جدول جو
جدول جو

معنی مشغول - جستجوی لغت در جدول جو

مشغول
درکار، سرگرم، دست به کار
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
فرهنگ واژه فارسی سره
مشغول
درکار، بکار، سرگرم کار، جای اشغال شده
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
فرهنگ لغت هوشیار
مشغول
((مَ))
کسی که سرگرم کار باشد، جای اشغال شده
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
فرهنگ فارسی معین
مشغول
کسی که عهده دار انجام کاری باشد، سرگرم، کنایه از گرفتار، درگیر، دارای شغل
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
فرهنگ فارسی عمید
مشغول
Busy, Occupied
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مشغول
ocupado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مشغول
beschäftigt, besetzt
دیکشنری فارسی به آلمانی
مشغول
zajęty
دیکشنری فارسی به لهستانی
مشغول
занятой , занятый
دیکشنری فارسی به روسی
مشغول
зайнятий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مشغول
druk, bezet
دیکشنری فارسی به هلندی
مشغول
ocupado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مشغول
occupé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مشغول
occupato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مشغول
व्यस्त
دیکشنری فارسی به هندی
مشغول
sibuk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مشغول
meşgul
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مشغول
바쁜
دیکشنری فارسی به کره ای
مشغول
עסוק , עסוק
دیکشنری فارسی به عبری
مشغول
忙碌的 , 占用的
دیکشنری فارسی به چینی
مشغول
忙しい , 占有された
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مشغول
busy, na shughuli
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مشغول
ยุ่ง , ว่าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
مشغول
ব্যস্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
مشغول
مشغولٌ
دیکشنری فارسی به عربی
مشغول
مصروف , مشغول
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

اشتغال سرگرمی در کار و شغل یا مشغولی دل. گرفتاری فکر: خداوند زاده برقاعده درست حرکت کند و به ری آید و مشغولی دل نمانده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشمول
تصویر مشمول
فراگرفته شده، در برگرفته شده، احاطه شده، جزء حکم یا گروهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغول
تصویر مرغول
پیچ و تاب باشد، موی پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشغوف
تصویر مشغوف
دیوانه شیفته برابر است با مشعوف دیوانه محبت شیفته مفتون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشمول
تصویر مشمول
احاطه شده، در برگرفته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغول
تصویر مرغول
((مَ))
پیچیده، زلف پیچیده و مجعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشمول
تصویر مشمول
((مَ))
فراگرفته شده، شامل شده، کسی که به سن قانوی برای ورود به نظام وظیفه رسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکول
تصویر مشکول
((مَ))
مشک و خیک کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشغوف
تصویر مشغوف
((مَ))
دیوانه محبت، شیفته
فرهنگ فارسی معین