مثل. مانند. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مانندشده و شبیه شده و مانند. و مشبه به، تشبیه کرده شده به او. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح معانی و بیان) در علم معانی و بیان، آنچه که آن را به چیزی تشبیه کنند. مشبه و مشبه به را طرفین تشبیه گویند. طرفین تشبیه ممکن است هر دو حسی باشند یا هر دو عقلی و یا هر دو مختلف. مراد از حسی آن است که به یکی از حواس درک شود، مثل: گشت لاله ز خون دیده رخم شد بنفشه ز زخم دست برم. مسعودسعد. گاه ممکن است یکی از طرفین تشبیه هیأتی باشد مرکب از اجزاء حسیه که اجزاء آن محسوس و موجود باشند. ولی هیأت ترکیبی در خارج وقوع نیابد و این را تشبیه خیالی گویند، مانند: هوا چو بیشۀ الماس گردد از شمشیر زمین چو پیکر مفلوج گردد از زلزال. عمعق. مراد از عقلی آن است که به هیچ یک از حواس محسوس نباشد، مثل تشبیه خرد به جان در این بیت: خرد همچو جان است زی هوشیار خرد را چنین خوارمایه مدار. گاه از طرفین تشبیه یکی عقلی و دیگری حسی است، مانند: اندیشه به رفتن سمندت ماند خورشید به همت بلندت ماند. ازرقی. به تقسیم دیگر طرفین تشبیه یا هر دو مفردند، مثل: زمین بر سان خون آلود دیبا هوا بر سان مشک اندود مشتی. دقیقی. و یا هر دو مرکب اند، یعنی هیأت حاصل از چند جزء دیگر تشبیه میشود، مانند: عنان بر گردن سرخش فکنده چو دو مار سیه بر شاخ چندن. منوچهری. و یا مختلفند، مثل تشبیه خورشید به خون آلوده دزدی که سر از مکمن برآرد در این بیت از منوچهری: سر از البرز برزد قرص خورشید چو خون آلوده دزدی سر ز مکمن. (از آئین سخن تألیف صفا ص 33). و رجوع به تشبیه شود. ، مشکل شده و مبهم و نامعلوم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، مشوش. درهم. (از ناظم الاطباء)
مثل. مانند. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مانندشده و شبیه شده و مانند. و مشبه به، تشبیه کرده شده به او. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح معانی و بیان) در علم معانی و بیان، آنچه که آن را به چیزی تشبیه کنند. مشبه و مشبه به را طرفین تشبیه گویند. طرفین تشبیه ممکن است هر دو حسی باشند یا هر دو عقلی و یا هر دو مختلف. مراد از حسی آن است که به یکی از حواس درک شود، مثل: گشت لاله ز خون دیده رخم شد بنفشه ز زخم دست برم. مسعودسعد. گاه ممکن است یکی از طرفین تشبیه هیأتی باشد مرکب از اجزاء حسیه که اجزاء آن محسوس و موجود باشند. ولی هیأت ترکیبی در خارج وقوع نیابد و این را تشبیه خیالی گویند، مانند: هوا چو بیشۀ الماس گردد از شمشیر زمین چو پیکر مفلوج گردد از زلزال. عمعق. مراد از عقلی آن است که به هیچ یک از حواس محسوس نباشد، مثل تشبیه خرد به جان در این بیت: خرد همچو جان است زی هوشیار خرد را چنین خوارمایه مدار. گاه از طرفین تشبیه یکی عقلی و دیگری حسی است، مانند: اندیشه به رفتن سمندت ماند خورشید به همت بلندت ماند. ازرقی. به تقسیم دیگر طرفین تشبیه یا هر دو مفردند، مثل: زمین بر سان خون آلود دیبا هوا بر سان مشک اندود مشتی. دقیقی. و یا هر دو مرکب اند، یعنی هیأت حاصل از چند جزء دیگر تشبیه میشود، مانند: عنان بر گردن سرخش فکنده چو دو مار سیه بر شاخ چندن. منوچهری. و یا مختلفند، مثل تشبیه خورشید به خون آلوده دزدی که سر از مکمن برآرد در این بیت از منوچهری: سر از البرز برزد قرص خورشید چو خون آلوده دزدی سر ز مکمن. (از آئین سخن تألیف صفا ص 33). و رجوع به تشبیه شود. ، مشکل شده و مبهم و نامعلوم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، مشوش. درهم. (از ناظم الاطباء)
