جدول جو
جدول جو

معنی مسینیون - جستجوی لغت در جدول جو

مسینیون(مَ)
شنگرف. (ناظم الاطباء). به لغت یونانی شنجرف را گویند که مصوران و نقاشان به کار برند. (آنندراج) (برهان). مسینون. و رجوع به شنجرف و شنگرف شود
لغت نامه دهخدا
مسینیون
اکسید ملحی سرب را گویند وبصورت گردی (پودری) سرخ رنگ و درآب غیرمحلول است. در برابر حرارت به اکسید قلیایی سرب میباشد وبنام ماسیکومشهوراست تبدیل میشود. ماده اخیربصورت بلورهای قرمزونارنجی متبلور میگردد و آنرا لیتارژ نامند چون رنگ ظاهری آن شبیه شنگرف است (شنگرف سولفور دوظرفیتی جیوه است) و همان مورد استعمال را درنقاشی دارد. دراغلب ماخذ قدیم آنرا باشنگرف اشتباه کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هیئتی مرکب از چند نماینده که به منظور انجام کاری به جای دیگری فرستاده می شوند، هیئت اعزامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
عدی معادل هزارهزار، دو کرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسینیان
تصویر پسینیان
آنان که در زمانی نزدیک به ما می زیستند، متاخران
فرهنگ فارسی عمید
(یُنْ)
ملیون. هزارهزار. دو کرور
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نی یا)
جمع واژۀ حسینی. سادات حسینی
لغت نامه دهخدا
(یُنْ)
هیأت مأمورین. هیئت اعزامی. هیئتی مرکب از چند تن که به منظوری خاص (تبلیغات مذهبی، امور سیاسی، فرهنگی و غیره) به جایی اعزام شوند: میسیون نظامی، مأموریت. فرستادگی. اعزام. نمایندگی، مأموریت موقتی و معین از طرف دولت، مأموریت برای مطلع ساختن مردم از مسائل دینی
لغت نامه دهخدا
(مُ زَیْ یِ)
جمع واژۀ مزیّن (در حالت نصبی و جری). رجوع به مزین شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ فُشْ شا)
دهی است به قهستان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حب السمنه است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نی یو)
بطنی از بنی عبید. و بنوالحسن بن ابی بکر بن موهوب بن عبید. (صبح الاعشی ج 1 ص 332). و رجوع به حسنیان شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نی یو)
جمع واژۀ حسنی. منسوبان به حسن. حسنیان. حسنیه
لغت نامه دهخدا
قنطوریون دقیق است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ لطینی. مردم لاطین
لغت نامه دهخدا
(سُ)
کرفس بری. (دزی ج 1 ص 689). بیونانی اسم اسفیداج است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
اسفرزه. (فرهنگ فارسی معین). اسپرزه. شکم پاره. برغوثی قطونا. اسفیوس. (یادداشتهای مؤلف). رجوع به فسولیون شود
لغت نامه دهخدا
(حُسِ نی یا)
دهی است از دهستان ترود بخش مرکزی شهرستان شاهرود. 156هزارگزی جنوب باختری شاهرود. 54هزارگزی ترود. دشت کویر، معتدل. خشک تابستان گرم. سکنه 25 تن. زبان فارسی. آب آنجا از قنات. محصولات آنجاجو، ارزن، ذرت، شلغم، خربزه، هندوانه، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو. مزرعۀ سوسن وار جزء این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
مقابل پیش قراول، مؤخرهالجیش. بنگاه لشکر و مؤخر آن. (منتهی الارب در کلمه ساقه). ساقه
لغت نامه دهخدا
(نیُ)
لویی. خاورشناس فرانسوی (1883-1962م). وی به درجۀ دکتری در ادبیات رسید و استاد ’کلژدوفرانس’ و ’ مدرسه تتبعات عالیه’ و رئیس ’مؤسسۀ تتبعات ایرانی’ گردید و به عضویت فرهنگستان علوم اتحاد جماهیر شوروی وفرهنگستانهای سوئد، دانمارک، اسپانیا، هلند، بلژیک، افغانستان و ایران (عضو وابسته) انتخاب شد. ماسینیون در انجمنهای خاورشناسی بسیاری از کشورها مانند ’انجمن سلطنتی آسیایی’ انگلستان، ’انجمن خاورشناسان’ آلمان و ’انجمن شرقی امریکایی’ نیز به عضویت پذیرفته گردید. تألیفات مهم او درباره تاریخ و هنر و ادبیات شرق عبارتند از: ’حلاج’، ’تصوف از جنبۀ فلسفۀ مابعد طبیعی’، ’چاپ دیوان حلاج ’’اصناف و طبقات مراکش’، ’نیاش ابراهیم در سدوم’، ’شهر اموات در قاهره’ و ’مباهلۀ مدینه و تقدیس فاطمه ع’. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(یُنْ)
