جدول جو
جدول جو

معنی مشافهات - جستجوی لغت در جدول جو

مشافهات
(مُ فَ)
جمع واژۀ مشافهت: و استادم بونصر نامه ها و مشافهات نسخت کرد و نبشته آمد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 376). و ابوالعلا به دیوان وزارت آمد و نامه ها و مشافهات استادم بستد و بخواند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 509). و رجوع به مدخل بعد و مشافهه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متشابهات
تصویر متشابهات
متشابه، مانند هم، همانند، مقابل محکم، آیه ای که معنی واقعی آن معلوم نیست
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ بِ)
جمع واژۀ مشتبهه. (از ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). و رجوع به مشتبهه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ)
آیات مخفی المعنی. (آنندراج) (غیاث).
- آیات متشابهات، آیه هائی از قرآن مجید که دارای معانی باشند که حقیقت آن معلوم نباشد ضد آیات محکمات. (ناظم الاطباء).
و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
فتیات مشارجات، دختران هم عمر و هم سن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
جمع واژۀ مشارکت: آنچه از ایشان و در ایشان واقع باشد از... مشارکات و آنچه بدین جهت تعلق دارد. (اوصاف الاشراف ص 35). و رجوع به مشارکت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ)
جمع واژۀ مشاعره. (فرهنگ فارسی معین) : مشاعرات او با استاد ابوبکر خوارزمی مشهور و در یتیمهالدهر مستوفی ذکر آورده. (لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 30). و رجوع به مشاعره معنی اوّل شود
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ دَ)
سخن رویاروئی. (از ناظم الاطباء) : و وقوع تطلیقات منکوحات مواجههً و مشافههً بر زبان راندند. (تاریخ غازانی چ کارل یان ص 54). و مستدعیات خود را بدون واسطه مشافههً عرض و پادشاهان سابق هر گونه خدمتی و رجوعی به ضرابخانه می داشته اند. (تذکره الملوک ص 21). قاعده آن است که هر کس مشافههً از پادشاه شنیده باشد. (تذکره الملوک ص 30)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ)
جمع واژۀ مشاوره: و درهمه اصناف خطابت مفید اما تعلق ممکن و غیرممکن به مشاورات و کاین و غیرکاین به مشاجرات و تعظیم و تحقیر او به منافرات بیشتر بود. (اساس الاقتباس ص 569)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ)
محسوسات. (محیطالمحیط) (اقرب الموارد). ملاحظات و معاینات و هر آنچه با چشم درک می شود و مبرهن و مدلل می گردد. (ناظم الاطباء). آنچه حس بدان دستور دهد و حکم کند، خواه از حواس ظاهر باشد یا باطن، مثل: الشمس مشرقه و النار محرقه یا ان لنا غضباً و خوفا. (از تعریفات). اما فلکیات. چون یک قسمت مهم آن مبنی است بر تجربیات و مشاهدات لذا آن هم از حد فلسفه خارج می باشد. (ترجمه شعر العجم شبلی ج 5 ص 177). و رجوع به حکمت اشراق شود.
- مشاهدات غیبیه، ملاحظه و معاینۀ چیزهای غیرحاضر و آینده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ)
جمع واژۀ مشاهره: مشاهرات و میاومات ایشان رایج می رسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 423). و رجوع به مشاهره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ)
جمع واژۀ مشاجره. رجوع به مشاجره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ / فِ)
جمع واژۀ مدافعه. رجوع به مدافعه شود، مجموعۀ مطالبی که وکیل مدافع در دادگاه برای تبرئۀ موکل خود، یا یکی از طرفین دعوا ایراد و ارائه می کند
لغت نامه دهخدا
(مُبَ / بِ)
مانندگیها و چیزهای شبیه به هم و... (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مشابهه (مشابهت) ، به معنی مانندگی: و دلیل را قسمت کنند بعلامات و مشابهات. (اساس الاقتباس). و رجوع به مشابهه و مشابهت شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
مشافهه: نهضت فرمود و به مرو آمد تا آن سخن به مشافهت رود. (ترجمه تاریخ یمینی چ قدیم ص 131)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشاهرات
تصویر مشاهرات
جمع مشاهره (مشاهرت)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشاهده، دیدها جمع مشاهده: و اما فلکیات چون یک قسمت مهم آن مبنی است بر تجربیات و مشاهدات لذا آن هم از حد فلسفه خارج میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاهات
تصویر مشاهات
جمع مشاهره، مزدور گیری ها سر ماهی ها
فرهنگ لغت هوشیار
گفتگو کردن با یکدیگر بروبرو سخن گفتن، روبروشدن، گفتگوی روبا روی. یابه مشافهه. روباروی سخن گفتن: متظمان بی حجابی بمشافهه گفتندی و شنودندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشابهات
تصویر تشابهات
جمع تشابه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متشابهه، چند آرشان چند مانکان جمع متشابهه. یا آیات متشابهات. آیه هایی از قرآن که معنی آنها بر مردم آشکار نباشد مقابل آیات محکمات: سپس از آنکه متشابهات کتاب را یاد کرد گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدافعات
تصویر مدافعات
جمع مدافعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافقات
تصویر مرافقات
جمع مرافقه، همراهی ها همگامی ها سازگاری ها جمع مرافقه (مرافقت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافعات
تصویر مرافعات
جمع مرافعه، داد خواهی ها ستیزها کشمکش ها جمع مرافعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواجهات
تصویر مواجهات
جمع مواجهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاکهات
تصویر مفاکهات
جمع مفاکهه، لاغکاریها، خوش سخنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معافیه، باز بخشودگان جمع معافیه املاک و مستغلاتی که ازپرداخت مالیات معاف اند: در هنگام خروج آن حضرت و آغاز نشو و نمای این دولت صوفیان مذکور بمعافیات و سیور غالات سرافرازی یافته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاجرات
تصویر مشاجرات
جمع مشاجره، پتکاری ها همستیزی ها جمع مشاجره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشابهه، همانندی ها مانندگیها همسانیها جمع مشابهت (مشابهه) مانندگیها: ودلیل را قسمت کنند بعلامات و مشابهات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشاعره، ویچستاران جمع مشاعره: و مشاعرات او با استاد ابوبکر خوارزمی مشهور و در یتیمه الدهر مستوفی ذکر آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاورات
تصویر مشاورات
جمع مشاوره، اوسکارش ها رایزنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشارکات
تصویر مشارکات
جمع مشارکه، هنبازی ها، جمع مشارکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافدات
تصویر مرافدات
((مُ فَ یا فِ))
معاونت کردن، یاری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متشابهات
تصویر متشابهات
((مُ تَ بِ))
جمع متشابهه
آیات متشابهات: آیه هایی از قرآن که معنی آن ها بر مردم آشکار نباشد، مقابل آیات محکمات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشاهدات
تصویر مشاهدات
دیده ها
فرهنگ واژه فارسی سره