جدول جو
جدول جو

معنی مشارالیه - جستجوی لغت در جدول جو

مشارالیه
کسی که به او اشاره شده، اشاره شده به او
تصویری از مشارالیه
تصویر مشارالیه
فرهنگ فارسی عمید
مشارالیه
نمار ده نامبرده وی: مرد کسی که بدو اشاره شده (در مورد مذکر آید)، در پیش ذکر شده: در قتل سید مشارالیه مدخل بوده... . توضیح گاه صفتی است که بجای موصوف نشیند و درین صورت بمنزله ضمیر باشد: مشارالیه از فوت فرزند رشید نامدار اسماعیل میرزا واقعه نازله سلطان حسین صاحب تعزیه اندوهناک بود
فرهنگ لغت هوشیار
مشارالیه
نامبرده
تصویری از مشارالیه
تصویر مشارالیه
فرهنگ واژه فارسی سره
مشارالیه
مذکور، مزبور، معزی الیه، نامبرده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشارالیهم
تصویر مشارالیهم
اشاره شده به آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشارالیها
تصویر مشارالیها
مورد اشاره مؤنث
فرهنگ فارسی عمید
(مِ لی یَ)
نام دینی است به هندوستان و پیروان این دین را بتی است به نام مهاکال و او را چهار دست است و رنگش آسمان گون است و بر سرمویی انبوه و فروهشته دارد، دندانهای او پیدا و شکمش برهنه است و بر پشت او پوست پیلی که خون از او چکان است و آن با پوست دو دست فیل بر او گره زده و استوار ساخته اند. بر یک دست او ماری بزرگ دهان گشاده و در دست دیگر عصایی و به دست سوم سر مردی و دست چهارم افراشته است و دو مار بزرگ بر تن پیچیده دارد و دو مار به جای گوشوار از گوشهای او آویخته است و بر سر اوتاجی از استخوان کاسۀ سر آدمیان و طوقی نیز از این استخوان و او دیوی ستنبه است که برای بزرگی قدر او سزاوار پرستش و صاحب خصال متضاد از محمود و مذموم و محبوب و مکروه و عطا و منع و احسان و اسائه شمارند واو را پناه و ملجاء شدائد دانند. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
همدیگر خرید و فروخت کردن. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با کسی لجاج کردن. (تاج المصادر بیهقی). خصومت کردن. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشارالیهن
تصویر مشارالیهن
نماردگان نامبردگان ایشان: زن
فرهنگ لغت هوشیار
نمارده نامبرده وی: زن اشاره شد بدو (در مورد مونث و جمع آید)، یا مشارالیهم. اشاره شده بدانها (در مورد جمع مذکر آید)، یامشارالیهما. اشاره شده بان دو (در مورد مذکر و مونث آید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشارالیهما
تصویر مشارالیهما
نماردگان نامبردگان ایشان: مرد
فرهنگ لغت هوشیار