- مشکل
- پیچیده، دشوار، دشواری، چالش
معنی مشکل - جستجوی لغت در جدول جو
- مشکل
- امر یا موقعیت سخت و دشوار، پوشیده، درهم
- مشکل
- چیزی که به شکل و صورتی درآمده باشد، دارای شکل
- مشکل
- دشوارو سخت و زحمتدار و در هم و پیچدار
- مشکل ((مُ کِ))
- دشوار، سخت، جمع مشاکل
- مشکل ((مُ شَ کَّ))
- شکل پذیرفته، صورت بسته، ترتیب شده، تشکیل شده
- مشکل
- Problem, Problematic
- مشکل
- problema, problemático
- مشکل
- Problem, problematisch
- مشکل
- problem, problematyczny
- مشکل
- проблема , проблемный
- مشکل
- проблема , проблемний
- مشکل
- probleem, problematisch
- مشکل
- problema, problemático
- مشکل
- problème, problématique
- مشکل
- problema, problematico
- مشکل
- समस्या , समस्याग्रस्त
- مشکل
- সমস্যা , সমস্যা
- مشکل
- masalah, bermasalah
- مشکل
- sorun, problematik
- مشکل
- 문제 , 문제가 있는
- مشکل
- 问题 , 有问题的
- مشکل
- 問題 , 問題のある
- مشکل
- בְּעָיָה , בעייתי
- مشکل
- shida, yenye matatizo
- مشکل
- ปัญหา , มีปัญหา
- مشکل
- مشكلةٌ , مشكلٌ
- مشکل
- مسئلہ , مشکل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مشکله در فارسی مونث مشکل دشوار مونث مشکل: هر عقده که در معنی ابیات مشکله و خیالات دقیق و پیچیده شعرا پیش میاید باسانی میگشود، جمع مشکلات. مونث مشکل:جمع مشکلات مونث مشکل، جمع مشکلات
ریسمانی که بر زانوی شتر بندند تا فرار نکند حیله و تزویر حیله و تزویر
کجک کلید چوب کجی که کلیدان را بدان گشایند بشکله
صورت گرفتن چیزی
فضله گوسفند و آهو، سرگین گوسفند و اسب وآهو وخرواسترواشتر و گاو آنگاه که سخت مدور باشد
مانند، مشابه، هم شکل
در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن
در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن
آنچه دربارۀ آن شک شده