جدول جو
جدول جو

معنی مسکلا - جستجوی لغت در جدول جو

مسکلا
ظرف مسی بزرگ با لبه ی پهن که در آن شیر یا آب ریزند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ کَ)
نام موضعی به بارفروش (بابل) مازندران. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 119)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مسیله. شهری است به مغرب از ابنیۀ فاطمیان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ کُ)
شعبه ای از رود ولگا که از کنار شهر مسکو پایتخت اتحاد جماهیر شوروی عبور می کند
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 11هزارگزی جنوب باختری شاهی با 375 تن جمعیت. آب آن از نهر هتکه و رود خانه تالار و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مِ کَ)
نام سازی است که به دهن بنوازند مثل موسیقار. (جهانگیری) (از آنندراج). سازی را گویند که بعضی مردم از دهن به هوای دهن به طریق موسیقار نوازند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَلْ لا)
نعت مفعولی منحوت از کلاه فارسی. آنکه کلاه بر سر گذارد، نه عمامه. کلاه دار. کلاه پوشیده. مقابل معمم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لغتی است مجعول که از کلاه فارسی بر وزن معمم و در مقابل آن ساخته شده است. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
نام این ساز که بدینگونه در فرهنگ جهانگیری آمده دگر گشته مسکک پارسی است که سازی است که با دهان نواخته می شود و این واژه نیز بر گرفته یا دگرگشته مستک پهلوی که گونه ای ساز است مستک سرای نیز در پارسی پهلوی آمده که نوازنده مستک یا مستکک است سازی که آنرا با دهن نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته فارسی گویان از کلاه پارسی کلاهپوش کلاهدار کسی که کلاه بر سر گذارد مقابل معمم: (گرچه از مکلا و مستفرنگ است و من آخوند شل و ولی بیش نیستم) (سر و ته یک کرباس 36: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکلا
تصویر مکلا
((مُ کَ لْ لا))
گرفته شده از واژه فارسی «کلاه»، کسی که کلاه بر سر می گذارد
فرهنگ فارسی معین