معنی، در علوم ادبی علمی که دربارۀ تاثیرات کلام و زیبایی های آن بحث می کند و شامل مباحثی است از قبیل اسناد، قصر، انشا، وصل و فصل، ایجاز و اطناب و مساوات
معنی، در علوم ادبی علمی که دربارۀ تاثیرات کلام و زیبایی های آن بحث می کند و شامل مباحثی است از قبیل اسناد، قصر، انشا، وصل و فصل، ایجاز و اطناب و مساوات
جمع واژۀ معنی. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معنی ها. مفهومها. منظورها. مدلولها. مضمونها: همه یاوه همه خام و همه سست معانی با حکایت تا پساوند. لبیبی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حدیث او معانی در معانی رسوم او فضایل در فضایل. منوچهری. این لفظی است کوتاه با معانی بسیار. (تاریخ بیهقی). نرسد بر چنین معانی آنک حب دنیا رخانش بمخاید. ناصرخسرو. هرگاه در آن اشتباهی افتاد ادراک معانی ممکن نگردد. (کلیله و دمنه). سخن بلیغ با معانی بسیار از زبان مرغان و بهایم و وحوش جمع کردند. (کلیله و دمنه). خوانندگان این کتاب را باید که همت بر تفهیم معانی مقصور گردانند. (کلیله و دمنه). و هر عالم محقق... که عدت اختراع مبانی فکر و قوت اختراع معانی بکر دارد... داند که این غایت ابداع است در صور عبارت نگاشتن و ارواح معانی را زنده داشتن. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 176). فلک را از سر خنجر زبانی تراشیدی ز سر موی معانی. نظامی. شعر ترا سدره نشانی دهد سلطنت ملک معانی دهد. نظامی. معانی را بدو ده سربلندی سعادت را بدو کن نقش بندی. نظامی. در معانی قسمت و اعداد نیست درمعانی تجزیه و افراد نیست. مولوی. معانی این سخن را به عربی با شامیان همی گفتم و تعجب همی کردند. (گلستان). عشق و شباب و رندی مجموعۀ مراد است چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد. حافظ. - اسماء معانی. رجوع به معنی شود. - اهل معانی، صاحبان معانی. آنانکه با معانی سروکار دارند. معنی شناسان: در سخن به دو مصرع چنان لطیف ببندم که شاید اهل معانی که ورد خود کند این را. سعدی (کلیات چ فروغی، قصاید ص 7). - حروف معانی، حروفی است که معنی دارد چون من و علی (ع لا) . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مقابل حروف مبانی. رجوع به ترکیب ’حروف مبانی’ذیل مبانی شود. ، بابها. ابواب. موضوعات. مواضیع. مطالب: خداوند سلطان، عبدوس را نزد من فرستاد و در این معانی فرمان داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 350). محال باشد مرا که از این معانی سخن گویم که خرما به بصره برده باشم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 164). و در همه معانی ترتیبهای نیکو فرمود و موبد موبدان را بر قضا و مظالم گماشت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 92). آنچه شیر برای تو می سگالد از این معانی که بر شمردی... نیست. (کلیله و دمنه). پادشاه را در همه معانی... تأمل و تثبت واجب است. (کلیله و دمنه). و آفات عارضی چون مار و کژدم و سباع و گرما و سرما... درکمین... و قصد خصمان و بدسگالی دشمنان بر اثر و آنگاه خود که از این معانی هیچ نیستی و با او شرایط مؤکد... رفتستی که به سلامت بخواهد زیست. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 55)، فضیلتها. فضایل: ای سرو حدیقۀمعانی جانی و لطیفۀ جهانی. سنائی. مدتی دراز بجستند آخر برزویه نام جوانی یافتند که این معانی در وی جمع بود (کلیله و دمنه). و این معانی در تو جمع است. (کلیله و دمنه). اگر در شرح معانی و معالی ذات معظم این خواجۀ مکرم و وزیر بی نظیر که بدان ممتاز است بسطی رود به استغراق... به پایان نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 19). با وزرا و کتاب ایشان مجالس و معاشر و به مآثر و مفاخر و معالی و معانی ایشان متحلی شده. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 280). جهان از فضل و معالی ومعانی و مکارم خویش عاطل گذاشت. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 441). عقل شرف جز به معانی نداد قدر به پیری و جوانی نداد. نظامی. کلاه تکبر بینداختند به تاج معانی سرافراختند. سعدی (بوستان). - اهل معانی، اهل معنی. رجوع به همین کلمه شود: نظر به چشم ارادت مکن به صورت زیبا که التفات نکردند به روی اهل معانی. سعدی (کلیات چ مصفا ص 841). - پر معانی، پر فضیلت. سرشار از فضل و دانش: ز دعوی پری ز آن تهی می روی تهی آی تا پر معانی روی. سعدی. ، علمی است که شناخته می شود به آن احوال لفظ عربی و غیره به نهجی که به سبب آن مطابق باشد لفظ مقتضای حال را و آنچه نگاه دارد از وقوع خطا در ادای معانی مطلوبه و آنچه بازدارد از دشواری مضمون و بداسلوبی عبارت و حاصل می شود بدان بلاغت کلام و آن منحصر می شود بر هشت باب: باب اول در احوال اسناد، ثانی در احوال مسندٌالیه به حذف آن و عدم حذف آن، ثالث در احوال مسند به حذف و غیرحذف آن، رابع در احوال متعلقات فعل چنانکه حذف مفعول و تقدیم آن بر فعل وغیر ذلک، خامس در قصر با لفظ استثنا و از قسم حصر است، سادس در بیان انشاء و انواع آن کثیر است از آن جمله تمنی و ترجی و استفهام و قسم و تعجب و امر و نهی و غیره، سابع در بیان وصل و فصل چنانکه عطف بعضی جمله بر بعض و ترک آن، ثامن در ایجاز یعنی آوردن کلام مختصر که حاوی معانی کثیره باشد و به حذف مضاف و غیره در اطناب و مساوات و آن برای ایضاًح و تفصیل اجمال باشد... (غیاث) (آنندراج). علم معانی علم به اصول و قواعدی است که به یاری آنها کیفیت مطابقۀ کلام با مقتضای حال و مقام شناخته می شود. موضوع آن الفاظی است که رسانندۀ مقصود متکلم باشد و فایدۀ آن آگهی بر اسرار بلاغت است در نظم و نثر. در این علم از چند مبحث اساسی که هر یک منقسم به اقسامی می شود بحث می کنند زیرا کلام یا خبری است و یا انشائی در صورت اول بحث در ’اسناد’ و تحقیق در ’مسندالیه’ و متعلقات آن پیش می آید. اسناد ممکن است به نحو ’قصر یا حصر’ صورت پذیردو جمله های خبری و انشائی که در کنار یکدیگر قرار گیرند می توانند به هم معطوف گردند (وصل) و یا به نحو انفصال از یکدیگر آورده شوند (فصل) و همچنین می توان معنی مقصود را در کمترین کلمات (ایجاز) و یا در کلمات بسیار (اطناب) و یا در کلماتی که مساوی معنی باشد (مساوات) آورد. بنابراین مباحث زیر در علم معانی موردبحث قرار می گیرد: 1- اسناد خبری (خبر - مسندالیه، مسند) 2- قصر. 3- انشاء. 4- وصل و فصل. 5- ایجاز و اطناب و مساوات. (از آیین سخن تألیف دکتر صفا چ سوم ص 10). و رجوع به نفایس الفنون فن ششم از مقالۀ اولی شود. - معانی و بیان، دو فن ’معانی’ و ’بیان’ را با هم ’معانی و بیان’ گویند. و رجوع به بیان شود
