جدول جو
جدول جو

معنی مشکویی - جستجوی لغت در جدول جو

مشکویی
(مَ)
بمعنی آخر مشکویه است که نام نوایی و لحنی از موسیقی باشد. (برهان). نام نوایی از موسیقی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مشکویی
حرمسرای شاهان، کوشک، بالاخانه، نوایی است از موسیقی قدیم
تصویری از مشکویی
تصویر مشکویی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشکویه
تصویر مشکویه
از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو بر مشکویه کردی مشک مالی / همه مشکو شدی پرمشک حالی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیکویی
تصویر نیکویی
نیکو بودن، خوبی، احسان، نیکوکاری، موهبت، عطیه، نعمت، ذکرخیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشکولی
تصویر وشکولی
چستی، چالاکی، چابکی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
مشک کوچک. مشک خرد. مشکیزه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
در کشف اللغات نام حلوایی که بادام را سوده با شکر پزند و از جوهر لفظ مستفاد میشود که مشک را در آن دخلی باشد. و آن را مشکوفه هم گویند. (بهار عجم) (آنندراج) :
اندوه مخور بسحاق از چربی مشکوفی
شاید که چو وابینی خیر تو در آن باشد.
بسحاق (از حاشیۀ برهان چ معین).
باز صابونی و مشکوفی و سنبوسۀ نغز
حلقه چی باشد و ماقوت پر از مشک تتار.
بسحاق اطعمه.
دیگر از کون زبانم میچکد فوقی نبات
شعر چون مشکوفیم صد خنده برحلوا زده ست.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج).
رجوع به مشکوفه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شکر و سپاس و شکرگزاری و حق گزاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
از دیه های قم است:... همچنین مشکویه و چند دیه های دیگر. (تاریخ قم ص 58). و علی بن حمدان و... از اهل مشکویه... (تاریخ قم ص 123)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
کوشک و آرامگاه بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 529) ، خانه پادشاه، بتخانه. (صحاح الفرس) ، نام نوایی و لحنی از موسیقی. (آنندراج). رجوع به مشکو شود
لغت نامه دهخدا
جمع مشکل، دیساکان کرپ دهندگان جمع مشکل در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات نکنند)، جمع مشکل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
مشکوره در فارسی مونث مشکور: سپاس داشته ستوده مونث مشکور: مساعی مشکوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشککین
تصویر مشککین
جمع مشکک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکبوی
تصویر مشکبوی
هر چیز معطر و خوشبوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکوتی
تصویر ملکوتی
ملکوتی در فارسی خدایی آسمانی منسوب به ملکوت آسمانی: (قیافه ای ملکوتی دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکویی
تصویر نیکویی
نیک پی نیکو بودن خوبی، زیبایی، نیکی احسان: (فراموش کردند آن نیکوییها که راستای ایشان کردی) یا به نیکویی. بخوبی و خوشی: (عمر و او را (احمد بن ابی الاصبع را) کرامت کرد بسیار و بنواخت... و به نیکویی باز گردانید)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی حلوای مغز بادام وشکر: اندوه مخور بسحاق از چربی مشکوفی شاید که چو وابینی خیر تو در آن باشد، (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
در تازی نیامده نشیمن مانگاهی زیستنی زیستی
فرهنگ لغت هوشیار
مشکوکه در فارسی مونث مشکوک بنگرید به مشکوک مونث مشکوک، جمع مشکوکات
فرهنگ لغت هوشیار
مشکوفه (این واژه را برخی مشکوفه و مشکوفی خوانده اند که نادرست است برخی نیز به ناروا آن را تازی دانسته اند) بادام سوده که با شکر و مشک بیامیزند نوعی حلوای مغز بادام وشکر: اندوه مخور بسحاق از چربی مشکوفی شاید که چو وابینی خیر تو در آن باشد، (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
سلمه سرمه از گیاهان ژیوه آبک، تیر (عطارد) از ستارگان، پیک نامه بر، ایزد بازرگانی و جرمز (سفر) نزد رومیان باستانی راس ایزد سلمه
فرهنگ لغت هوشیار
اشتغال سرگرمی در کار و شغل یا مشغولی دل. گرفتاری فکر: خداوند زاده برقاعده درست حرکت کند و به ری آید و مشغولی دل نمانده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکویه
تصویر مشکویه
حرمسرای شاهان، کوشک، بالاخانه، نوایی است از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکوی
تصویر مشکوی
حرمسرای شاهان، کوشک، بالاخانه، نوایی است از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاکویی
تصویر کاکویی
نوعی پارچه نفیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مینویی
تصویر مینویی
معنویت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
باشندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
Residential
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
residencial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
Wohn-
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
mieszkaniowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
жилой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
житловий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
residentieel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
residencial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی