار است برای ایجاد معدوم و یا اعدام موجود. و اراده عبارت از تجلی اوست برای ایجاد معدوم. پس مشیئه و اراده، عموم و خصوص من وجه است. (از تعریفات جرجانی). - مشیئه الهی بر چیزی قرار گرفتن، مقدر کردن آن. (از اقرب الموارد)
از ’ت ی خ’، چوبدستی. (منتهی الارب). عصا. (اقرب الموارد) (محیط المحیط) ، شاخ خرمابن و چوب خوشۀ خرما و قیل کل ماضرب به من جرید او عصا او دره او غیر ذلک. (از منتهی الارب). شاخۀ خرمابن و ساقۀ خوشۀ خرما. (ناظم الاطباء). اسم شاخۀ خرمابن یا اصل عرجون. (از ذیل اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مادۀ قبل شود
از ’ت ی خ’، چوبدستی. (منتهی الارب). عصا. (اقرب الموارد) (محیط المحیط) ، شاخ خرمابن و چوب خوشۀ خرما و قیل کل ماضرب به من جرید او عصا او دره او غیر ذلک. (از منتهی الارب). شاخۀ خرمابن و ساقۀ خوشۀ خرما. (ناظم الاطباء). اسم شاخۀ خرمابن یا اصل عرجون. (از ذیل اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مادۀ قبل شود
از ’م ت خ’، چوبدستی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چوب پشم زدن باریک. (منتهی الارب) (آنندراج). چوب باریک که بدان پشم زنند. (ناظم الاطباء). چوب پنبه زنی (مطرق) باریک و نرم و گویند هر چیز که بدان زنند از جرید و عصا و دره. (از اقرب الموارد) ، شاخۀ خرمابن و ساقۀ خوشۀ خرما. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد شود
از ’م ت خ’، چوبدستی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چوب پشم زدن باریک. (منتهی الارب) (آنندراج). چوب باریک که بدان پشم زنند. (ناظم الاطباء). چوب پنبه زنی (مطرق) باریک و نرم و گویند هر چیز که بدان زنند از جرید و عصا و دره. (از اقرب الموارد) ، شاخۀ خرمابن و ساقۀ خوشۀ خرما. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد شود
مشیمه در فارسی یارک یوگان پرده زهدان بچه دان آون پرده ای که بچه تا هنگامی که در شکم مادر است در آن قرار دارد. این پرده بهنگام تولد کودک باوی بیرون آید بچه دان، جمع مشائم (مشایم)، یا مشیمه دنیا. آسمان، آفتاب. یا مشیمه شب. شب که مانند زنی آبستن است: برشکافد صبا مشیمه شب طفل خونین بخاور اندازد. (خاقانی)
مشیمه در فارسی یارک یوگان پرده زهدان بچه دان آون پرده ای که بچه تا هنگامی که در شکم مادر است در آن قرار دارد. این پرده بهنگام تولد کودک باوی بیرون آید بچه دان، جمع مشائم (مشایم)، یا مشیمه دنیا. آسمان، آفتاب. یا مشیمه شب. شب که مانند زنی آبستن است: برشکافد صبا مشیمه شب طفل خونین بخاور اندازد. (خاقانی)
پیرشدن، گردیدن یا مشیخت اسلام. شیخ الاسلام بودن شیخ الاسلامی، جمع شیخ، عده ای از شیوخ را گویند که صاحب کتاب باشند و از آنها احادیثی نقل شده باشد یافقیهانی که اسانید ایشان مستند برواتی باشد که از آنان روایت دارند
پیرشدن، گردیدن یا مشیخت اسلام. شیخ الاسلام بودن شیخ الاسلامی، جمع شیخ، عده ای از شیوخ را گویند که صاحب کتاب باشند و از آنها احادیثی نقل شده باشد یافقیهانی که اسانید ایشان مستند برواتی باشد که از آنان روایت دارند