جدول جو
جدول جو

معنی مسودات - جستجوی لغت در جدول جو

مسودات(مُ سَوْ وَ)
جمع واژۀ مسوّده. رجوع به مسوده در تمام معانی شود
لغت نامه دهخدا
مسودات(مُسْ وَدْ دا)
جمع واژۀ مسودّه. رجوع به مسوده در تمام معانی شود
لغت نامه دهخدا
مسودات
جمع مسوده، چرکنویس ها سیاهان جمع مسوده سیاهها جمع مسوده: ... اما از کثرت الحاح آن عزیزان بقیت آن اجزا در میان مسودات دیگر طلب کردم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسیدات
تصویر آسیدات
(پسرانه)
آسیداد، نام یکی از بزرگان هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مثوبات
تصویر مثوبات
جمع واژۀ مثوبت، پاداش، جزا، جزای عمل خیر
فرهنگ فارسی عمید
(عِسْ وَدْ دا)
جمع واژۀ عسودّه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عسوده شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ مسوخ و مسوخه. جج مسخ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : قولهم الجریث (مارماهی) من المسوخات باطل، لان مامسخ لانسل له و لایبقی بعد ثلاثه ایام. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسوح و مسوحه. مطلقاً داروهائی را گویند که بوسیلۀ دستها ببدن آدمی مالش دهند. (از بحر الجواهر) : دراطلیه و مسوحات ملذذ جهت تقویت باه. (از کتاب هدایهالملوک ابن الفقیه اصفهانی از یادداشت مرحوم دهخدا). ادهان مرکبه. مسوحا. و رجوع به مسوح و مسوحه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مثولات
تصویر مثولات
جمع مثله، اندامبری ها شکنجه ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مثوبه و مثوبه، پاداش ها مزدها جمع مثوبه (مثوبت) : و آنچه او رالله از کمال مکارم اخلاق و اعمال محاسن اعراق و اقتنا ذخایر مثوبات... ملکه شده است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجرده، اماتکان سیامکان جمع مجرده (مجرد) توضیح عقول و نفوس را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محدودات
تصویر محدودات
جمع محدوده، دیوار بندان سامانداران مرزین ها جمع محدوده (محدود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرصودات
تصویر مرصودات
جمع مرصوده، زیگیدگان ماننیدگان جمع مرصوده (مرصود)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محوطه، پر هونگان جمع محوطه: ... پنج هزار نخل خرمای خستویی از ولایت حویزه نقل کرده در محوطات خمسه مذکوره مغروس گرداند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محسوسه، سهشی ها سهشیان دشستگان مرغوا ها جمع محسوسه (محسوس) اموری که بحواس ظاهره ادراک شوند و آنها شامل پنج قسمند: مذوقات مشمومات ملموسات مبصرات مسموعات: و نیز همه حسها محسوسات خود را باز یک حس عام مرهمه را دهند یا نه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجوزات
تصویر مجوزات
جمع مجوزه، جمع مجوزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرشدات
تصویر مرشدات
جمع مرشده، جمع مرشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسومات
تصویر مرسومات
مواجبها، راتبها، مرسوم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرسوله (مرسول) : مرسولات پستی. توضیح این کلمه در عربی نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجلدات
تصویر مجلدات
کتابهای جلد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبددات
تصویر مبددات
جمع مبدده متفرقات پراکنده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متولدات
تصویر متولدات
جمع متولده (متولد) : مر این متولدات را فاعل نفس نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحدات
تصویر متحدات
جمع متحده، همیوختان هم پیوندان جمع متحده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبرده، سردکن ها، خنکی ها سردی ها جمع مبرده. سرد کننده ها، ادویه سرد که بمزاج سردی بخشند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبسوطه، پهن گشته ها گسترده ها فراخگفته ها جمع مبسوطه: پهن گشته ها گسترده ها، تفصیل داده ها، کتبی که در آنها ضبط نسب سادات را بر سبیل تسطیر درج میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادات
تصویر مبادات
آشکار کردن، ظاهر کردن دشمنی، ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قید، بندها نیوندها، جمع قیود، جمع قید، بندها بندهای دست و پاگیر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غسول، بنگرید به غسول آبی که بدان خود را شویند جمع غسولات، خطمی، اشنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمومات
تصویر سمومات
جمع سموم، جمع الجمع سم، زهرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسویدات
تصویر تسویدات
جمع تسوید
فرهنگ لغت هوشیار
باژ خراج (پارسی است) برخی واژه نامه ها به ریشه پهلوی آن ننگریسته اند، جمع رسوم حقوق و عوارض، آنچه از محصول برای پرداخت مزد ماموران محلی مانند کدخدا و دشتبان و حمامی و آهنگر و نجار و غیره کسر میگردد. یا کارخانه رسومات کارخانه مشروب سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسوبات
تصویر رسوبات
جمع رسوب، نهشت ها لردها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوداد
تصویر اسوداد
سیاه بودن، سیاه رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسوحات
تصویر مسوحات
جمع مسوحه (مسوح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردودات
تصویر مردودات
جمع مردوده
فرهنگ لغت هوشیار