جدول جو
جدول جو

معنی مشقاءه - جستجوی لغت در جدول جو

مشقاءه
(مِ قَ ءَ)
شانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شاخ سرخار. (منتهی الارب). میل سرخار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشیانه
تصویر مشیانه
(دخترانه)
نام نخستین زن در فرهنگ ایران باستان، برابر با حوا در اسطوره های سامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشفقانه
تصویر مشفقانه
از روی مهربانی و دلسوزی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ نَ ءَ)
گودال گور. (ناظم الاطباء). حفرۀ قبر. (از اقرب الموارد). گو گور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَمْیْ)
همدیگر را دشمنی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معادات. دشمنی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
همدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
از ’ش ق و’، سختی کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معاسره. (تاج العروس ج 10 ص 201) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، به سختی و جنگ و مانند آن مروسیدن، نبرد کردن با کسی در شقاء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
از ’ش ط ء’، همدیگر بر کنار رودبار و مانند آن رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَیْ یَ ءَ)
زنی که هر دو اندامش یکی شده باشد از کثرت مجامعت و حدث کند عند الجماع. (منتهی الارب). زنی که پیش و پسش از بسیاری مجامعت یکی شده باشد و آنکه در هنگام جماع حدث کند. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ حِقْ قا نَ / نِ)
چون محقان. حقدارمانند. از روی حق. رجوع به محق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَفْ فَ ءَ)
مدفاءه. رجوع به مدفاءه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ فَ ءَ)
ارض مدفاءه، زمین گرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ ءَ)
ابل مدفئه، شتر بسیارپشم. (صراح). اشتری که پشم بسیار دارد و پیه. (از مهذب الاسماء) (از متن اللغه). مدفّاءه. مدفئه. مدفّئه. (از منتهی الارب) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ ءَ)
أرض مسراءه، زمین ملخ ناک. (منتهی الارب). مسروءه. و رجوع به مسروءه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ ءَ)
مرکّب از: خ رء، آبخانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جای لازم و آبخانه و کنار آب وفرناک. (ناظم الاطباء). و در آن دو لغت دیگر آمده: ’مخراه’ به قلب همزه به الف، و مخروءه به ضم راء. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ ءَ)
ممانعت و سبب درنگی و تأخیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). سبب بطء. سبب درنگی. سبب آهستگی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَبْ بَ ءَ)
زن بسیار پنهان کرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج). پوشیده و جاریۀ پرده نشین و گفته اند دختر نزدی’ به بلوغ. (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(صُ ئو)
همدیگر شریک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ)
بانگ کردن مرغ. (از اقرب الموارد). رجوع به قوقاه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ ءَ)
ابزاری که بدان سرمه در چشم می کشند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) ، ابزاری آهنین که بدان موی و چرک از روی ادیم دور می کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به محلاه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ ءَ / مِ قَ ءَ)
مرقاه. مرقات. پلکان. نردبان. (از اقرب الموارد). زینه. پایه. سلم. رجوع به مرقاه و مرقات شود
لغت نامه دهخدا
(ءَ)
زمین درشت. همزه بدل از یاء و یاء اول از واو و از اینجاست که جمع آن قواقی آید و گاهی قیاقی بر لفظ و گاهی قیق کعنب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَرر)
بی پوست تنک برآمدن خایه. بی پوست تنک نهادن ماکیان خایه را: غرقأت الدجاجه بیضها، یعنی تخم گذاشت و در آن پوست خشک نبود. همزه زاید است زیرا از مادۀ غرق می باشد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
معرب از یونانی، رجوع به امارنطن و ذیل قوامیس العرب دزی ج 1 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مؤنث امشق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مؤنث امشق، زنی که هر دو شکم رانش به هم خورده باشد. ج، مشق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَءْ)
از ’ش ق ء’، فرق سر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
از ’ش ق ء’، مشقاء. شانه. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(مِ قَءْ)
شانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). مشقاء. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
از ’ش ی ء’، خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شاء شیئاً و شیئه و مشاء و مشائیه. (ناظم الاطباء). و رجوع به شی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَ)
جمع واژۀ ماشی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ماشی شود
لغت نامه دهخدا
(ضَءْزْ)
مشناء. مشنوءه. دشمن داشتن کسی را و دشمنی کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ ءَ)
دختر مخدره که هنوز متزوج نشده. (منتهی الارب) (آنندراج). دختر مخدره ای که هنوز شوهر نکرده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشقاقه
تصویر تشقاقه
ترکی سنگ پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشفقانه
تصویر مشفقانه
دلسوزانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشیانه
تصویر مشیانه
حوا
فرهنگ واژه فارسی سره