این نام به مواد مختلف معدنی قرمزرنگی گفته میشود که در نقاشی بکار میروند بنابراین میتوان کلمه مزبور را در موارد زیر بکار برد. 1- شنگرف یا شنجرف که سولفور دو ظرفیتی جیوه است و فرمولش SHg میباشد و به نام های سینابر و مسینیون و مسینون و مینیون جیوه و حجرالزیبق و زنجفر مخلوق و زنجفر طبیعی و زنجفر معدنی نیز مشهور است. رجوع به هر یک از کلمات فوق شود. (از دائره المعارف کیه). 2- اکسید ملحی سرب را گویند که فرمولش Pb3O4 است و به صورت گردی سرخ رنگ است که در آب غیر محلول است و در اثر حرارت به اکسید قلیائی سرب که فرمولش PbO میباشد و به نام ماسیکو مشهور است تبدیل میشود. مادۀ اخیر به صورت بلورهای قرمز نارنجی متبلور میگردد و آن را لیتارژ مینامند و رنگ ظاهری آن شبیه شنگرف است و همان مورد استعمال را در نقاشی دارد. در صنعت نقاشی هر وقت ذکر کلمه مینیون بشود بالأخص همین اکسید ملحی سرب موردنظر است. (از دائره المعارف کیه). 3- غیر از دو مورد بالا موارد دیگری نیز هستند که تحت عنوان مینیون خوانده میشوند از قبیل مینیون آلومینیوم که مخلوطی از بوکسیت و اکسید آهن است و مینیون آهن و مینیون منگنز و مینیون روی و مینیون تیتان که تمامی آنها کم و بیش شنگرفی رنگ هستند و جزء ترکیبات معدنی عناصر مزبورند. (از دائره المعارف کیه).
- مینیون جیوه، شنگرف را گویند. رجوع به مینیون در معنی اول و رجوع به شنگرف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسیحیون
تصویر مسیحیون
جمع مسیحی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به مینیون اکسید ملحی سرب را گویند وبصورت گردی (پودری) سرخ رنگ و درآب غیرمحلول است. در برابر حرارت به اکسید قلیایی سرب میباشد وبنام ماسیکومشهوراست تبدیل میشود. ماده اخیربصورت بلورهای قرمزونارنجی متبلور میگردد و آنرا لیتارژ نامند چون رنگ ظاهری آن شبیه شنگرف است (شنگرف سولفور دوظرفیتی جیوه است) و همان مورد استعمال را درنقاشی دارد. دراغلب ماخذ قدیم آنرا باشنگرف اشتباه کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته سربار اکسید ملحی سرب را گویند وبصورت گردی (پودری) سرخ رنگ و درآب غیرمحلول است. در برابر حرارت به اکسید قلیایی سرب میباشد وبنام ماسیکومشهوراست تبدیل میشود. ماده اخیربصورت بلورهای قرمزونارنجی متبلور میگردد و آنرا لیتارژ نامند چون رنگ ظاهری آن شبیه شنگرف است (شنگرف سولفور دوظرفیتی جیوه است) و همان مورد استعمال را درنقاشی دارد. دراغلب ماخذ قدیم آنرا باشنگرف اشتباه کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسینیان
تصویر پسینیان
آیندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
فرانسوی وسان سد بیور هزارهزار دوکرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسیون
تصویر میسیون
هیئت اعزامی، هیئت مامورین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسننین
تصویر مسننین
جمع مسنن در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسیلیون
تصویر پسیلیون
لاتینی اسفرزه از گیاهان اسفرزه
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته کوپوره آفریکایی از گیاهان، کرسب بیابانی گیاهی است از تیره چتریان که در جنوب اروپا و شمال افریقا بسیار فراوان میروید و جزو علفهای خوب مراتع میباشد و ظاهر آن بسیار شبیه جعفری میباشد، کرفس بیابانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسیلیون
تصویر فسیلیون
فسلیون بنگرید به فسلیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسیحیین
تصویر مسیحیین
جمع مسیحی درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
((دِ))
ملیون، هزار هزار (1000000)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سینیور
تصویر سینیور
((یُ))
از لقب ها و عنوان های اشرافی اروپایی، ارباب، آقا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پسینیان
تصویر پسینیان
آخرین، موخرین
فرهنگ واژه فارسی سره