- مشغول
- درکار، سرگرم، دست به کار
معنی مشغول - جستجوی لغت در جدول جو
- مشغول
- درکار، بکار، سرگرم کار، جای اشغال شده
- مشغول ((مَ))
- کسی که سرگرم کار باشد، جای اشغال شده
- مشغول
- کسی که عهده دار انجام کاری باشد، سرگرم، کنایه از گرفتار، درگیر، دارای شغل
- مشغول
- Busy, Occupied
- مشغول
- ocupado
- مشغول
- beschäftigt, besetzt
- مشغول
- zajęty
- مشغول
- занятой , занятый
- مشغول
- зайнятий
- مشغول
- druk, bezet
- مشغول
- ocupado
- مشغول
- occupé
- مشغول
- occupato
- مشغول
- व्यस्त
- مشغول
- עסוק , עסוק
- مشغول
- 忙碌的 , 占用的
- مشغول
- 忙しい , 占有された
- مشغول
- busy, na shughuli
- مشغول
- ยุ่ง , ว่าง
- مشغول
- ব্যস্ত
- مشغول
- مشغولٌ
- مشغول
- مصروف , مشغول
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اشتغال سرگرمی در کار و شغل یا مشغولی دل. گرفتاری فکر: خداوند زاده برقاعده درست حرکت کند و به ری آید و مشغولی دل نمانده باشد
فراگرفته شده، در برگرفته شده، احاطه شده، جزء حکم یا گروهی
پیچ و تاب باشد، موی پیچیده
دیوانه شیفته برابر است با مشعوف دیوانه محبت شیفته مفتون
احاطه شده، در برگرفته شده