جامۀ منقش به شاخ و برگ و جز آن و آنچه بر صفت شجر باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). جامه که نقوش صورتهای درختان داشته باشد. (غیاث). هر آنچه دارای شکلهایی باشد مانا به درخت و آنچه بر صفت درخت باشد. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) : دیباج مشجر، دیبای منقش به شکل درخت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کتابت مردم چین که درهم آمده مانند درخت است و از بالا به پائین خوانده می شود بدین کلمه ملقب است. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) ، زمین درختناک. (ناظم الاطباء). درختناک. آنجا که درخت کارند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شهری که همه باغ پر از میوه پر از گل دیوار مزین همه و خاک مشجر. ناصرخسرو. - مشجر مطیر، عبارت است از آن که در حشو ابیات مشجر آرند و در صدر نام پرندگان بنویسند و صورتشان هم در نقش آرند، آن را مشجر مطیر متصور نامند... (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 742). و رجوع به همین کتاب ص 742 شود. ، (اصطلاح ادبی) نزد شعراءداخل است در موشح و آن بیتی است که راست نویسند و آن را تنه درخت تصور کنند و نام آن بیت اصل کنند و بعد از یک طرف بیت اصل هم از لفظ اول آن بیت، بیتی انشا کنند و بنویسند و چنین در طرف دوم به ازای لفظ دوم آن بیت اصل بیتی دیگر انشا کنند و بنویسند، در این فرع گویی دو لفظ از بیت اصل است باز از بیت اصل سه لفظ در صدر بیت فرع در هر دو طرف آرند و همچنین تا اتمام کنند. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 742)
جامۀ منقش به شاخ و برگ و جز آن و آنچه بر صفت شجر باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). جامه که نقوش صورتهای درختان داشته باشد. (غیاث). هر آنچه دارای شکلهایی باشد مانا به درخت و آنچه بر صفت درخت باشد. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) : دیباج مشجر، دیبای منقش به شکل درخت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کتابت مردم چین که درهم آمده مانند درخت است و از بالا به پائین خوانده می شود بدین کلمه ملقب است. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) ، زمین درختناک. (ناظم الاطباء). درختناک. آنجا که درخت کارند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شهری که همه باغ پر از میوه پر از گل دیوار مزین همه و خاک مشجر. ناصرخسرو. - مشجر مطیر، عبارت است از آن که در حشو ابیات مشجر آرند و در صدر نام پرندگان بنویسند و صورتشان هم در نقش آرند، آن را مشجر مطیر متصور نامند... (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 742). و رجوع به همین کتاب ص 742 شود. ، (اصطلاح ادبی) نزد شعراءداخل است در موشح و آن بیتی است که راست نویسند و آن را تنه درخت تصور کنند و نام آن بیت اصل کنند و بعد از یک طرف بیت اصل هم از لفظ اول آن بیت، بیتی انشا کنند و بنویسند و چنین در طرف دوم به ازای لفظ دوم آن بیت اصل بیتی دیگر انشا کنند و بنویسند، در این فرع گویی دو لفظ از بیت اصل است باز از بیت اصل سه لفظ در صدر بیت فرع در هر دو طرف آرند و همچنین تا اتمام کنند. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 742)
سه پایه که بر آن متاع و رخت اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج). سه پایه ای که بر آن رخت و متاع اندازند. (ناظم الاطباء). مشجب. ج، مشاجر. (محیط المحیط) (اقرب الموارد). و رجوع به مشجب شود، سه پایۀ گازر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، مشاجر. (ناظم الاطباء) ، چوب هوده یا مرکبی است کوچک از هوده که پوشش ندارد، کجاوه. (منتهی الارب) (آنندراج)
سه پایه که بر آن متاع و رخت اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج). سه پایه ای که بر آن رخت و متاع اندازند. (ناظم الاطباء). مِشجَب. ج، مَشاجر. (محیط المحیط) (اقرب الموارد). و رجوع به مشجب شود، سه پایۀ گازر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، مشاجر. (ناظم الاطباء) ، چوب هوده یا مرکبی است کوچک از هوده که پوشش ندارد، کجاوه. (منتهی الارب) (آنندراج)
در تازی کهن: نشان دهنده نمارنده (نمار اشاره)، سگالشگر رایزن و در تازی نوین: سپهبد اشاره کننده، مشورت کننده: رای زننده: صاحب الرای والکمالات مبارک مشیر همایون وزیر. . ، جمع مشیرین
در تازی کهن: نشان دهنده نمارنده (نمار اشاره)، سگالشگر رایزن و در تازی نوین: سپهبد اشاره کننده، مشورت کننده: رای زننده: صاحب الرای والکمالات مبارک مشیر همایون وزیر. . ، جمع مشیرین
جمع مشجر، روییدنگاهان درختستان ها جمع مشجر: و گلستان و بستان بهم شاید (قافیه کردن) چه هر چند اصل آن بوی ستان بوده است چون از آن حذفی کرده اند و آنرا اسم علم مشاجر و مغرس ریاحین گردانیده گویی کلمه مفردست
جمع مشجر، روییدنگاهان درختستان ها جمع مشجر: و گلستان و بستان بهم شاید (قافیه کردن) چه هر چند اصل آن بوی ستان بوده است چون از آن حذفی کرده اند و آنرا اسم علم مشاجر و مغرس ریاحین گردانیده گویی کلمه مفردست
جمع ماجر، سلاکی ها سلاکی آن چه به سلاک گرفته شود جمع ماجر مکانهای اجاره یی: همچنانست که مارا مباح کرده اند از منا کح و ماجر در حال غیبت امام. آنچه که اجاره شود مکان اجاره یی جمع ماجر
جمع ماجر، سلاکی ها سلاکی آن چه به سلاک گرفته شود جمع ماجر مکانهای اجاره یی: همچنانست که مارا مباح کرده اند از منا کح و ماجر در حال غیبت امام. آنچه که اجاره شود مکان اجاره یی جمع ماجر