جَمعِ واژۀ معنی. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معنی ها. مفهومها. منظورها. مدلولها. مضمونها: همه یاوه همه خام و همه سست معانی با حکایت تا پساوند. لبیبی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حدیث او معانی در معانی رسوم او فضایل در فضایل. منوچهری. این لفظی است کوتاه با معانی بسیار. (تاریخ بیهقی). نرسد بر چنین معانی آنک حب دنیا رخانش بمخاید. ناصرخسرو. هرگاه در آن اشتباهی افتاد ادراک معانی ممکن نگردد. (کلیله و دمنه). سخن بلیغ با معانی بسیار از زبان مرغان و بهایم و وحوش جمع کردند. (کلیله و دمنه). خوانندگان این کتاب را باید که همت بر تفهیم معانی مقصور گردانند. (کلیله و دمنه). و هر عالم محقق... که عدت اختراع مبانی فکر و قوت اختراع معانی بکر دارد... داند که این غایت ابداع است در صور عبارت نگاشتن و ارواح معانی را زنده داشتن. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 176). فلک را از سر خنجر زبانی تراشیدی ز سر موی معانی. نظامی. شعر ترا سدره نشانی دهد سلطنت ملک معانی دهد. نظامی. معانی را بدو ده سربلندی سعادت را بدو کن نقش بندی. نظامی. در معانی قسمت و اعداد نیست درمعانی تجزیه و افراد نیست. مولوی. معانی این سخن را به عربی با شامیان همی گفتم و تعجب همی کردند. (گلستان). عشق و شباب و رندی مجموعۀ مراد است چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد. حافظ. - اسماء معانی. رجوع به معنی شود. - اهل معانی، صاحبان معانی. آنانکه با معانی سروکار دارند. معنی شناسان: در سخن به دو مصرع چنان لطیف ببندم که شاید اهل معانی که ورد خود کند این را. سعدی (کلیات چ فروغی، قصاید ص 7). - حروف معانی، حروفی است که معنی دارد چون مَن و علی (ع َ لا) . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مقابل حروف مبانی. رجوع به ترکیب ’حروف مبانی’ذیل مبانی شود. ، بابها. ابواب. موضوعات. مواضیع. مطالب: خداوند سلطان، عبدوس را نزد من فرستاد و در این معانی فرمان داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 350). محال باشد مرا که از این معانی سخن گویم که خرما به بصره برده باشم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 164). و در همه معانی ترتیبهای نیکو فرمود و موبد موبدان را بر قضا و مظالم گماشت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 92). آنچه شیر برای تو می سگالد از این معانی که بر شمردی... نیست. (کلیله و دمنه). پادشاه را در همه معانی... تأمل و تثبت واجب است. (کلیله و دمنه). و آفات عارضی چون مار و کژدم و سباع و گرما و سرما... درکمین... و قصد خصمان و بدسگالی دشمنان بر اثر و آنگاه خود که از این معانی هیچ نیستی و با او شرایط مؤکد... رفتستی که به سلامت بخواهد زیست. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 55)، فضیلتها. فضایل: ای سرو حدیقۀمعانی جانی و لطیفۀ جهانی. سنائی. مدتی دراز بجستند آخر برزویه نام جوانی یافتند که این معانی در وی جمع بود (کلیله و دمنه). و این معانی در تو جمع است. (کلیله و دمنه). اگر در شرح معانی و معالی ذات معظم این خواجۀ مکرم و وزیر بی نظیر که بدان ممتاز است بسطی رود به استغراق... به پایان نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 19). با وزرا و کتاب ایشان مجالس و معاشر و به مآثر و مفاخر و معالی و معانی ایشان متحلی شده. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 280). جهان از فضل و معالی ومعانی و مکارم خویش عاطل گذاشت. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 441). عقل شرف جز به معانی نداد قدر به پیری و جوانی نداد. نظامی. کلاه تکبر بینداختند به تاج معانی سرافراختند. سعدی (بوستان). - اهل معانی، اهل معنی. رجوع به همین کلمه شود: نظر به چشم ارادت مکن به صورت زیبا که التفات نکردند به روی اهل معانی. سعدی (کلیات چ مصفا ص 841). - پر معانی، پر فضیلت. سرشار از فضل و دانش: ز دعوی پری ز آن تهی می روی تهی آی تا پر معانی روی. سعدی. ، علمی است که شناخته می شود به آن احوال لفظ عربی و غیره به نهجی که به سبب آن مطابق باشد لفظ مقتضای حال را و آنچه نگاه دارد از وقوع خطا در ادای معانی مطلوبه و آنچه بازدارد از دشواری مضمون و بداسلوبی عبارت و حاصل می شود بدان بلاغت کلام و آن منحصر می شود بر هشت باب: باب اول در احوال اسناد، ثانی در احوال مسندٌالیه به حذف آن و عدم حذف آن، ثالث در احوال مسند به حذف و غیرحذف آن، رابع در احوال متعلقات فعل چنانکه حذف مفعول و تقدیم آن بر فعل وغیر ذلک، خامس در قصر با لفظ استثنا و از قسم حصر است، سادس در بیان انشاء و انواع آن کثیر است از آن جمله تمنی و ترجی و استفهام و قسم و تعجب و امر و نهی و غیره، سابع در بیان وصل و فصل چنانکه عطف بعضی جمله بر بعض و ترک آن، ثامن در ایجاز یعنی آوردن کلام مختصر که حاوی معانی کثیره باشد و به حذف مضاف و غیره در اطناب و مساوات و آن برای ایضاًح و تفصیل اجمال باشد... (غیاث) (آنندراج). علم معانی علم به اصول و قواعدی است که به یاری آنها کیفیت مطابقۀ کلام با مقتضای حال و مقام شناخته می شود. موضوع آن الفاظی است که رسانندۀ مقصود متکلم باشد و فایدۀ آن آگهی بر اسرار بلاغت است در نظم و نثر. در این علم از چند مبحث اساسی که هر یک منقسم به اقسامی می شود بحث می کنند زیرا کلام یا خبری است و یا انشائی در صورت اول بحث در ’اسناد’ و تحقیق در ’مسندالیه’ و متعلقات آن پیش می آید. اسناد ممکن است به نحو ’قصر یا حصر’ صورت پذیردو جمله های خبری و انشائی که در کنار یکدیگر قرار گیرند می توانند به هم معطوف گردند (وصل) و یا به نحو انفصال از یکدیگر آورده شوند (فصل) و همچنین می توان معنی مقصود را در کمترین کلمات (ایجاز) و یا در کلمات بسیار (اطناب) و یا در کلماتی که مساوی معنی باشد (مساوات) آورد. بنابراین مباحث زیر در علم معانی موردبحث قرار می گیرد: 1- اسناد خبری (خبر - مسندالیه، مسند) 2- قصر. 3- انشاء. 4- وصل و فصل. 5- ایجاز و اطناب و مساوات. (از آیین سخن تألیف دکتر صفا چ سوم ص 10). و رجوع به نفایس الفنون فن ششم از مقالۀ اولی شود. - معانی و بیان، دو فن ’معانی’ و ’بیان’ را با هم ’معانی و بیان’ گویند. و رجوع به بیان شود
نام کوهی نزدیک موصل که دارای گیاه بسیار و فواکه و طیور بیشمار است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کوهی است در موصل. گویند در نواحی شهرزور و نیز گفته اند در ناحیۀ باجرمی و موسوم است به جبل القندیل وقتی که از دقوقا خارج شوی در ساحل زاب صغیر مشاهده شود در نزدیکی رستاق لرب از شهرزور. (از معجم البلدان) ، از اعمال شهرزوراست و ابوبکر شعرانی از آنجاست. (یادداشت مؤلف)
نام کوهی نزدیک موصل که دارای گیاه بسیار و فواکه و طیور بیشمار است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کوهی است در موصل. گویند در نواحی شهرزور و نیز گفته اند در ناحیۀ باجرمی و موسوم است به جبل القندیل وقتی که از دقوقا خارج شوی در ساحل زاب صغیر مشاهده شود در نزدیکی رستاق لرب از شهرزور. (از معجم البلدان) ، از اعمال شهرزوراست و ابوبکر شعرانی از آنجاست. (یادداشت مؤلف)
منسوب است به مکران از بلاد کرمان. (از انساب سمعانی) : کار مکران راست شد و حسن سپاهانی باز آمد با حملهای مکران و قصدار و رسولی مکرانی با وی. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 243). آنچه نهادنی، بود بنهادند و مکرانیان را باز گردانیدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 243). بدین رضا افتاد و رسولان مکرانی را باز گردانیدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 243)
منسوب است به مکران از بلاد کرمان. (از انساب سمعانی) : کار مکران راست شد و حسن سپاهانی باز آمد با حملهای مکران و قصدار و رسولی مکرانی با وی. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 243). آنچه نهادنی، بود بنهادند و مکرانیان را باز گردانیدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 243). بدین رضا افتاد و رسولان مکرانی را باز گردانیدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 243)
نسبت است مر مشکان را و آن ناحیه ای است از اعمال روزراور، از نواحی همدان. و از آنجاست احمد بن اسد بن مشکان زوزنی مشکانی بقیه و دیگران. (از لباب الانساب)
نسبت است مر مشکان را و آن ناحیه ای است از اعمال روزراور، از نواحی همدان. و از آنجاست احمد بن اسد بن مشکان زوزنی مشکانی بقیه و دیگران. (از لباب الانساب)
انعم بن در بن محمد بن معد... شعبانی. جد عبدالرحمان بن زیاد بن انعم، او از ابی ایوب روایت کرد و عبدالرحمان وگروهی دیگر از وی روایت دارند. (از لباب الانساب)
انعم بن در بن محمد بن معد... شعبانی. جد عبدالرحمان بن زیاد بن انعم، او از ابی ایوب روایت کرد و عبدالرحمان وگروهی دیگر از وی روایت دارند. (از لباب الانساب)
احمد بن حسن. قاضی نورالله گوید: مردمان ری در اصل از اهل سنت و جماعت بودند تا آنکه احمد بن حسن مادرانی در سال 275 هجری قمری بدانجامسلط شد و مذهب تشیع را اظهار کرده و در مقام تربیت شیعه برآمده است. (از ریحانه الادب ج 3 صص 422-423)
احمد بن حسن. قاضی نورالله گوید: مردمان ری در اصل از اهل سنت و جماعت بودند تا آنکه احمد بن حسن مادرانی در سال 275 هجری قمری بدانجامسلط شد و مذهب تشیع را اظهار کرده و در مقام تربیت شیعه برآمده است. (از ریحانه الادب ج 3 صص 422-423)
ابوالمظفر محمد بن عباس... شمیرانی شاوانی. از راویان است و از ابوبکر احمد بن ... نسوی الحافظ خبر شنید و ابوجعفرمحمد بن ابی علی همدانی و جز وی از او روایت دارند. به سال چهارصد و نود درگذشته است. (از لباب الانساب). در تاریخ اسلام، روات به عنوان افرادی شناخته می شوند که از پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) احادیث نقل کرده اند و در این مسیر، از دقت و امانت داری ویژه ای برخوردار بوده اند. این افراد با تحلیل دقیق سندهای حدیث، از صحت و اصالت روایات اطمینان حاصل کرده اند و در نتیجه به حفظ سنت نبوی کمک کرده اند.
ابوالمظفر محمد بن عباس... شمیرانی شاوانی. از راویان است و از ابوبکر احمد بن ... نسوی الحافظ خبر شنید و ابوجعفرمحمد بن ابی علی همدانی و جز وی از او روایت دارند. به سال چهارصد و نود درگذشته است. (از لباب الانساب). در تاریخ اسلام، روات به عنوان افرادی شناخته می شوند که از پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) احادیث نقل کرده اند و در این مسیر، از دقت و امانت داری ویژه ای برخوردار بوده اند. این افراد با تحلیل دقیق سندهای حدیث، از صحت و اصالت روایات اطمینان حاصل کرده اند و در نتیجه به حفظ سنت نبوی کمک کرده اند.
شیخ ابوالمواهب عبدالوهاب بن احمد بن علی انصاری شافعی مصری معروف به شعرانی یا شعراوی. از بزرگترین دانشمندان و مؤلفان قرن دهم هجری بود و در علوم شرعی و جزآن مهارت داشت. وی از شاگردان شیخ جلال سیوطی و شیخ الاسلام زکریا انصاری و دیگر دانشمندان آن زمان بود و پس از کسب علوم دینی به تصوف گروید و ترک دنیا کرد و بیشتر روزها روزه بود. به سال 973 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست 27 تألیف که از آن جمله است: الجواهر و الدرر الکبری. الجواهر و الدرر الوسطی. المیزان الکبری الشعرانیه المدخله لجمیع اقوال الائمه المجتهدین و تعدیلهم و مقلدیهم فی الشریعه المحمدیه (فقه شافعی). الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر (درتصوف). (از معجم المطبوعات مصر) (یادداشت مؤلف) سلیمان بن موسی. از سرداران بزرگ در جنگ زنگیان. (ابن اثیر ج 7 صص 135- 137) نام یکی از خوشنویسان معروف در خط عربی است. (ابن ندیم)
شیخ ابوالمواهب عبدالوهاب بن احمد بن علی انصاری شافعی مصری معروف به شعرانی یا شعراوی. از بزرگترین دانشمندان و مؤلفان قرن دهم هجری بود و در علوم شرعی و جزآن مهارت داشت. وی از شاگردان شیخ جلال سیوطی و شیخ الاسلام زکریا انصاری و دیگر دانشمندان آن زمان بود و پس از کسب علوم دینی به تصوف گروید و ترک دنیا کرد و بیشتر روزها روزه بود. به سال 973 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست 27 تألیف که از آن جمله است: الجواهر و الدرر الکبری. الجواهر و الدرر الوسطی. المیزان الکبری الشعرانیه المدخله لجمیع اقوال الائمه المجتهدین و تعدیلهم و مقلدیهم فی الشریعه المحمدیه (فقه شافعی). الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر (درتصوف). (از معجم المطبوعات مصر) (یادداشت مؤلف) سلیمان بن موسی. از سرداران بزرگ در جنگ زنگیان. (ابن اثیر ج 7 صص 135- 137) نام یکی از خوشنویسان معروف در خط عربی است. (ابن ندیم)
یا ماذرانی. منسوب به مادران و آن به نوشتۀ مراصد الاطلاع با ذال نقطه دار، قلعه ای است نزدیکی همدان که به قلعۀ یسیر معروف است... (ریحانه الادب). و رجوع به مادران شود
یا ماذرانی. منسوب به مادران و آن به نوشتۀ مراصد الاطلاع با ذال نقطه دار، قلعه ای است نزدیکی همدان که به قلعۀ یسیر معروف است... (ریحانه الادب). و رجوع به مادران شود
نام گلی است زینتی. سنجاقک. (یادداشت مؤلف). گیاهی است از ردۀ دولپه ای های جداگلبرگ که تیره خاصی به نام شمعدانی ها را بوجود می آورد. گلهایش منظم و دارای پنج کاسبرگ است که گاهی تا وسط به هم چسبیده اند. جام شمعدانی رنگین و تعداد پرچمها 5 و در بساک آنها دو کیسۀ گرده موجود است. گلهایش به رنگهای قرمز، صورتی، سفید و ارغوانی دیده میشود. این گیاه دارای گونه های متعدد است و به عنوان گیاه زینتی در اکثر باغچه ها و باغها کشت می شود. برای ازدیادش معمولاً از قلمه استفاده می کنند: گل شمعدانی. شمعدانی باغی. شمعدانی گلدانی. الغرنوقی. العثر. (فرهنگ فارسی معین). - شمعدانی پیچ، گونه ای شمعدانی که ساقه اش به تکیه گاهها می پیچد. (فرهنگ فارسی