جدول جو
جدول جو

معنی مشتمل - جستجوی لغت در جدول جو

مشتمل
دربردارنده، حاوی، احاطه کننده، فراگیرنده
تصویری از مشتمل
تصویر مشتمل
فرهنگ فارسی عمید
مشتمل
(مُ تَ مِ)
آن که در بر می گیرد و احاطه می کند و می گنجاند. دربرگیرنده. احاطه کننده. (ناظم الاطباء). گرداگرد فراگیرنده و بر بالای چیزی محیطشونده. (غیاث) (آنندراج). در بردارنده. حاوی. شامل:... فرمان دهد تا بابی در این کتاب به نام من بنده مشتمل بر صفت حال من بپردازند. (کلیله و دمنه). و به دقایق حیله، گرد آن می گشتند که مجموعۀ سازند مشتمل بر... (کلیله و دمنه). که این کتاب بر اظهار بعضی از آن مشتمل است. (کلیله و دمنه). و این مجموعه را لباب الالباب نام نهاد واصول او مشتمل است بر دوازده باب. (لباب الالباب).
- مشتمل بودن، در بر داشتن. محتوی بودن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، آن که جامه در خود می پیچد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مشتمل
(مُ تَ مَ)
محتوی. فراگرفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مشتمل
در بر گیر فرا گیر گرداگرد فرا گیرنده احاطه کننده، حاوی: و این مجموعه را لباب الالباب نام نهاد و اصول او مشتمل است بر دوازده باب
فرهنگ لغت هوشیار
مشتمل
((مُ تَ مِ))
فراگیرنده، شامل شونده
تصویری از مشتمل
تصویر مشتمل
فرهنگ فارسی معین
مشتمل
حاوی، شامل، محتوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
برافروخته، شعله ور، زبانه کش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتمال
تصویر مشتمال
مالش دادن بدن با کف دست، ماساژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
امری که وقوع آن حدس زده شده باشد، دارای احتمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتغل
تصویر مشتغل
کسی که دارای شغل و کار است، کسی که سرگرم کاری است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
سوزان، شعله ور، برافروخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتمله
تصویر مشتمله
مشتمله در فارسی مونث مشتمل در بر گیر فرا گیر مونث مشتمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
احتمال کرده شده، تحمل کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتمال
تصویر مشتمال
مالش با دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتغل
تصویر مشتغل
سرگرم کاری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
((مُ تَ عِ))
برافروخته، شعله ور، سوزان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
((مُ تَ مَ))
احتمال داشته شده، تحمل کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشتغل
تصویر مشتغل
((مُ تَ غِ))
دارای کار و شغل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
شایمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
Plausible, Presumptive, Probable, Likely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
Flaming
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
пылающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
llameante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
vlammen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
waarschijnlijk, aannemelijk, vermoedelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
палаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
ймовірний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
płonący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
вероятный , правдоподобный , предполагаемый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
prawdopodobny, przypuszczalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
flammend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
wahrscheinlich, plausibel, vermutend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشتعل
تصویر مشتعل
flamejante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
provável, plausível, presumível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
probable, plausible, presuntivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی