جدول جو
جدول جو

معنی مسکین - جستجوی لغت در جدول جو

مسکین
فقیر، بینوا، درویش، بی چیز، بیچاره، درمانده
تصویری از مسکین
تصویر مسکین
فرهنگ فارسی عمید
مسکین
درویش و آنکه هیچ ندارد
تصویری از مسکین
تصویر مسکین
فرهنگ لغت هوشیار
مسکین
((مِ))
فقیر، تنگدست
تصویری از مسکین
تصویر مسکین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشکین
تصویر مشکین
(دخترانه)
مشک (سنسنکریت) + ین (فارسی) از هر چیز خوشبو، مشک الود، معطر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
آرامش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
خفه کردن، آرام دادن کسی را، آسایش و راحت و آرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
آرام کردن، آرامش دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکین
تصویر مشکین
آنچه که بوی مشک بدهد، مشک آلود، کنایه از خوش بو، کنایه از سیاه، تیره رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساکین
تصویر مساکین
مسکین ها، فقیرها، بینواها، درویش ها، بی چیز ها، بیچاره ها، درمانده ها، جمع واژۀ مسکین
فرهنگ فارسی عمید
جمع مسکین، مستمندان جمع مسکین بی نوایان فقیران: دوازده هزار قاب طعام و حلوا کشیده فقراء و مساکین بل کافه مومنین از سپاهی و رعیت از آن بهره ور گشتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکیر
تصویر مسکیر
سیامست لول لول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکون
تصویر مسکون
آرمیده، تسلی داده شده، آرام گرفته، سکنی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکان
تصویر مسکان
پیش بها ربون پیشمزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکین
تصویر مشکین
هر چیز مشک آلود را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
((تَ))
آرام کردن، ساکن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساکین
تصویر مساکین
((مَ))
جمع مسکین، بی نوایان، فقیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکین
تصویر مشکین
((مُ یا مِ))
مشک آلود، سیاه و تیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکون
تصویر مسکون
((مَ))
جا داده شده، سکنی شده، آرام کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکون
تصویر مسکون
جا داده شده، سکنی داده شده، قابل سکونت، دارای ساکن یا ساکنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
Alleviation, Assuagement, Easement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
облегчение
دیکشنری فارسی به روسی
Linderung, Erleichterung
دیکشنری فارسی به آلمانی
полегшення , полегшення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
soulagement, apaisement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
การบรรเทา , การบรรเทา
دیکشنری فارسی به تایلندی
pengurangan, penenangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
उपशमन , राहत
دیکشنری فارسی به هندی
הקלה , הקלה , רגיעה
دیکشنری فارسی به عبری