جدول جو
جدول جو

معنی مشتلی - جستجوی لغت در جدول جو

مشتلی(مُ تَ)
رهاننده و خواننده کسی را برای رهانیدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به اشتلاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشتهی
تصویر مشتهی
خواسته، آرزو شده، مرغوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتهی
تصویر مشتهی
آنکه چیزی را می خواهد و آن را آرزو می کند
با اشتها، اشتهادار
دارای میل و شهوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتلق
تصویر مشتلق
جایزه و انعامی که در مقابل خبر خوش به کسی بدهند، مژدگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
خریدار، کسی که چیزی می خرد
در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، سعد اکبر، سعد السّعود، ژوپیتر، قاضی چرخ، هرمز، برجیس، اورمزد، قاضی فلک، زاوش، زاووش، زواش، زوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتکی
تصویر مشتکی
شکایت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممتلی
تصویر ممتلی
پر، آکنده، لبالب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
خریدار، خرنده، آنکه چیزی میخرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممتلی
تصویر ممتلی
آغسته آگین سر شار لمالم لبالب پر آگنده آگنده پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتلی
تصویر مفتلی
پرورنده
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی از پارسی مژدگانی میلاوه وجهی یا مالی که بعوان انعام باورنده خبری خوش دهند مژدگانی: نواب جهانبانی خواجه آقشاه ابهری که مشرف خزانه نواب عالی بود باردو فرستادند که مشتلق فتح و فیروزی بنواب بلقیس مکانی... و سایر مخدرات استار سلطنت رساند، باجی که در موارد مخصوص مانند رساندن مژده ای از مردم میستاندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتفی
تصویر مشتفی
بهبود یابنده درمان شونده
فرهنگ لغت هوشیار
گرزیده (گرزش شکایت) نال انگیز گله انگیز گرزنده نالنده گله مند کسی که ازو شکایت کنند شکایت کننده گله کننده: عجزه ومساکین و مردم گیلان از سلوک ناهنجار واطوار ناهموار مومی الیه (کذا)، . . متضرر و مشتکی بودند
فرهنگ لغت هوشیار
پژهان انگیز گرای انگیز پژهانمند گرایا خواهش کرده شده میل شده، غذایی که بان رغبت شده. رغبت کننده بچیزی، دارای شهوت و میل، خواهش کننده طعام دارای اشتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختلی
تصویر مختلی
در رونده، برکننده، برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتلی
تصویر مبتلی
آزماینده و به بلا گرفتار شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
((مُ تَ))
خریدار. مجازاً، خواستار، خواهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممتلی
تصویر ممتلی
((مُ تَ))
لبالب، پر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشتکی
تصویر مشتکی
((مُ تَ))
شکایت کننده، گله کننده
فرهنگ فارسی معین
((مُ تَ رِ))
پنجمین و بزرگترین سیاره از سیارات منظومه شمسی که هر 12 سال یک بار به دور خورشید می گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشتکی
تصویر مشتکی
((مُ تَ کا))
کسی که از او شکایت شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشتلق
تصویر مشتلق
((مُ تُ لُ))
مژدگانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشتهی
تصویر مشتهی
((مُ تَ))
آرزومند، خواهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
اورمزد، خریدار، هرمز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
Customer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
client
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
cliente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
Kunde
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
klient
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
клиент
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
клієнт
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
klant
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
cliente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
cliente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مشتری
تصویر مشتری
ग्राहक
دیکشنری فارسی به هندی