جدول جو
جدول جو

معنی مشکچه - جستجوی لغت در جدول جو

مشکچه
نوعی گل سرخ خوش بو که بیشتر در دامنۀ کوه ها می روید
تصویری از مشکچه
تصویر مشکچه
فرهنگ فارسی عمید
مشکچه(مَ چَ / چِ)
مشکیچه. مشکوله. (فرهنگ رشیدی). مشک کوچک. رجوع به مشکوله شود
لغت نامه دهخدا
مشکچه(مُ / مِ چَ / چِ)
گلی است که نسترن نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). از دستۀ گل سرخهای اصلی که دارای ساقه های طویل و خاردار است. (از گیاه شناسی گل گلاب چ 3 ص 258)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِ کِ پُ تِ)
دهی است از بخش کوچصفهان شهرستان رشت، دارای 300 تن سکنه. آب آن از نورود و سفیدرود و محصول عمده اش برنج، ابریشم و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ چَ / چِ)
مشک خرد. مشکیزه. (یادداشت مؤلف). مشک خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشکیجه و مشکیزه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سوراخ ناگذاره که چراغ نهند در وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هر سوراخ غیرنافذ. و در سورۀنور: مثل نوره... یعنی سوراخی است که در آن چراغ است و گفته اند مشکاه لوله ای است در میان قندیل و مصباح فتیلۀ مشتعل است. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). روزن که گذاره ندارد در دیوار. (ترجمان القرآن). سوراخ ناگذاره که چراغ در وی نهند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ رَ / مُ کِ رَ)
از ’ش ک ر’، عشب مشکره، گیاه که شیر افزاید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ زَ / زِ)
مشک کوچک. (آنندراج). مشکچه. مشکیزه
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی از دهستان املش است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع شده و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دُ شَ چَ / چِ)
تصغیر دشک. دشک خرد. دشک کوچک. تشکچه. توشکچه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تشکچه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ کاتْ)
از ’ش ک ی’، مشکاه. (ناظم الاطباء). رسم الخطی از مشکاه بمعنی چراغدان: اﷲ نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوه فیها مصباح... (قرآن 35/24).
هرچه جز نورالسموات از خدای آن عزل کن
گر تو را مشکوه دل روشن شد از مصباح لا.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 1).
وآنکه زین قندیل کم مشکوه ماست
نور را در مرتبت ترتیبهاست.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 91).
چشمشان مشکوه دان دلشان زجاج
تافته بر عرش و افلاک این سراج.
مولوی (مثنوی ایضاً ص 397).
رجوع به مشکاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشکاه
تصویر مشکاه
مشکات درفارسی: چراغدان
فرهنگ لغت هوشیار
مونث مشکک: ... ولفظ ابیض بر برف و عاج و آنرا مشککه خوانند. مونث مشکک
فرهنگ لغت هوشیار
مشکله در فارسی مونث مشکل دشوار مونث مشکل: هر عقده که در معنی ابیات مشکله و خیالات دقیق و پیچیده شعرا پیش میاید باسانی میگشود، جمع مشکلات. مونث مشکل:جمع مشکلات مونث مشکل، جمع مشکلات
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به مشکاه آلتی که در آن چراغ و قندیل گذارند جایی که در آن چراغ نهند. توضیح رسم الخط صحیح آن در عربی مشکاه و در رسم الخط قرآنی مشکوه است ولی بشیوه نویسندگان ایرانی در فارسی مشکات درست تر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکیچه
تصویر مشکیچه
مشکیزه
فرهنگ لغت هوشیار
((~. چِ))
زیرانداز کوچک معمولاً چهارگوش از یک ماده نرم و دارای پوشش که بر روی آن می نشینند
فرهنگ فارسی معین