معین). - شمعدانی ترمه ای، نوعی شمعدانی. - شمعدانی خونی، نوعی شمعدانی. - شمعدانی دهن (دهان) اژدر، گونه ای شمعدانی که دارای گلهای خوشه ای است و در تابستان گل میدهد وپایا است. تعداد گلهایش بر روی هر پایه 2 یا 3 عدد است. (فرهنگ فارسی معین). - شمعدانی عطری، گونه ای شمعدانی که دارای برگهای بسیار معطر است و این بوی مطبوع عطر مخصوصاً با لمس برگها بیشتر استشمام می شود. گیاه مزبور هم مانند شمعدانی جزو گیاهان زینتی است و در گلدانها کشت می شود. گل عطری. عتر. مسیکه. غرنوقی. جرانیون. غرانیون. (فرهنگ فارسی معین). - شمعدانی گردبرگ، گونه ای شمعدانی که برگهایش از گونه های دیگر بریدگیهای کمتری دارد و تقریباً گرد است. گلهای این گونه قرمز، درشت و اندام های گیاه کرک دار است. غارانیون. (فرهنگ فارسی معین). - شمعدانی گل درشت، گونه ای شمعدانی که دارای گلهای درشت است و به همین جهت از انواع دیگر مرغوبتر است. شمعدانی درشت گلدانی. (فرهنگ فارسی معین). - شمعدانی هرزه، گونه ای شمعدانی
نام گلی است زینتی. سنجاقک. (یادداشت مؤلف). گیاهی است از ردۀ دولپه ای های جداگلبرگ که تیره خاصی به نام شمعدانی ها را بوجود می آورد. گلهایش منظم و دارای پنج کاسبرگ است که گاهی تا وسط به هم چسبیده اند. جام شمعدانی رنگین و تعداد پرچمها 5 و در بساک آنها دو کیسۀ گرده موجود است. گلهایش به رنگهای قرمز، صورتی، سفید و ارغوانی دیده میشود. این گیاه دارای گونه های متعدد است و به عنوان گیاه زینتی در اکثر باغچه ها و باغها کشت می شود. برای ازدیادش معمولاً از قلمه استفاده می کنند: گل شمعدانی. شمعدانی باغی. شمعدانی گلدانی. الغرنوقی. اَلعثر. (فرهنگ فارسی معین). - شمعدانی پیچ، گونه ای شمعدانی که ساقه اش به تکیه گاهها می پیچد. (فرهنگ فارسی معین). - شمعدانی ترمه ای، نوعی شمعدانی. - شمعدانی خونی، نوعی شمعدانی. - شمعدانی دهن (دهان) اژدر، گونه ای شمعدانی که دارای گلهای خوشه ای است و در تابستان گل میدهد وپایا است. تعداد گلهایش بر روی هر پایه 2 یا 3 عدد است. (فرهنگ فارسی معین). - شمعدانی عطری، گونه ای شمعدانی که دارای برگهای بسیار معطر است و این بوی مطبوع عطر مخصوصاً با لمس برگها بیشتر استشمام می شود. گیاه مزبور هم مانند شمعدانی جزو گیاهان زینتی است و در گلدانها کشت می شود. گل عطری. عتر. مسیکه. غرنوقی. جرانیون. غرانیون. (فرهنگ فارسی معین). - شمعدانی گردبرگ، گونه ای شمعدانی که برگهایش از گونه های دیگر بریدگیهای کمتری دارد و تقریباً گرد است. گلهای این گونه قرمز، درشت و اندام های گیاه کرک دار است. غارانیون. (فرهنگ فارسی معین). - شمعدانی گل درشت، گونه ای شمعدانی که دارای گلهای درشت است و به همین جهت از انواع دیگر مرغوبتر است. شمعدانی درشت گلدانی. (فرهنگ فارسی معین). - شمعدانی هرزه، گونه ای شمعدانی
