- مشاجر
- جمع مشجر، روییدنگاهان درختستان ها جمع مشجر: و گلستان و بستان بهم شاید (قافیه کردن) چه هر چند اصل آن بوی ستان بوده است چون از آن حذفی کرده اند و آنرا اسم علم مشاجر و مغرس ریاحین گردانیده گویی کلمه مفردست
معنی مشاجر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باهم نزاع کردن، با یکدیگر خصومت ورزیدن
اختلاف، ستیزه، مشاجرت، خصومت ورزیدن با یکدیگر، نزاع کردن
با یکدیگر نزاع کردن ستیزیدن، نزاع ستیزه: و آن ایراد قصه ای بود که چه رفته است و چه بوده است و خاص بود بمشاجره و منافره، جمع مشاجرات
Altercation
altercação
Auseinandersetzung
sprzeczka
ссора
сварка
ruzie
altercado
altercation
alterco
झगड़ा
pertengkaran
münakaşa
ugomvi
การทะเลาะวิวาท
مشاجرةٌ
جھگڑا
رایزن، هم سگال
کوچنده
هم ستیزی هم تاشگی با هم نزاع کردن با همس ستیزیدن مشاجره کردن، کشمکش مشاجره
مشفرها، لب ها، دهانها، جمع واژۀ مشفر
مشورت کننده، کنکاش کننده، طرف شور، رایزن
مشاجره کردن، با هم نزاع کردن، با یکدیگر خلاف و کشمکش کردن
محلهای تجارت، تجارتها
در هم آویخته