- مشتد
- شدید، سخت قوی و استوار
معنی مشتد - جستجوی لغت در جدول جو
- مشتد
- پر توان، استوار سخت قوی و استوار شدید
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فراخی
برگرفته، فرامده، شیب، آمده از
دنباله دار، پیوسته
رانده شده
اصل و تبار، نژادونسب
به شمارآمده، شمرده شده
کسی که از دین برگشته باشد
برافراشته، بلند، محکم، استوار
نوعی پارچۀ لطیف و نازک ابریشمی، برای مثال زمین برسان خون آلود دیبا / هوا برسان نیل اندود مشتی (دقیقی - ۱۰۶)
چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد، جدا شده، در دستور زبان علوم ادبی کلمۀ پسونددار یا پیشونددار، در دستور زبان علوم ادبی کلمۀ گرفته شده از فعل مانند جویا، شکافته
ادامه دار، امتدادیافته، کشیده، دراز، به طور ادامه دار
دست مالیدن به چیزی، مالیدن چیزی به چیز دیگر
خمیر کردن
خمیر کردن
گچ کاری شده، آنچه با گچ یا آهک اندود شده، استوار و بلند
محل حاضر شدن مردم، محضر، محل حضور، محل شهادت، شهادت گاه، مزار و آرامگاه یکی از ائمه
اصل و تبار
از دین برگشته
قوت داده شده، توانا کرده شده
مشهدی اهل مشهد، خراج و دست و دل باز و خوش سر و وضع، داش لوطی جوانمرد. نوعی پارچه حریر لطیف و نازک: زمین برسان خون آلوده دیبا هوا برسان مشک اندوده مشتی. (دقیقی) آن مقدار از هر چیز که در دست بگنجد چون پنجه را بهم آورند یک مشت: جلو آینه مشتی گندم پاشیده رویش سوزنی ترمه می اندازند، گروهی اندک: و از کافه ساکنان دو ولایت بهشت آسا جز مشتی اطفال وعورت و بعضی از صناع و محترفه... یا مشتی زیاد. گروه مخالف و مردود و حقیر. یا مشتی شرار. ستاره های آسمان، هفت سیاره
دسته هر چیز را گویند، آلت فلزی که در مشت جا میگیرد و در صحافی و کفشدوزی بکار می رود
مالیدن (اعم از آنکه دست در چیزی بمالند یا چیزی را بچیز دیگر بمالند)، سرشتن خمیر کردن: افسوس از آن دنبه چنگال که بگداخت در روغن آن مادو سه پروار نمشتیم. (بسحاق اطعمه آنند.: مشت)
لفظی است که از لفظ دیگر گرفته شده و فارسیان بتخفیف هم آرند، کلمه گرفته شده از کلمه دیگر
بنگرید به مشتاه
به گونه های مختلفی از درخت بید اطلاق میشود که دارای شکوفه های معطرند
محکم و استوار
جای حاضر آمدن مردمان، محضر مردم، پیشگاه، مقابل، محل شهادت
از حد در گذرنده و سخت ستمکار، جری
چاره گزیر
کشیده شده و دراز شده