- مشهد
- محل حاضر شدن مردم، محضر، محل حضور، محل شهادت، شهادت گاه، مزار و آرامگاه یکی از ائمه
معنی مشهد - جستجوی لغت در جدول جو
- مشهد
- جای حاضر آمدن مردمان، محضر مردم، پیشگاه، مقابل، محل شهادت
- مشهد ((مَ هَ))
- شهادت گاه، محل شهادت، محل حضور، جای حاضر شدن مردم، جمع مشاهد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از مردم مشهد، مربوط به مشهد، برای مثال خربزۀ مشهدی، تهیه شده در مشهد، ویژگی کسی که به زیارت مرقد امام رضا (در مشهد) رفته باشد
منسوب به مشهد: از مردم مشهد، کسی که بزیارت مشهد مقدس رفته (ولو یک بار)
مردم مشهد، کسی که به زیارت مشهد مقدس رفته
گواهی می دهم (فعل متکلم وحده از شهادت) گواهی میدهم. یا اشهد گفتن، بزبان راندن شهادتین (اشهدان لااله الا الله واشهدان محمدارسول الله)، یا اشهد خود راگفتن، (عم) منتظر مرگ بودن، یا اشهدان (امیرالمومنین) علیا ولی الله. گواهی میدهم که (امیرمومنان) علی دوست خداست. توضیح در اذن و اقامه شیعیان دوبار گفته شود. خواندن آن در اذان واقامه مستحب است بعنوان تیمن و تبرک. یا شهدان اله الا الله. گواهی میدهم که خدایی نیست جز خدای یگانه. توضیح در اذن و اقامه دوبار در هر دو گفته شود. یا اشهد ان محمدا رسول الله. گواهی میدهم که محمد فرستاده خداست. توضیح دراذان و اقامه دو بار در هر دو گفته شود
شاهد خواستن
شدید، سخت قوی و استوار
گسترده شده، آماده، هموار
طلب گواهی کردن، شاهد خواستن، کلمۀ شهادت (اشهد ان لا اله الا اللّه) گفتن، گفتن شهادتین در نماز پس از دو سجدۀ رکعت دوم و رکعت آخر
برافراشته، بلند، محکم، استوار
کم خواب، بی خواب، بیدار مانده
برانگیزانندۀ شهوت، برانگیزندۀ هوای نفس
مکانی که در آن قراری گذاشته شده و امری معهود گردیده
محل بازگشت
جایی که عده ای گرد هم جمع شوند، باشگاه
محل بازگشت
جایی که عده ای گرد هم جمع شوند، باشگاه
گچ کاری شده، آنچه با گچ یا آهک اندود شده، استوار و بلند
حاضر شده، دیده شده، آنچه دیده شود، آنچه بر آن گواه شوند، روز جمعه، روز قیامت
گواهی دهنده، گوینده ی: اشهد ان لا اله الاالله گوینده اشهدان لااله الاالله
قوت داده شده، توانا کرده شده
پر توان، استوار سخت قوی و استوار شدید
به گونه های مختلفی از درخت بید اطلاق میشود که دارای شکوفه های معطرند
بیننده و معاینه کننده، آنکه می بیند و مینگرد و مشاهده میکند و ناظر است
بیدار گشته، بیدار بیدار شده، بیدار: نوز نبرداشتست مار سر از خواب نرگس چون گشت چون سلیم مسهد. (منوچهری)
محکم و استوار
ورن انگیز (ورن شهوه)، خورد انگیز، خواست انگیز بخواهش آورنده برانگیزاننده شهوت، غذایا داروی تولید کننده میل بغذا، دارویی که موجب ازدیاد قوه باه شود
هویدا، پیدا، پدیدار، نمایان
مشهور، معروف، شناخته شده
پیمانگاه، باز گشتگاه، نشستنگه، باشگاه محلی که در آن قراری گذاشته شده جای عهد بستن عهد گاه: (اگر چه در خدمت تو هیچ سابقه ای جز آنک در متعارف ارواح به معهد آفرینش رفتست... دیگر چیزی نداریم) (مرزبان نامه 1317 ص 295)، جای رجوع قوم محل بازگشت، محضر مردم مجلس، باشگاه، جمع معاهد
گسترانیده، آماده، پهن کرده شده، نیک گسترده، گسترانیده، آماده کرده مهیا (بدو معنی) : (... چه سزاوارتر کسی بمسرت و ارتیاح اوست که جانب او دوستان را ممهد باشد) (کلیله. مصحح مینوی. 182)
برجسته پستان
((تَ شَ هُّ))
فرهنگ فارسی معین
طلب گواهی کردن، گفتن شهادتین، گفتن شهادتین در نماز پس از دو سجده رکعت دوم و رکعت آخر