جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مشابهت

مشابهت

مشابهت
شباهت، همشکلی و مقابله چیزهای برابر، تشابه، مانستن
مشابهت
فرهنگ لغت هوشیار

مشابهت

مشابهت
مانندگی. شباهت. همشکلی. مقابلۀ چیزهای برابر و مانند هم. (از ناظم الاطباء). شباهت. همانندی با کسی یا چیزی. تشابه. شباهت. مانستن. مشاکلت. مضارعت. مضاهات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مشابهت میان خالق و مخلوق بیش از این چگونه باشد. (جامع الحکمتین ناصرخسرو). گفتا: شنیدم که شتر را به سخره میگیرند. گفت: ای سفیه ! آخر شتر را با تو چه مناسبت است و تو را بدو چه مشابهت. (گلستان). و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا

مشابهت

مشابهت
تشابه، شباهت، مانندگی، همانندی، همسانی، مانندهم بودن، به یکدیگر شباهت داشتن، شبیه بودن
متضاد: تفاوت، تمایز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

مشافهت

مشافهت
گفتگو کردن با یکدیگر بروبرو سخن گفتن، روبروشدن، گفتگوی روبا روی. یابه مشافهه. روباروی سخن گفتن: متظمان بی حجابی بمشافهه گفتندی و شنودندی
فرهنگ لغت هوشیار

مشابهه

مشابهه
مشابهت در فارسی: مانند شدن همانندی همسانی مانندگی مشابهت: مشابهه و مغایبه خاص و عام و مناشیر مکتوبات که نویسند همان اسم مجرد نویسند، جمع مشابهات
فرهنگ لغت هوشیار

مشابهات

مشابهات
جمع مشابهه، همانندی ها مانندگیها همسانیها جمع مشابهت (مشابهه) مانندگیها: ودلیل را قسمت کنند بعلامات و مشابهات
فرهنگ لغت هوشیار

مشابهه

مشابهه
مماثلت. (تاج المصادر بیهقی). مشاکلت. (مجمل اللغه). مانند و مشاکل و مجانس کسی یا چیزی شدن. (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا