جدول جو
جدول جو

معنی مشرفیات - جستجوی لغت در جدول جو

مشرفیات
(مَ رَ فی یا)
جمع واژۀ مشرفیه. شمشیرهای منسوب به مشرفی: مرگ در زیر مشرفیات را شرفی بزرگوار دانستندی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 385). رجوع به مدخل بعد و مشرفی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرعیات
تصویر شرعیات
علوم و اموری که مربوط به شرع و احکام آن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوفیات
تصویر متوفیات
جمع واژۀ متوفی، فوت شده، مرده، درگذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرفیاب
تصویر شرفیاب
شرف یابنده، شرف یافته، ویژگی کسی که به حضور شخص بزرگی می رسد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
آرایش و زینتی که جهت پذیرائی میهمان محترم در خانه دهند و آنچه از مأکول و مشروب برای وی حاضر نمایند. (ناظم الاطباء). تکلفی که میزبان جهت خوشگذرانی میهمان کند
لغت نامه دهخدا
(مُ)
املاکی که از پرداختن مالیات معاف بودند. زمینهای مزروع و مستغلاتی که از آنها مالیات گرفته نمی شد: در هنگام خروج آن حضرت و آغاز نشو و نمای این دولت صوفیان مذکور به معافیات و سیورغالات سرافرازی یافته اند. (عالم آرای عباسی). و رجوع به معاف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیزهای آشامیدنی و قابل شرب. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مشروب. آشامیدنیها: هرچه بدان احتیاج خواست داشت از مطعومات و ملبوسات و مشروبات تا آب و بقول و توابل و... ترتیب کرده با خود روانه گردانید. (ترجمه محاسن اصفهان چ اقبال ص 11).
- مشروبات الکلی، آن دسته از آشامیدنی ها که دارای الکل بوده اعم از تخمیرشدگان، مانند: شراب و آبجو و جز اینها، و یا تقطیرشدگان، مانند: عرق، کنیاک، ویسکی و غیره.
- مشروبات غیرالکلی، نوشابه هایی که الکل ندارند، مانند: لیموناد، سودا، پپسی کولا، کوکاکولا، کانادادرای و جز اینها
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَفْ فَ)
کسانی که فوت شده و مرده اند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ)
جمع واژۀ مشافهت: و استادم بونصر نامه ها و مشافهات نسخت کرد و نبشته آمد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 376). و ابوالعلا به دیوان وزارت آمد و نامه ها و مشافهات استادم بستد و بخواند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 509). و رجوع به مدخل بعد و مشافهه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ)
اشیای مرغوب و آرزوداشته شده ها. (غیاث) (آنندراج). چیزهای خواسته شده و آرزوکرده شده و مرغوب. (ازناظم الاطباء) : و بفرمود تا اسباب آن مهیاکردند و مشتهیات از انواع لهو و لعب و اصناف اسباب طرب و فرح به مجلس خود دعوت کرد. (تاریخ قم ص 77).
- مشتهیات نفسانیه، آرزوهای نفسانیه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرفیات
تصویر قرفیات
تیره ارمالان
فرهنگ لغت هوشیار
سرافراز شده و صاحب قدر و مرتبه گشتن و مشرف، کسی که به شرف و افتخاری نایل آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشریات
تصویر قشریات
سخت پوستان تیره جانوران سخت پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشفیات
تصویر کشفیات
جمع کشفیه، یافته ها آشکاره ها جمع کشفیه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مربیه، همبک ها ریچارها، جمع مربیه، ارمگان ها پرورندگان جمع مربیه: مربیات: دویست و هفتاد من. . ، جمع مربیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرضیات
تصویر مرضیات
جمع مرضیه، پسندیدگان جمع مرضیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرفهات
تصویر مرفهات
جمع مرفهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرفلات
تصویر مرفلات
جمع مرفله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمیات
تصویر مرمیات
جمع مرمیه (مرمی) پرتاب شده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرعیات
تصویر شرعیات
جمع شرعیه، دینکرد جمع شرعیه علوم و احکام شرعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشطیات
تصویر مشطیات
خار بالگان تیره ای از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شرطیه، سامه داران جمع شرطیه، قضایایی هستند که حکم در آن ها معلق به حصول اموری دیگر باشد مقابل حملیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشریات
تصویر اشریات
نیشداران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معافیه، باز بخشودگان جمع معافیه املاک و مستغلاتی که ازپرداخت مالیات معاف اند: در هنگام خروج آن حضرت و آغاز نشو و نمای این دولت صوفیان مذکور بمعافیات و سیور غالات سرافرازی یافته اند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشروبه، نوشابه ها جمع مشروبه (مشروب) : نوشیدن مشروبات الکلی ممنوع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروحات
تصویر مشروحات
جمع مشروحه، گویا نیک ها گویا ها دار مک ها جمع مشروحه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشتهیه، پژهان انگیزان گرای انگیزان جمع مشتهیه (مشتهی) : مانند ماکل ومشارب وملابس ومساکن ومشتهیات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متوفاه، زنان مرده زنان در گذشته مردگان جمع متوفاه (متوفی) زن در گذشته زن مرده
فرهنگ لغت هوشیار
بار آیین ها جمع تشریف. تشریفها، مراسم پذیرایی آبرومندانه، لوازم پذیرایی آبرومندانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتهیات
تصویر مشتهیات
((مُ تَ))
جمع مشتهیه، چیزهای خواسته شده و آرزو کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشریفات
تصویر تشریفات
((تَ))
آداب و رسوم خاص در پذیرایی های مهم و رسمی. جمع تشریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشفیات
تصویر کشفیات
یافته ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تشریفات
تصویر تشریفات
آیین ها
فرهنگ واژه فارسی سره
خواسته ها، آمال، آرزوها، اشتهازاها، اشتهاآورها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آداب، اتیکت، تجمل، تکلف، فرمالیته، مراسم
فرهنگ واژه مترادف متضاد