با کسی دوستی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، خواندن شتر و رمۀ پس مانده را و آواز کردن او. و یعدی بالباء. (منتهی الارب) (آنندراج) ، در پی رفتن در کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیروی نمودن. (آنندراج) ، گسیل کردن، در پی رسیدن کسی را. (منتهی الارب). چند قدم همراه کسی رفتن برای رخصت. (آنندراج). به دنبال مسافر رفتن هنگام رحیل. (از اقرب الموارد). و رجوع به مشایعت شود
با کسی دوستی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، خواندن شتر و رمۀ پس مانده را و آواز کردن او. و یعدی بالباء. (منتهی الارب) (آنندراج) ، در پی رفتن در کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیروی نمودن. (آنندراج) ، گسیل کردن، در پی رسیدن کسی را. (منتهی الارب). چند قدم همراه کسی رفتن برای رخصت. (آنندراج). به دنبال مسافر رفتن هنگام رحیل. (از اقرب الموارد). و رجوع به مشایعت شود
رویاروی سخن گفتن. (منتهی الارب) (زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ناظم الاطباء). روبه رو شدن و روبه رو سخن گفتن. (آنندراج) (غیاث). روفاروی کردن. (تاج المصادر بیهقی، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤسسۀ لغت نامه ص 202) ، همدیگر لب راقریب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). لب را نزدیک گردانیدن. (ناظم الاطباء). نزدیک گردانیدن فلان لب خود را به لب فلان و خطاب کردن او از دهان به دهان. (از اقرب الموارد) ، نزدیک گردانیدن چیزی را. یقال: شافه البلد و الامر، ای داناه . (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). نزدیک شدن به شهر و به کار. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح حدیث) محدثان مشافهه را بر اجازت حدیثی که لفظاً گفته شده باشد اطلاق کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 806)
رویاروی سخن گفتن. (منتهی الارب) (زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ناظم الاطباء). روبه رو شدن و روبه رو سخن گفتن. (آنندراج) (غیاث). روفاروی کردن. (تاج المصادر بیهقی، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤسسۀ لغت نامه ص 202) ، همدیگر لب راقریب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). لب را نزدیک گردانیدن. (ناظم الاطباء). نزدیک گردانیدن فلان لب خود را به لب فلان و خطاب کردن او از دهان به دهان. (از اقرب الموارد) ، نزدیک گردانیدن چیزی را. یقال: شافه البلد و الامر، ای داناه ُ. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). نزدیک شدن به شهر و به کار. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح حدیث) محدثان مشافهه را بر اجازت حدیثی که لفظاً گفته شده باشد اطلاق کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 806)
دارادار کردن حق کسی را. (صراح چ تهران ص 198 ذیل مدخل دفع، از یادداشت مؤلف) (منتهی الارب) (از آنندراج). مماطله نمودن. (ناظم الاطباء). مماطله کردن به حق کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، از کسی دفعکردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 87). دفاع. (زوزنی). دور کردن از کسی. (منتهی الارب) (از متن اللغه). انتصار و یاری کردن شخص را و از او دفاع کردن. (از اقرب الموارد) ، همدیگر را راندن. (منتهی الارب). دفع کردن. (از متن اللغه) ، مزاحمه. (متن اللغه) (اقرب الموارد). مصادمه. (یادداشت مؤلف) ، دور کردن مردم را از موضع هلاک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). رنج و آزار از کسی دور کردن. (از اقرب الموارد) ، مولع شدن و فرورفتن شخص در کاری. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