جماعتی از متکلمین در تأویل آیات قرآنی و بیان صفات و ذات خداوندتعالی کلماتی استعمال کردند که از آن رایحۀ تشبیه و تجسیم استشمام شد و فرقۀ مزبور که مشبهه و مجسمه خوانده شدند مورد اعتراض عامۀ مسلمین و ارباب نظر و استدلال قرار گرفتند. (خاندان نوبختی اقبال ص 40). اهل تفریط. (خاندان نوبختی اقبال ص 250). عموم فرقی که در توحید به تشبیه قائل بوده و از شیعه نیز جماعتی را به این عقیده منتسب کرده اند. (خاندان نوبختی ص 264). قومی که خدای تعالی را به مخلوقات تشبیه می کردند و به حادثات تمثل می جستند. (از تعریفات). این لفظ اطلاق شود بر گروهی از فرقه های بزرگ اسلام که آفریدگار جل شانه را به آفریده شدگان مانند کرده اند و او عز اسمه را به حادثات تمثل جسته اند. از جمله فرقه های این گروه غلاه سبعه اند، مانند سبائیه، بنانیه، مغیریه، هشامیه و غیر آنان که درباره باری تعالی به تجسم و حرکت و انتقال حلول در اجسام و غیر آن قائل شده اند. فرقۀ دیگر مشبهه حشویه اند، مانند مضر، کیمس و نجمی که گویند خدای جسم است. اما نه مانند دیگر اجسام، و از گوشت و خون ترکیب یافته، اما نه مانند گوشت و خون آدمیان و حیوانات. و او تعالی شأنه را اعضاء جوارح است و با او عز اسمه بسودن شاید و مخلصان را با او ملامسه و مصافحه و معانقه میسر باشد. حتی این گروه نقل کرده اند که حق تعالی و تقدس در مقام پوزش از این قوم فرموده که ’اعفونی عن اللحیه و الفرج، و سلونی عما ورأه’ و فرقه دیگر از مشبهه کرامیه اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ کلکته ج 1 ص 805). و رجوع به کرامیه شود. یکی از مذاهب اسلامی و شانزده فرقه اند که خدای را جسم شمرند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صاحب بیان الادیان گوید: ایشان ده فرقه اند: کلابیه. کرامیه. هشامیه. شیبانیه. معتزله. زراریه. مقاتلیه. منهالیه. مبیضه. نعمانیه. شیطانیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :... و همه مشبهه و مجسمه و مجبره و قدریه از نسل ایشانند. (کتاب النقض ص 470). اولاً لشکر آل مرتضی که باشند شیرمردان فلیسیان باشند... نه مشتی... اموی طبع مروانی رنگ... چون قماربازان درکنده و مشبهیان اصفهان. (کتاب النقض ص 475)
جماعتی از متکلمین در تأویل آیات قرآنی و بیان صفات و ذات خداوندتعالی کلماتی استعمال کردند که از آن رایحۀ تشبیه و تجسیم استشمام شد و فرقۀ مزبور که مشبهه و مجسمه خوانده شدند مورد اعتراض عامۀ مسلمین و ارباب نظر و استدلال قرار گرفتند. (خاندان نوبختی اقبال ص 40). اهل تفریط. (خاندان نوبختی اقبال ص 250). عموم فرقی که در توحید به تشبیه قائل بوده و از شیعه نیز جماعتی را به این عقیده منتسب کرده اند. (خاندان نوبختی ص 264). قومی که خدای تعالی را به مخلوقات تشبیه می کردند و به حادثات تمثل می جستند. (از تعریفات). این لفظ اطلاق شود بر گروهی از فرقه های بزرگ اسلام که آفریدگار جل شانه را به آفریده شدگان مانند کرده اند و او عز اسمه را به حادثات تمثل جسته اند. از جمله فرقه های این گروه غلاه سبعه اند، مانند سبائیه، بنانیه، مغیریه، هشامیه و غیر آنان که درباره باری تعالی به تجسم و حرکت و انتقال حلول در اجسام و غیر آن قائل شده اند. فرقۀ دیگر مشبهه حشویه اند، مانند مَضر، کیمس و نجمی که گویند خدای جسم است. اما نه مانند دیگر اجسام، و از گوشت و خون ترکیب یافته، اما نه مانند گوشت و خون آدمیان و حیوانات. و او تعالی شأنه را اعضاء جوارح است و با او عز اسمه بسودن شاید و مخلصان را با او ملامسه و مصافحه و معانقه میسر باشد. حتی این گروه نقل کرده اند که حق تعالی و تقدس در مقام پوزش از این قوم فرموده که ’اعفونی عن اللحیه و الفرج، و سلونی عما ورأه’ و فرقه دیگر از مشبهه کرامیه اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ کلکته ج 1 ص 805). و رجوع به کرامیه شود. یکی از مذاهب اسلامی و شانزده فرقه اند که خدای را جسم شمرند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صاحب بیان الادیان گوید: ایشان ده فرقه اند: کلابیه. کرامیه. هشامیه. شیبانیه. معتزله. زراریه. مقاتلیه. منهالیه. مبیضه. نعمانیه. شیطانیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :... و همه مشبهه و مجسمه و مجبره و قدریه از نسل ایشانند. (کتاب النقض ص 470). اولاً لشکر آل مرتضی که باشند شیرمردان فلیسیان باشند... نه مشتی... اموی طبع مروانی رنگ... چون قماربازان درکنده و مشبهیان اصفهان. (کتاب النقض ص 475)
مایه مایه آنچه بدو (بدان) است. یا مابه الاحتیاج. آنچه که مورد احتیاج است. یا مابه الاختلاف. آنچه که مورد اختلاف است مایه گفتگو مایه کشمکش یا ما به الاشتراک. آنچه در یمان افراد یک نوع یا انواع یک جنس مشترک باشد مقابل ما به الامتیاز و آن کلیی است که همه افراد آن کلی در آن با هم اشتراک داشته باشمد. یا ما به التعهد. مال یا عملی که کسی تعهد اجرای آن را کرده آنچه درباره آن تعهد صورت گرفته. یا مابه النزاع. آنچه که مورد نزاع است مایه کشمکش
مایه مایه آنچه بدو (بدان) است. یا مابه الاحتیاج. آنچه که مورد احتیاج است. یا مابه الاختلاف. آنچه که مورد اختلاف است مایه گفتگو مایه کشمکش یا ما به الاشتراک. آنچه در یمان افراد یک نوع یا انواع یک جنس مشترک باشد مقابل ما به الامتیاز و آن کلیی است که همه افراد آن کلی در آن با هم اشتراک داشته باشمد. یا ما به التعهد. مال یا عملی که کسی تعهد اجرای آن را کرده آنچه درباره آن تعهد صورت گرفته. یا مابه النزاع. آنچه که مورد نزاع است مایه کشمکش
ماده شتر پیر، کوتوله کوژپشت زشت نو گیاه گیاه نو رسته گونه ای گیاه از ملک که دارای ساقه زیرزمینی ضخیم و گره دار است و میوه اش به بزرگی یک گیلاس می رسد و قرمز رنگ است و 1 تا 3 دانه دارد. ریشه اش در طب عوام به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون مصرف می شود به علاوه درفع بیماری های جلدی از قبیل سودا و تفلس پوست بدن مورد مصرف دارد عشبه مغربیه صبرینه صبرینه طبی عشبه طبی. یا عشبه بری. گیاهی است علفی و پایا از تیره عشقه ها که برخی گونه هایش خشبی نیز میباشند و مخصوص نواحی گرم معتدل آسیا و آمریکاست عشبه بیابانی. یا عشبه بیابانی. عشبه بری. یا عشبه چینی. گونه ای عشبه که ریشه اش در طب عوام بهترین داروی تصفیه کننده خون و ضد نقرس و بهترین داوری بیماری سیفیلیس شناخته شده است. این گونه عشبه در ژاپن و چین می روید و در برخی کتب رویش آن را در کناره های خزر نیز ذکر کرده اند. یا عشبه خاردار. ازملک
ماده شتر پیر، کوتوله کوژپشت زشت نو گیاه گیاه نو رسته گونه ای گیاه از ملک که دارای ساقه زیرزمینی ضخیم و گره دار است و میوه اش به بزرگی یک گیلاس می رسد و قرمز رنگ است و 1 تا 3 دانه دارد. ریشه اش در طب عوام به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون مصرف می شود به علاوه درفع بیماری های جلدی از قبیل سودا و تفلس پوست بدن مورد مصرف دارد عشبه مغربیه صبرینه صبرینه طبی عشبه طبی. یا عشبه بری. گیاهی است علفی و پایا از تیره عشقه ها که برخی گونه هایش خشبی نیز میباشند و مخصوص نواحی گرم معتدل آسیا و آمریکاست عشبه بیابانی. یا عشبه بیابانی. عشبه بری. یا عشبه چینی. گونه ای عشبه که ریشه اش در طب عوام بهترین داروی تصفیه کننده خون و ضد نقرس و بهترین داوری بیماری سیفیلیس شناخته شده است. این گونه عشبه در ژاپن و چین می روید و در برخی کتب رویش آن را در کناره های خزر نیز ذکر کرده اند. یا عشبه خاردار. ازملک
مشبهه در فارسی نام دیگر مجسمه پیروان سجستانی مانند کنندگان مونث مشبهه: مانند شده شبیه شده، تشبیه شد، کارمشکل. مونث مشبه: تشبیه کننده، جمع مشبهات. مونث مشبه، جمع مشبهات
مشبهه در فارسی نام دیگر مجسمه پیروان سجستانی مانند کنندگان مونث مشبهه: مانند شده شبیه شده، تشبیه شد، کارمشکل. مونث مشبه: تشبیه کننده، جمع مشبهات. مونث مشبه، جمع مشبهات