سپنداره از گیاهان گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که تیره خاصی به نام شمعدانی ها را به وجود می آورد. گلهایش منظم و دارای 5 کاسبرگ است که گاهی تا وسط به هم چسبیده اند. جام شمعدانی رنگین و تعداد پرچمها 5 و در بساک آن ها دو کیسه گرده موجود است. گلهایش قرمز صورتی سفید و ارغوانی دیده می شود. این گیاه دارای گونه های متعدد است و به عنوان گیاه زینتی در اکثر باغچه ها و گلدانها و باغها کشت می شود. برای ازدیادش معمولا از قلمه استفاده می کنند گل شمعدانی شمعدانی الغر نوقی العثر. یا شمعدانی پیچ. گونه ای شمعدانی که ساقه اش به تکیه گاهها می پیچد. یا شمعدانی دهن اژدر. گونه ای شمعدانی که دارای گلهای خوشه ای است و در تابستان گل می دهد و پایاست. تعداد گلهایش بر روی هر پایه 2 تا 3 عدد است. یا شمعدانی عطری. گونه ای شمعدانی که داری برگهای بسیار معطر است و بوی مطبوع عطر مخصوصا با لمس برگها بیشتر استشمام میشود. گیاه مذبور هم مانند شمعدانی جزو گلهای زینتی است و در گلدانها کشت می شود. گل عطر بر گ عطر برگ مشک عطری گل عطری عتر مسیکه غرنوقی جرانیون غرانیون. یا شمعدانی گرد رگ. گونه ای شمعدانی که بر گهایش از گونه ای دیگر دارای بریدگی های کمتری دارد و تقریبا گرد است. گلهای این گونه قرمز و درشت اندامهای گیاه کرک دار است. غارانیون. یا شمعدانی گل درشت. گونه ای شمعدانی که دارای گلهایی درشت است و به همین جهت از انواع دیگر مرغوب تر است شمعدانی درشت گلدانی
سپنداره از گیاهان گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که تیره خاصی به نام شمعدانی ها را به وجود می آورد. گلهایش منظم و دارای 5 کاسبرگ است که گاهی تا وسط به هم چسبیده اند. جام شمعدانی رنگین و تعداد پرچمها 5 و در بساک آن ها دو کیسه گرده موجود است. گلهایش قرمز صورتی سفید و ارغوانی دیده می شود. این گیاه دارای گونه های متعدد است و به عنوان گیاه زینتی در اکثر باغچه ها و گلدانها و باغها کشت می شود. برای ازدیادش معمولا از قلمه استفاده می کنند گل شمعدانی شمعدانی الغر نوقی العثر. یا شمعدانی پیچ. گونه ای شمعدانی که ساقه اش به تکیه گاهها می پیچد. یا شمعدانی دهن اژدر. گونه ای شمعدانی که دارای گلهای خوشه ای است و در تابستان گل می دهد و پایاست. تعداد گلهایش بر روی هر پایه 2 تا 3 عدد است. یا شمعدانی عطری. گونه ای شمعدانی که داری برگهای بسیار معطر است و بوی مطبوع عطر مخصوصا با لمس برگها بیشتر استشمام میشود. گیاه مذبور هم مانند شمعدانی جزو گلهای زینتی است و در گلدانها کشت می شود. گل عطر بر گ عطر برگ مشک عطری گل عطری عتر مسیکه غرنوقی جرانیون غرانیون. یا شمعدانی گرد رگ. گونه ای شمعدانی که بر گهایش از گونه ای دیگر دارای بریدگی های کمتری دارد و تقریبا گرد است. گلهای این گونه قرمز و درشت اندامهای گیاه کرک دار است. غارانیون. یا شمعدانی گل درشت. گونه ای شمعدانی که دارای گلهایی درشت است و به همین جهت از انواع دیگر مرغوب تر است شمعدانی درشت گلدانی
گیاهی است از رده دو لپه ای های جدا گلبرگ. گل هایش زیبا و به رنگ های سرخ یا صورتی یا ارغوانی یا سفید. از گل های زینتی است و قلمه آن را در گلدان یا باغچه می کارند
گیاهی است از رده دو لپه ای های جدا گلبرگ. گل هایش زیبا و به رنگ های سرخ یا صورتی یا ارغوانی یا سفید. از گل های زینتی است و قلمه آن را در گلدان یا باغچه می کارند