دارادار کردن حق کسی را. (صراح چ تهران ص 198 ذیل مدخل دفع، از یادداشت مؤلف) (منتهی الارب) (از آنندراج). مماطله نمودن. (ناظم الاطباء). مماطله کردن به حق کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، از کسی دفعکردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 87). دفاع. (زوزنی). دور کردن از کسی. (منتهی الارب) (از متن اللغه). انتصار و یاری کردن شخص را و از او دفاع کردن. (از اقرب الموارد) ، همدیگر را راندن. (منتهی الارب). دفع کردن. (از متن اللغه) ، مزاحمه. (متن اللغه) (اقرب الموارد). مصادمه. (یادداشت مؤلف) ، دور کردن مردم را از موضع هلاک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). رنج و آزار از کسی دور کردن. (از اقرب الموارد) ، مولع شدن و فرورفتن شخص در کاری. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
به بال زدن کبوتر و مرغ یکدیگر را. (منتهی الارب). با بال زدن مرغان یکدیگر را. و رجوع به سفع شود، زنا کردن با یکدیگر. (اقرب الموارد) ، دنبال کردن و مطارده، معانقه کردن، و گویند به معنی مضاربه و یکدیگر را زدن، یکدیگر را سیلی زدن، با یکدیگر جنگیدن. (اقرب الموارد). و رجوع به مسافع شود
به بال زدن کبوتر و مرغ یکدیگر را. (منتهی الارب). با بال زدن مرغان یکدیگر را. و رجوع به سفع شود، زنا کردن با یکدیگر. (اقرب الموارد) ، دنبال کردن و مطارده، معانقه کردن، و گویند به معنی مضاربه و یکدیگر را زدن، یکدیگر را سیلی زدن، با یکدیگر جنگیدن. (اقرب الموارد). و رجوع به مسافع شود
چیزی با کسی به ملک یا به قاضی برداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شکایت بردن پیش حاکم و نزدیک حاکم شدن با خصم. (آنندراج). شکایت کردن از کسی و نزد حاکم بردن او را برای محاکمه و داوری. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). قصه به حاکم بردن. قصه به قاضی برداشتن. رجوع به مرافعه شود، باقی گذاشتن کسی را و مهربانی نمودن. (از منتهی الارب). ابقا کردن بر کسی: رافع بهم، ابقی ̍ علیهم. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، متارکه کردن: رافعه، تارکه. (از متن اللغه) ، معامله کردن با کسی و در مشقت و جهد انداختن. (از منتهی الارب) (آنندراج) : رافعه و خافضه، داوره کل مداوره. (متن اللغه) (از اقرب الموارد)
چیزی با کسی به ملک یا به قاضی برداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شکایت بردن پیش حاکم و نزدیک حاکم شدن با خصم. (آنندراج). شکایت کردن از کسی و نزد حاکم بردن او را برای محاکمه و داوری. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). قصه به حاکم بردن. قصه به قاضی برداشتن. رجوع به مرافعه شود، باقی گذاشتن کسی را و مهربانی نمودن. (از منتهی الارب). ابقا کردن بر کسی: رافع بهم، اَبقی ̍ علیهم. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، متارکه کردن: رافعه، تارکه. (از متن اللغه) ، معامله کردن با کسی و در مشقت و جهد انداختن. (از منتهی الارب) (آنندراج) : رافعه و خافضه، داوره کل مداوره. (متن اللغه) (از اقرب الموارد)
مجامعت در فارسی مرزش مایوت نیوتش - گای - گایش، هم آمیزی، آرمش جماع کردن مباشرت کردن: علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس و... گفتند: بمعنی مجامعت است، جماع آرمش: روا نباشد مرد را مجامعت زن
مجامعت در فارسی مرزش مایوت نیوتش - گای - گایش، هم آمیزی، آرمش جماع کردن مباشرت کردن: علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس و... گفتند: بمعنی مجامعت است، جماع آرمش: روا نباشد مرد را مجامعت زن
مشافهه و مشافهت در فارسی رو به رویی روبه رو شدن، رو به رو سخن گفتن، نزدیک گردانیدن گفتگو کردن با یکدیگر بروبرو سخن گفتن، روبروشدن، گفتگوی روبا روی. یابه مشافهه. روباروی سخن گفتن: متظمان بی حجابی بمشافهه گفتندی و شنودندی
مشافهه و مشافهت در فارسی رو به رویی روبه رو شدن، رو به رو سخن گفتن، نزدیک گردانیدن گفتگو کردن با یکدیگر بروبرو سخن گفتن، روبروشدن، گفتگوی روبا روی. یابه مشافهه. روباروی سخن گفتن: متظمان بی حجابی بمشافهه گفتندی و شنودندی
مدافعت و مدافعه در فارسی: وانش پافند پاد آفند ایستادگی راندن پس زدن همدیگر را راندن و دور کردن دفاع کردن: از بیم جان دلها بر مرگ نهاده بمدافعه و مقابله بایستادند، حمایت و جانبداری کردن از کسی جمع مدافعات
مدافعت و مدافعه در فارسی: وانش پافند پاد آفند ایستادگی راندن پس زدن همدیگر را راندن و دور کردن دفاع کردن: از بیم جان دلها بر مرگ نهاده بمدافعه و مقابله بایستادند، حمایت و جانبداری کردن از کسی جمع مدافعات