جدول جو
جدول جو

معنی مسومی - جستجوی لغت در جدول جو

مسومی
(مَ می ی)
عبای لطیف و سبکی که از پشم سفید در بغداد تهیه میشود. (دزی ج 2 ص 593)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ قَوْ وِ)
یحیی بن حکیم به این انتساب شهرت دارد. (از انساب سمعانی). رجوع به یحیی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَوْ وِ)
جمع واژۀ مسوّم (در حالت نصبی و جری). رجوع به مسوم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَوْ وِ)
تقویم نویسی. تقویم دانی. استخراج تقویم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). محاسبه کردن وقت ها و حساب کواکب. سنجیدن قرب و بعد و ارتفاع ستارگان: درمقومیش اشکال بود که هست یانه. (چهارمقاله ص 96).
کرده بنای عدل را خامۀ تو مهندسی
کرده نجوم فضل را خاطر تو مقومی.
(از ترجمه محاسن اصفهان ص 133).
و رجوع به مقوم شود
لغت نامه دهخدا
فلفل السودان اغرومی. ناغیشت
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ می ی)
منسوب به قبیلۀ بنی مسلمه که یکی از قبایل بنی الحرث است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
مسلمان بودن. مسلمانی. و رجوع به مسلمانی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
سید مسلمی اسفراینی از شعرای قرن نهم هجری. قبرش در اسفراین است و این بیت از اوست:
خال او نقد دلم از دیدۀروشن کشد
همچو دزدی کو متاع خانه از روزن کشد.
(از مجالس النفائس ص 45)
مسلمی حمیدی فرزند میری شاعر مشهور. او راست: بهجه آلاثار که در معارضۀ دریای ابرار امیرخسرو نظم کرده است. (کشف الظنون ج 1 ص 256)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَلْ لَ)
معافیت. رهایی. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
هر کس بقدر خویش گرفتار محنت است
کس را نداده اند برات مسلمی.
ابوالفرج سکزی (از یادداشت مرحوم دهخدا).
، بخشودگی مالیاتی: چون متوجهات املاک و اوقاف زاویۀ متبرکۀ ایشان بموجب مقرر نامۀ دیوانی به مسلمی قدیم مقرر است...حکم یرلیغ نفاذ یافته که جماعت برات داران از مریدان مشارالیه نستانند. (از فرمان سلطان احمد جلایر در حق شیخ صدرالدین موسی پسر شیخ صفی الدین جد سلاطین صفویه محفوظ در کتاب خانه ملی پاریس). (از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسلمیات شود، مسلم بودن. قطعیت، حجت بودن
لغت نامه دهخدا
(مُ سَوْ وَ مَ)
تأنیث مسوم. اسب به چرا گذاشته شده، اسب با نشان و علامت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نشان کرده شده. نشاندار. باعلامت. معلمه. داغدار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : حجاره مسومه، سنگریزه هائی که بر آن امثال خواتم بوده باشد، یا آن که بر آن نشان سپید و سرخ یا دیگر علامت بود که بدان معلوم گردد که این سنگریزه ها از سنگریزه های دنیا نبوده اند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و أمطرنا علیها حجاره من سجیل منضود مسومه... (قرآن 82/11 و 83) ، و بارانیدیم بر آن سنگهائی از سنگ گل بر هم نهاده شده و نشان کرده
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منسوب است به مسوس که از قرای مرو میباشد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مُ حی ی)
منسوب به مسوح که جمع مسح باشد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مومی
تصویر مومی
منسوب به موم: مربوط به موم، (ساخته) از موم: (مجسمه مومی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسمی
تصویر مسمی
نامیده شده، نام نهاده شده، مترجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسوم
تصویر مسوم
نشان و علامت گذاشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده ارزیابی، راست گردانی، گاهنامه نویسی، راست کنندگی، قایم کنندگی، قیمت کنندگی، ارزیابی، تقویم نویسی: (... و در مقومیش اشکال بود که هست یا نه) (چهارمقاله. 96)
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده تاشت بودن راست بودن، بخشودگی ساو (مالیات) مسلمان بودن مسلمانی مسلم بودن قطعیت، حجت بودن، بخشودگی مالیاتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقومی
تصویر مقومی
((مُ قَ وِّ))
راست کنندگی، قایم کنندگی، قیمت کنندگی، ارزیابی، تقویم نویسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسمی
تصویر مسمی
((مُ سَ م ما))
نامیده شده
فرهنگ فارسی معین
فصلی، ادواری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مومی
تصویر مومی
Waxen
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مومی
تصویر مومی
cireux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آب و هوایی، فصلی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از مومی
تصویر مومی
seperti lilin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مومی
تصویر مومی
মোমের মতো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مومی
تصویر مومی
मोम जैसा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مومی
تصویر مومی
ceroso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مومی
تصویر مومی
восковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مومی
تصویر مومی
de cera
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مومی
تصویر مومی
wachsartig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مومی
تصویر مومی
wasachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مومی
تصویر مومی
восковый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مومی
تصویر مومی
woskowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مومی
تصویر مومی
ceroso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مومی
تصویر مومی
balmumu gibi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی