جمع واژۀ شبه به معنی مانند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شبه و شبه، به معنی مثل بر غیر قیاس، مانند حسن و محاسن. (از اقرب الموارد). به معنی اشباه است و گویند جمعی است که مفرد ندارد. یقال: فیه مشابه من فلان، ای اشباه. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به شبه شود
جَمعِ واژۀ شَبَه به معنی مانند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ شِبه و شَبَه، به معنی مثل بر غیر قیاس، مانند حسن و محاسن. (از اقرب الموارد). به معنی اَشْباه است و گویند جمعی است که مفرد ندارد. یقال: فیه مشابه من فلان، ای اشباه. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به شبه شود
مانند. (آنندراج). مانند. مثل. شبیه. هامل و برابر. یکسان. (از ناظم الاطباء). مانند. ماننده. مشاکل. مماثل. همانند. شبه. شبیه. مضارع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بسبب آن که بعضی از افاعیل این بحور مشابه بعض در وزن، و مخالف در ترکیب، نام دایرۀ آن دایرۀ مشتبهه کردند. (المعجم چ دانشگاه تهران صص 71-72)
مانند. (آنندراج). مانند. مثل. شبیه. هامل و برابر. یکسان. (از ناظم الاطباء). مانند. ماننده. مشاکل. مماثل. همانند. شبه. شبیه. مضارع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بسبب آن که بعضی از افاعیل این بحور مشابه بعض در وزن، و مخالف در ترکیب، نام دایرۀ آن دایرۀ مشتبهه کردند. (المعجم چ دانشگاه تهران صص 71-72)
مانندگی. شباهت. همشکلی. مقابلۀ چیزهای برابر و مانند هم. (از ناظم الاطباء). شباهت. همانندی با کسی یا چیزی. تشابه. شباهت. مانستن. مشاکلت. مضارعت. مضاهات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مشابهت میان خالق و مخلوق بیش از این چگونه باشد. (جامع الحکمتین ناصرخسرو). گفتا: شنیدم که شتر را به سخره میگیرند. گفت: ای سفیه ! آخر شتر را با تو چه مناسبت است و تو را بدو چه مشابهت. (گلستان). و رجوع به مدخل بعد شود
مانندگی. شباهت. همشکلی. مقابلۀ چیزهای برابر و مانند هم. (از ناظم الاطباء). شباهت. همانندی با کسی یا چیزی. تشابه. شباهت. مانستن. مشاکلت. مضارعت. مضاهات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مشابهت میان خالق و مخلوق بیش از این چگونه باشد. (جامع الحکمتین ناصرخسرو). گفتا: شنیدم که شتر را به سخره میگیرند. گفت: ای سفیه ! آخر شتر را با تو چه مناسبت است و تو را بدو چه مشابهت. (گلستان). و رجوع به مدخل بعد شود